نگاه لطف رضا، حل کند مسائل را
به گزارش نوید شاهد، در آستانه میلاد شمس الشموس علی بن موسی الرضا(ع) شاعران عرض ارادت خود را به ایشان در قالب سرودههایشان ابراز داشتهاند که در ذیل برخی از این اشعار منتشر میشود.
* مصطفی خورشیدی
در قاب چشمم، باز باران مینشیند
برسنگفرش صحن و ایوان مینشیند
آقا تماشا دارد آن گرمای اشکی
کز گوشه چشمی پریشان مینشیند
همراه ذکر نم نم فوَاره هایت
از جان غبار صد بیابان مینشیند
حال و هوای کفتری دارم که از اوج
لب تشنه بر بام خراسان مینشیند
گلدسته هایت سایه ی ابری مکرر
زیر بلندای تو ایران مینشیند
در ازدحام لحظه ها دور ضریحت
دریا درون باد و طوفان مینشیند
من هم گدای آشنایی از گراشم
اینجا گدا بر جای مهمان مینشیند
* مرضیه عاطفی
کاری برای این بدِ بیآبرو کنید
با صحن انقلاب مرا روبرو کنید
قلب مرا گرفته و در گوشه حرم
با تکّههای آینه لطفا رفو کنید
بعدش کمی به دست بگیرید و باز هم
آمرزش گناه مرا آرزو کنید
قلب شفا گرفته من خانۂ شماست
در آن مباد عشق دگر جستجو کنید
اذن دخول خواندم و اشکم روانه شد
در این دقیقه کاش که قصد وضو کنید
با من شبیه دعبل و ریّان پس از نماز
در حدّ یک سلام شده گفتگو کنید
لبخند را به روی لبانم بیاورید
بغض مرا گرفته جدا از گلو کنید
امشب در ازدحام کنار ضریح تان
شاخه گل سفیدِ مرا نیز بو کنید!
* محمدمهدى عبداللهى
به شوق مىنگرم باز ماه کامل را
ضریح نور شما رد نکرده غافل را
شب تولّد عشق است، عاشقى مىگفت
کبوترانه بیاور در این حرم دل را
بیا و حاجت دل را به این و آن مسپار
نگاه لطف رضا، حل کند مسائل را
گدا همیشه گدا باز هم گدا آمد
همین که گوشه چشمى کنى تو... سائل را
دواى درد طبیبان عالمى با توست
مریض آمده آقا... شفاى عاجل را!
گلاب این حرم از کوچه باغ رضوان است
نسیم ذکر تو مدهوش کرده عاقل را
تمام عمر سر از سجده بر نمىدارد
کبوتر حرم از شوق... نور واصل را
* زینت کریمینیا
من بدونش نمیتوانم نه
دست من نیست که نمیدانم
چه کنم عشق اوست همزادم
چه کنم مهر اوست در خونم
بین این دو دلیل حیرانم
دسترنج پدرحلالم بود؟
شیر مادر شراب نابم بود؟
سُکر بیحد شده ست معجونم
بیشتر از دو چشم خود آقا
من به بابالجواد مدیونم
چشمهای مرا معامله کن
با دودست جواد ممنونم
* ابراهیم قبله آرباطان
قطار میرود و بُغضی...
در آستانه طغیان است
سرم به دامن تبریز و ...
دلم به راه خراسان است
*
غمِ نوشته به دیوارم
شب گرفته و سنگینم
سرِ نهاده به صحرایم
شبیه آهوی غمگینم
*
سلام داده تو را هر صبح
هر آنچه بوته، هر آنچه سنگ
هر آنچه نور؛ هر آنچه خوب
هر آنچه باغچه دلتنگ
*
من از تو دورم و بارانها
مسافران نگاه من
کجاست چتر نفسهایت!
پناه شهر و پناه من
*
طلوع میکنی و دریا ...
ز خنده تو صدف باران
طلوع میکنی و نامت ...
سرود خفته نیزاران
*
شبی که صاعقه حسرت
در آستانه طغیان است
سرم به دامن تبریز و
دلم به راه خراسان است
* هستی محرابی
ضریحِ تو پر از نجوای دلهای پریشان است
که اشکِ دیده در بحرِ امانت موجِ حیران است
اگر یک شاخه نورت بینِ خوبان منتشر گردد
پَرِ پرواز تا افلاک اِقامتگاهِ آنان است
حرم را کرده عطرآگین تبسمهای شیرینت
مرا مجنونِ خود کردی تو با الطافِ دیرینت
تمامِ دستها بالا نهالِ آرزوها گل
درونِ صحن میپیچد صدای سبزِ آمینت
سکوتِ چشمها امشب شده از اشک، آیینه
صدا میآید از سمتِ حرم در خلوتِ سینه
نسیمِ زندگی جاریست از سوی ضریحِ تو
که از خود میرود هر دم رواقت عنبرآگینه
از این آفاق میخواهم دوای زخمِ مبهم را
که بیش از این ندارد شانههایم تابِ این غم را
چنان میسوزم از آهی که هر دم شعله میگیرد
نگاهی کن که در آن دیدهام درمانِ دردم را
تویی زیباترین احساسِ من در باورِ جانم
من از این فاصله میگیرم از عطرِ تو درمانم
زبانم مستِ تکرارِ رضا جانم رضا جان است
در این آیینه میبینم بهشتِ جانِ جانانم
هر آنکس که نمک گیرِ سرِ خوانِ شما باشد
دگر در حلقه دامت اسیر و مبتلا باشد
یکی دیدم دعا میکرد با جان و دلی عاشق
خوشا آن دل که در عمرش گرفتارِ رضا باشد
دلم لبریز از خواهش که غرقم در نگاهِ تو
چه پنهان از تو که گشتم اسیرِ چشمِ ماهِ تو
تو جانی ای کریم اِبنِ کریمان ای سفیرِ عشق
که آهوها رهای تو که مسکین در پناهِ تو
همین که میرسم تا اوجِ صبحِ پنجره فولاد
لبم دریای خاموش و نگاهم کوهی از فریاد
دلم خورشید میخواهد فقط از جنسِ لبخندت
از این مشرق ترین نقطه به آن مغربترین میعاد!
* نغمه مستشارنظامى
نامه رسان شهر شما چون کبوتر است
این نامه از پری که ندارم سبکتر است
اول سلام و عرض ادب عرض احترام
عشق و ارادتم به شما حرف آخر است
با یاد تو پرنده شد این دل، امام مهر
«جسمم میان جمع و دلم جای دیگر است»
بین هزار نامه...به نامم رسیدهای
از بس دل رحیم شما مهرپرور است
آرامشی که در دل من از نگاه توست
با عطر یاسهای بهشتی برابر است
نامه رسان نشسته کنار ضریح تو
چشمم به گنبد است، نگو بار آخر است
انتهای پیام/