بیست و یک سال روی موج جنون، بیست و یک سال، ربنایش خون
يکشنبه, ۱۶ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۳
جمله اش مبتدا نمی خواهد، لحظه هایش پر از خبر شده است / تیترهای عزیز ما بنویسید، سرفه هایش شدیدتر شده است/ بنویسید «داشت می سوزد!» بنویسید «داشت می میرد!»
نویدشاهد:
جمله اش مبتدا نمی خواهد، لحظه هایش پر از خبر شده است
تیترهای عزیز ما بنویسید، سرفه هایش شدیدتر شده است
بنویسید «داشت می سوزد!» بنویسید «داشت می میرد!»
در نفس های لخته این مرد، گاز اعصاب شعله ور شده است
چشم هایش دو تیله ساکت، دست هایش دو تکه چوب، آری
دوست دارد بغل کند او را، تازه این روزها پدر شده است
دوست دارد بغل کند او را، دوست دارد که حس کند او را
دوست دارد که حس کند بابا، دیگر آماده سفر شده است
گاه خیره به دور می گرید...، گاه خیره به خویش می خندد...
گریه و خنده، هر دو را عشق است، عشق این گونه دردسر شده است
بیست و یک سال روی موج جنون، بیست و یک سال، ربنایش خون
... و دعایی که مرگ می خواهد،.... و دعایی که بی اثر شده است
سروده: اسماعیل محمد پور- رشت
منبع : کتاب زخم سیب (مجموعه اشعار برگزیده پانزدهمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس)، حسین اسرافیلی، نشر صریر
نظر شما