زندگی نامه شهید علیرضا مصطفایی
نویدشاهد: عليرضا مصطفايى در تاريخ پنجم فروردين 1343 در روستاى آبيز - از توابع قاين - متولد شد. پدرش (محمد) مى گويد: «صبح روز عيد غدير بود كه خبر خوش تولد پسرم را به من دادند و از اين خبر بسيار خوشحال شديم.»
دو ساله بود كه به همراه خانواده از قاين به مشهد آمد. تحصيلات ابتدايى را در دبستان فرهنگ و دهخداى مشهد به پايان رسانيد و دوره راهنمايى را در مدرسه راهنمايى مدائن سپرى كرد. با توجّه به ذوق و سليقه فنّى كه داشت، براى ادامه تحصيل در هنرستان صنعتى شهيد بهشتى مشهد - در رشته ابزارآلات - ثبت نام كرد. به هيچ وجه درسش را كنار نگذاشت و تا هنگام شهادت به درس خواندن ادامه داد. در منزل به خواهرانش بسيار علاقه داشت و به آنها كارهاى هنرى ياد مى داد.
از دوران راهنمايى مسائل انقلابى را جويا بود. هنگامى كه وارد هنرستان شد با يك گروه از دانش آموزان و رئيس هنرستان به ديدار امام(ره) رفتند كه اين ديدار در رفتار و كردارِ او به شدّت تأثير گذاشت. با مسجد محل همكارى داشت و در شعارنويسى روى ديوار و توزيع شب نامه ها كمك مى كرد و در كليه راهپيماييها شركت داشت. بعد از پيروزى انقلاب نيز به طور فعّال و چشمگير در انجمن اسلامى هنرستان شروع به فعّاليّت كرد.
از نفاق و منافق بسيار بدش مى آمد و هميشه از آنها ابراز تنفّر مى كرد. پدر عليرضا مى گويد: «هميشه در برخورد با آشنايان و همسايگان لبخند بر لب داشت، حتّى اگر مشكلى داشت در باطن خود نگه مى داشت و اگر ناراحتى از كسى داشت يا كار خلافى را مشاهده مى كرد، بسيار با ادب تذكّر مى داد و سعى مى كرد غير مستقيم بگويد. ما عصبانيّت در او نمى ديديم، حتّى در هنگام عصبانيّت هم لبخند بر لب داشت، به همين علّت عصبانيّت او مشخص نمى شد. بيشتر مطالعه كتابهاى مذهبى، علمى و هنرى را ترجيح مى داد و كتابهاى فنّى را نيز مطالعه مى كرد. دوستانى داشت كه از زمان كودكى و دوران ابتدايى با هم دوست بودند - مانند آقايان: ناظمى، مهائى، تاج گلى و سبزيكار - كه همگى به شهادت رسيده اند.»
شهيد مصطفايى به مسئولان مملكتى بسيار علاقه داشت به خصوص به امام خمينى(ره)، شهيد رجايى و شهيد آستانه پرست. عشق و علاقه اش به امام(ره) و انقلاب روز به روز بيشتر مى شد. مى گفت: «جنگ مهّم است، امّا با كمك مردم به خوبى حل مى شود.»
برادرش - غلامرضا مصطفايى – مى گويد: «نزديك عمليّات فتح خرّمشهر بود كه شهيد فرمها را آورد خانه و امضا گرفت و به جبهه رفت. يك هفته پس از فتح خرمشهر، در ايستگاه حسينيّه در واحد خمپاره به كمك سپاهيان اسلام شتافت و از آن پس در كليه عملياتها شركت كرد و يك بار نيز از طريق جبهه براى زيارت امام(ره) راهى جماران شد.»
مادر شهيد مى گويد: «شهيد بسيار صبور بود و هم خودش باصبر، حوصله، توكّل و فكر مشكلات را حل مى كرد و هم ديگران را به رعايت آنها توصيه مى كرد.»
همچنين خواهر ايشان مى گويد: «عليرضا ما را بسيار دوست داشت و بسيار با محبّت بود و ما را در زندگى هميشه به آينده اميدوار مى كرد. در زمينه هنرِ كاريكاتور فعّال بود. رعايت حجاب و خواندن نمازِ اوّل وقت را سفارش مى كرد. نسبت به بى حجابى و بد حجابى بسيار حسّاس بود و مى گفت: دعا كنيد تا ما در جنگ پيروز شويم و همين بسيجيها بيايند و وضعيّت بدحجابى شهرها را اصلاح كنند.»
عليرضا خود را كفشدار امام حسين(ع) معرّفى مى كرد، چون در مراسم عزادارى و جشن حضرت سيّدالشهدا(ع) اكثراً كفشهاى مردم را منظّم مى كرد.
برادر شهيد - غلامرضا مصطفايى – مى گويد: «من آن موقع كه در مناطق محروم خدمت مى كردم، مرا دلدارى مى داد و اميدوار مى كرد و نتيجه و اجر معنوى اين كار را برايم توضيح مى داد.»23 وى همچنين مى گويد: «هر موقع به ايشان مى گفتيم: تو در جبهه چه كاره اى؟ مى گفت: من يك موى باريك هستم در كنار رزمندگان اسلام.»
مصطفايى در عمليّات غرورآفرين خيبر مجروح شد، امّا دوباره به جبهه بازگشت. او عاشق جبهه بود و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى عضو شد و خدمت مقدّس خود را آغاز كرد. برادرش مى گويد: «هميشه در زمان انقلاب آرزويش موفّقيّت انقلابيّون و در زمان جنگ هم، آرزويش پيروزى جبهه اسلام و بزرگ ترين آرزويش شهادت بود.»
مادر شهيد به نقل از شهيد داداللّهى مى گويد: «در عمليّات بدر عليرضا مجروح شده بود و خواب مى بيند در باغ بزرگى است و در كنار سيّدى نورانى نشسته است، به آقا گفتند: آقا، من مى خواهم كنار شما باشم و با شما باشم. ما اين خواب را اين گونه تعبير كرديم كه عليرضا مجروح خواهد شد، امّا دقيقاً بعد از يك سال از اين ماجرا شهيد شد و اين خواب واقعيت داشت و عليرضا به آقا و مولاى خودش پيوست.»
شهيد هميشه مى گفت: «بايد پيرو امام باشيد و پيرو حضرت امام حسين(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زينب(س)باشيد و تحمّل مشكلات و مصايبِ مبارزه در راه حق را داشته باشيد.»
غلامرضا مصطفايى مى گويد: «يادم مى آيد شهيد باقرى - كه يكى از پيرمردهاى جبهه و جنگ بود و اهل قوچان - پس از شهادت عليرضا آمده بود و مى گفت: اين جوان به ما نيرو مى داد، گفتارش نشأت گرفته از گفتار پيامبر(ص) و از نظر رفتار پيرو رفتار حضرت على(ع) بود.»
پدر شهيد مسعود خاكسارى مى گويد: «عليرضا هر موقع به ديدن ما مى آمد، دوبار سلام مى كرد همراه با تبسّم. من خودم را مديون او مى دانستم اكنون كه به سرمزار پسرم مى روم و مزار شهيد مصطفايى جلوتر است اوّل به مزار او سلام مى كنم و در آمدن هم به مزار او مى روم و از اين بابت خوشحال هستم.»
مادر شهيد مصطفايى مى گويد: «ما هميشه و از سالهاى قبل، تولد حضرت زهرا(س) را جشن مى گيريم. شب تولد حضرت زهرا(س) در سال 1363 در جبهه پاى توپخانه عليرضا جشن گرفت و شيرينى هم پخش كرد.»
در 22 اسفند 1363 - در زادروز خجسته بانوى اسلام حضرت فاطمه(س) و هنگامى كه با خداى خود مشغول راز و نياز بود بر اثر اصابت تركش به سر به سوى معبود شتافت. پدر شهيد مى گويد: «در سالروز عيد غدير، خدا به ما امانت داد و هنگام تولد حضرت زهرا(س) امانت خودش را در حال عبادت گرفت. ما تابع خداوند هستيم و خدا را شكر مى كنيم.»
خواهر شهيد نيز مى گويد: «آخرين مرتبه كه شهيد به جبهه مى رفت، به ما قرآن هديه كرد و ما از حالات او تقريباً فهميده بوديم كه احتمال شهادت او زياد است.»
بالاخره به آرزويش رسيد. خدا به ما توفيق دهد كه توصيه هايش را رعايت كنيم. عيد اوّلِ شهيد مصادف با تولد حضرت على بن ابى طالب(ع) و چهلمين روز شهادت وى نيز مصادف با پانزدهم شعبان - ميلاد منجى عالم بشريت(عج) بود.
پيكر پاك و مطهّرش پس از انتقال به مشهد در 8 فروردين 1364 با شكوه خاصّى تشييع و در ميعادگاه عاشقان اللَّه - بهشت رضا(ع) - به خاك سپرده شد.
در وصيّت نامه اى كه از وى به جا مانده است، مى گويد: «من به تمامى شماكسانى كه كلام مرا مى شنويد - مى گويم اگر اين جنگ را يار نباشيد و اگر نداى حسين گونه خمينى را لبيك نگوييد، بدانيد که، از كسانى كه تيشه به ريشه اسلام مى زنند ضرر شما بيشتر است، زيرا شهدا خون دادند تا ناموس اسلامى و خانوادگى ما حفظ شود.»
قسمتى از مناجات شهيد عليرضا مصطفايى چنين است:
«بارالها! گنهم از ره احسان تو ببخش
معصيت كارم و افسرده و گريان تو ببخش
تو خداوند كريمى و رحيمى و غفور
بنده ام، مجرم و درمانده و حيران تو ببخش
خوب دانى كه مرا نيست بجز جرم و خطا
اى خطا پوش به اين خسته نادان تو ببخش»
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان خراسان