«قصه من و شما»: سروده نابی از شهید محمدرضا مهتابی
نویدشاهد: در سال 1344 در شهرستان اسلام آباد غرب دیده به جهان گشود. دوران کودکی و تحصیل را در زادگاه خویش سپری کرد. در سال 1364 در حالیکه میهن اسلامی مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشت موفق به اخذ دیپلم شد و با انتخاب شغل مقدس سربازی بمنظور فراگیری فنون نظامی و هنرهای رزمی به مرکز آموزش افسری راه یافت. در سال 1366 در همان مرکز موفق به اخذ درجه افسری شد و چهار سال مداوم با سمت فرماندهی در کردستان انجام وظیفه کرد.
سرانجام در تاریخ 70/6/31 در هفته دفاع مقدس در حین انجام وظیفه به درجه شهادت نائل آمد.
دخترم مایه امید دلم
مهر تو آتش جاوید دلم
باز کن دیده و لبخند بزن
به دل خسته من بند بزن
دست بگشای، در آغوشم گیر
بوسه ها از لب خاموشم گیر
حاصل عمر منی دختر من
عشق من، زندگی و اختر من
باز کن دیده که خورشید دمید
شب سنگین ز جهان دامن چید
دیگر آن دوره اندوه گذشت
غم سنگین چنان کوه گذشت
مادرت آتشی افروخته است
گرچه از آتش دل سوخته است
چون عقابی است گشوده پروبال
تا تو را حفظ کند در همه حال
سینه او سپر ناکامیست
خاصه آن لحظه که در تو، فانیست
زن خود ساخته دوران است
شعر او آتش جاویدان است
زندگانیش چو رویایی بود
آرزویش همه پویایی بود
جثه ای کوچک و دل محکم داشت
به لبش خنده و در دل غم داشت
دل او سنگ صبور یاران
دیده اش آیینه بیداران
مادرت معنی غم می دانست
حاصل ظلم و ستم می دانست
یکدم از خالق خود دور نگشت
بنده ای بود که مغرور نگشت
زین سبب بخت همایونش داد
گنج کیوان و کتایونش داد
حاصل زندیگیم چیست؟ شما
یادگارم به جهان کیست؟ شما
تا توانیست به تن، می کوشم
گر دهد زهر فلک می نوشم
تا که در جامعه لایق باشید
نه که سربار خلایق باشید
زندگانی همه برکام شماست
نام من نیز پی نام شماست
منبع: کتاب شهیدان شاعر(بکوشش مرکز پژوهشهای فرهنگی بنیاد شهید)، نصرالله مردانی، نشر معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی