جرعه جرعه،زندگي نوشيده ام از جام مرگ
سهشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۵
آتش خاموش را،خاكستري جا مانده ام/ شعله آهنگم،ولي از شعله ها جا مانده ام/ ريشه ام در آب مي نوشد،سموم درد را
آتش خاموش را،خاكستري جا مانده ام
شعله آهنگم،ولي از شعله ها جا مانده ام
ريشه ام در آب مي نوشد،سموم درد را
خنده ي زردم،كه در آغوش گل،جا مانده ام
شاخ وبرگي سوخته،از عمر باقي مانده است
تك درختي خشك در دامان صحرا مانده ام
جرعه جرعه،زندگي نوشيده ام از جام مرگ
مرگ را اينگونه،در چشم مدارا مانده ام
بعد از آن آتش،كه در جان شقايق ها زدند
سوختن را در نگاه باغ،زيبا مانده ام
دفتر آتش به جاني دارم،از آن روزها
دفتر آن روز را،غرق تماشا مانده ام
سايه ي سردم،ولي در بزم گرم لاله ها
خاطرات خفته،را در گوش فردا مانده ام
مي روم با كوله باري زخم وجاني سوخته
تا بداني عشق را اينگونه،بر پا مانده ام
سروده:رسول شريفي
منبع: كتاب سوختگان وصال، نكوداشت جانبازان شيميايي، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه تهران، دفتر هنر و ادبيات، 1381 صفحه: 41
نظر شما