مسئول مهندسی پشتیبانی جنگ جهادسازندگی نجفآباد «شهید ابوالقاسم حجتی»
يکشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۱۱
سردار رشید اسلام، مجاهد خستگیناپذیر، ابوالقاسم حجتی مسئول مهندسی پشتیبانی جنگ جهادسازندگی نجفآباد. شهید بزرگوار، حاج ابوالقاسم حجتی برادر شهیدان: کاظم، احمد و شهید علی حجتی. در خانوادهای متدین و متقی، در سال 1337 دیده به جهان گشود.
نویدشاهد: شهید بزرگوار، حاج ابوالقاسم حجتی برادر شهیدان: کاظم، احمد و شهید علی حجتی. در خانوادهای متدین و متقی، در سال 1337 دیده به جهان گشود.
از همان ابتداء در کوران مشکلات و سختیها قرارگرفت و این شروعی بود بر رنجها و سختیهای فراوانی که ابوالقاسم در طول زندگی سراسر زحمت و طاقتفرسادی خویش در راه اسلام و قرآن متحمل گردید.
تحصیلات دبستانش را با نمرات خوب و معدل بالا طی کرد و این در حالی بود که در اثنای درس در طول تابستان و زمستان مشغول کار کردن نیز بود.
او با اینکه هم درس میخواند و هم به کارهای سخت و مشکل میپرداخت، اما درعینحال از فکر جلسات مذهبی و قرآن هرگز بیرون نمیرفت و این چیزی بود که از خصوصیت خانوادگی او به شمار میرفت که هر روز صبح قرآن خوانده شود. بنابراین میتوان گفت انگیزة نخستین محبت و کشش او به سوی مذهب و اخلاق، همان درس عملی محیط و وضع خانوادهاش بود.
ابوالقاسم به درس خود ادامه داد تا اینکه در کنکور شرکت کردو در رشتة کشاورزی دانشگاه مشهد قبول شد. اما در عینحال قانع نبود و در سال بعد در کنکور دانشگاه صنعتی اصفهان شرکت کرده و در رشتة مهندسی عمران مشغول تحصیل گردید و از این زمان بود که با ورود به یکی از تشکیلات دانشجویان که افرادی مخلص و پیرو خط مبارک رهبری بودند مبارزه را آغاز نمود و به برنامهریزی و جذب نیروهایی که احتمال سقوط آنان در مهلکة گروههای مارکسیستی میرفت، کردند.
با اوجگیری انقلاب اسلامی حضور فعال ابوالقاسم در تمام تظاهراتها و راهپیمائیها چه در دانشگاه و چه در نجفآباد به خوبی مشهود بود و حتی در درگیری با عمال ساواک نیز حضور داشت و در این برنامهها شهید از عناصر فعال و برنامهریزی بود که در یکی از تظاهراتها (در مسجد اعظم) بر اثر گاز اشکآور به حالت اغماء درآمده بود که توسط بچههای متدین از چنگال دژخیمان نجات داده شد...
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به فرمان حضرت امام مبنی بر باز شدن دانشگاهها، ابوالقاسم فعالیت خود را در دانشگاه با یارانش شروع کرد و در دانشگاهی که در آن روز یکی از پایگاههای مهم ضدانقلاب شده بود تلاش وسیع و همهجانبة خود را برای حفظ دستاوردهای انقلاب اصیل اسلامی تداوم و گستردگی بیشتر بخشید تا آنجائیکه ضدانقلاب از او بعنوان اسوة مرتجعین نام میبرد و برنامه داشتند که او را به قتل برسانند...
از همان ابتداء در کوران مشکلات و سختیها قرارگرفت و این شروعی بود بر رنجها و سختیهای فراوانی که ابوالقاسم در طول زندگی سراسر زحمت و طاقتفرسادی خویش در راه اسلام و قرآن متحمل گردید.
تحصیلات دبستانش را با نمرات خوب و معدل بالا طی کرد و این در حالی بود که در اثنای درس در طول تابستان و زمستان مشغول کار کردن نیز بود.
او با اینکه هم درس میخواند و هم به کارهای سخت و مشکل میپرداخت، اما درعینحال از فکر جلسات مذهبی و قرآن هرگز بیرون نمیرفت و این چیزی بود که از خصوصیت خانوادگی او به شمار میرفت که هر روز صبح قرآن خوانده شود. بنابراین میتوان گفت انگیزة نخستین محبت و کشش او به سوی مذهب و اخلاق، همان درس عملی محیط و وضع خانوادهاش بود.
ابوالقاسم به درس خود ادامه داد تا اینکه در کنکور شرکت کردو در رشتة کشاورزی دانشگاه مشهد قبول شد. اما در عینحال قانع نبود و در سال بعد در کنکور دانشگاه صنعتی اصفهان شرکت کرده و در رشتة مهندسی عمران مشغول تحصیل گردید و از این زمان بود که با ورود به یکی از تشکیلات دانشجویان که افرادی مخلص و پیرو خط مبارک رهبری بودند مبارزه را آغاز نمود و به برنامهریزی و جذب نیروهایی که احتمال سقوط آنان در مهلکة گروههای مارکسیستی میرفت، کردند.
با اوجگیری انقلاب اسلامی حضور فعال ابوالقاسم در تمام تظاهراتها و راهپیمائیها چه در دانشگاه و چه در نجفآباد به خوبی مشهود بود و حتی در درگیری با عمال ساواک نیز حضور داشت و در این برنامهها شهید از عناصر فعال و برنامهریزی بود که در یکی از تظاهراتها (در مسجد اعظم) بر اثر گاز اشکآور به حالت اغماء درآمده بود که توسط بچههای متدین از چنگال دژخیمان نجات داده شد...
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به فرمان حضرت امام مبنی بر باز شدن دانشگاهها، ابوالقاسم فعالیت خود را در دانشگاه با یارانش شروع کرد و در دانشگاهی که در آن روز یکی از پایگاههای مهم ضدانقلاب شده بود تلاش وسیع و همهجانبة خود را برای حفظ دستاوردهای انقلاب اصیل اسلامی تداوم و گستردگی بیشتر بخشید تا آنجائیکه ضدانقلاب از او بعنوان اسوة مرتجعین نام میبرد و برنامه داشتند که او را به قتل برسانند...
با رسیدن فصل تابستان و تعطیل شدن دانشگاه، شهید ابوالقاسم این انسانی که حتی یک لحظه از حرکت در راه خدا باز نمیایستاد همراه با یارانش کار خود را در جهاسازندگی و در دورترین روستاهای شهرکرد شروع کرد.
برای ابوالقاسم که فقر و محرومیت را لمس کرده بود کار و تلاش در دورترین روستاها و برای مردم زجردیده و زحمتکشیدة آن نقاط از بالاترین عبادتها محسوب میشد و ایشان تمام نیرو و خلاقیت خود را در این راه بکار میبرد.
در پی باز شدن دانشگاه مجدداً به درس خود ادامه داد، تا انقلاب فرهنگی پیش آمد و دیگر سنگر دانشگاه تا مدتی تعطیل بود و شهید کار خود را دوباره در روستاهای دورافتادة شهر کرد ادامه داد و در ضمن اینکه او یک جهادگر تمام معنی بود و در قسمتهای راهسازی، مدرسهسازی و کارهای دیگر روستائیان فعالیت داشت، احساس کرد که باید برای آن مردم محروم معلم هم باشد و به عنوان معلم راهنمائی و دبیرستان به تعلیم و تربیت اسلامی دانشآموزان همت گماشت، بطوریکه پس از مدتی عدهآی از دانشآموزان او در جبهه حضور پیدا کردند و حتی بعضی از آنها به فیض عظیم شهادت نائل گردیدند...
برای ابوالقاسم که فقر و محرومیت را لمس کرده بود کار و تلاش در دورترین روستاها و برای مردم زجردیده و زحمتکشیدة آن نقاط از بالاترین عبادتها محسوب میشد و ایشان تمام نیرو و خلاقیت خود را در این راه بکار میبرد.
در پی باز شدن دانشگاه مجدداً به درس خود ادامه داد، تا انقلاب فرهنگی پیش آمد و دیگر سنگر دانشگاه تا مدتی تعطیل بود و شهید کار خود را دوباره در روستاهای دورافتادة شهر کرد ادامه داد و در ضمن اینکه او یک جهادگر تمام معنی بود و در قسمتهای راهسازی، مدرسهسازی و کارهای دیگر روستائیان فعالیت داشت، احساس کرد که باید برای آن مردم محروم معلم هم باشد و به عنوان معلم راهنمائی و دبیرستان به تعلیم و تربیت اسلامی دانشآموزان همت گماشت، بطوریکه پس از مدتی عدهآی از دانشآموزان او در جبهه حضور پیدا کردند و حتی بعضی از آنها به فیض عظیم شهادت نائل گردیدند...
با شروع جنگ تحمیلی فعالیتهایش را متوجة جبهه و جنگ کرد و به سوی جبهه شتافت و با دیگر یارانش راهی جبهة آبادان شدند و هرکدام در سنگری شروع به فعالیت مخلصانه و پیگیر در آن مقطع حساس نمودند.
یکی از مسائل مهم در جبهة آبادان درتابستان گرم جنوب مسئلة یخ بود و با توجه به اینکه آوردن یخ به آنجا غیرممکن بود با تلاش 24 ساعته حاج ابوالقاسم و شهید علی ایمانیان و دیگر یاران او چند کارخانة یخ با وجود آسیب فراوانی که دیده بود و د ر فاصلة 2 الی 3 کیلومتری دشمن قرار داشت راهاندازی و توانستند یخ منطقة ملیاتی آبادان را تأمین نمایند، زمانی که حصرآبادان شکسته شد و عملیاتهای پی در پی رزمندگان اسلام شروع شد ابوالقاسم تلاش خود را در قسمت مهندسی آغاز کرد و در عملیات طریقالقدس با انجام کارهای قبل از عملیات منطقه را آماده کردو در محور جاده سوسنگرد، بستان (محور دهلاویه) مسئولیت اداره کردن دستگاههای مهندسی را به عهده داشت.
روز اول عملیات نزدیکترین یار او، یعنی برادرش شهید محمدعلی حجتی بدرجة رفیع شهادت نائل آمد و پس از چند ساعت خودش نیز مجروح میشود و به عقبه انتقال مییابد و در پی بازگشت به نجفآباد اولین کسی بود که خبر شهادت محمدعلی را به پدرش داد و این داستان شنیدنی است. وی خطاب به پدر گفت: اگر چیزی را خداوند از انسان بخواهد انسان باید چکار کند؟ و اگر محمدعلی شهید شده باشد بهتر است یا اینکه زنده باشد. که این پدر بزرگوار در جواب میگوید: اگر زنده باشد بیشتر میتواند خدمت کند ولی اگر شهید هم شده باشد من راضی به رضای خداوند هستم که در این هنگام حاج ابوالقاسم میگوید محمدعلی شهید شده است!
یکی از مسائل مهم در جبهة آبادان درتابستان گرم جنوب مسئلة یخ بود و با توجه به اینکه آوردن یخ به آنجا غیرممکن بود با تلاش 24 ساعته حاج ابوالقاسم و شهید علی ایمانیان و دیگر یاران او چند کارخانة یخ با وجود آسیب فراوانی که دیده بود و د ر فاصلة 2 الی 3 کیلومتری دشمن قرار داشت راهاندازی و توانستند یخ منطقة ملیاتی آبادان را تأمین نمایند، زمانی که حصرآبادان شکسته شد و عملیاتهای پی در پی رزمندگان اسلام شروع شد ابوالقاسم تلاش خود را در قسمت مهندسی آغاز کرد و در عملیات طریقالقدس با انجام کارهای قبل از عملیات منطقه را آماده کردو در محور جاده سوسنگرد، بستان (محور دهلاویه) مسئولیت اداره کردن دستگاههای مهندسی را به عهده داشت.
روز اول عملیات نزدیکترین یار او، یعنی برادرش شهید محمدعلی حجتی بدرجة رفیع شهادت نائل آمد و پس از چند ساعت خودش نیز مجروح میشود و به عقبه انتقال مییابد و در پی بازگشت به نجفآباد اولین کسی بود که خبر شهادت محمدعلی را به پدرش داد و این داستان شنیدنی است. وی خطاب به پدر گفت: اگر چیزی را خداوند از انسان بخواهد انسان باید چکار کند؟ و اگر محمدعلی شهید شده باشد بهتر است یا اینکه زنده باشد. که این پدر بزرگوار در جواب میگوید: اگر زنده باشد بیشتر میتواند خدمت کند ولی اگر شهید هم شده باشد من راضی به رضای خداوند هستم که در این هنگام حاج ابوالقاسم میگوید محمدعلی شهید شده است!
ابوالقاسم در پی بهبودی نسبی باز راهی جبهه میگردد و یکی از حساسترین قسمتهای فعالیت ایشان که آمادهسازی منطقة عملیاتی فتحالمبین در محور دالپری بود شروع میشود. کار و تلاش شهید در این قسمت 24 ساعته بود و در واقع به استراحت پشتپا زده تمام ذکر و فکرش، تلاش و کوشش در جهت پیشبرد اهداف قرآن کریم بود. یکی از حساسترین کارهای او شناسائی راههای مناسب برای عملایت و باز کردن راه بود که انجام میگرفت و پس از مدتی راه موردنیاز احداث میشد.
از دیگر کارهای مهم وی احداث بیمارستان صحرایی بود که در عرض 4 الی 5 روز با فعالیت شبانهروزی برادران جهادگر با مسئولیت او احداث گردید.
با فرا رسیدن شب عملیات فتحالمبین، ابوالقاسم اصلاً خواب نداشت و همراه نیروهای مهندسی جهاد در ساختن حیاتیترین خاکریز منطقه که تا صبح عملایت مقدار زیادی از آن احداث شده بود، نقش بسزایی داشت.
با شروع عملیات «رمضان» ابوالقاسم دوباره در جبهه حضور پیدا نمود و در تمام مراحل عملیات حضور گسترده و فعال داشت و عظمتهای فراوان از خود برجای گذاشت.
از دیگر کارهای مهم وی احداث بیمارستان صحرایی بود که در عرض 4 الی 5 روز با فعالیت شبانهروزی برادران جهادگر با مسئولیت او احداث گردید.
با فرا رسیدن شب عملیات فتحالمبین، ابوالقاسم اصلاً خواب نداشت و همراه نیروهای مهندسی جهاد در ساختن حیاتیترین خاکریز منطقه که تا صبح عملایت مقدار زیادی از آن احداث شده بود، نقش بسزایی داشت.
با شروع عملیات «رمضان» ابوالقاسم دوباره در جبهه حضور پیدا نمود و در تمام مراحل عملیات حضور گسترده و فعال داشت و عظمتهای فراوان از خود برجای گذاشت.
در عملیات محرم نیز مسئولیت باز کردن یکی از محورهای عملیات (محور بیات) با ابوالقاسم بود، این محور دارای بریدگیهای زیادی بود، اما در عینحال این محور را باز کردند و در موقع مناسب منطقه عملیاتی را پشتیبانی کردند. البته در همة این عملیاتها شهید باید قطعهقطعه میگردید ولی بخواست خداوند، سالم میماند، تا خدمات بیشتری بنماید. مثلاً در عملیات بیتالمقدس در کنار دژ عراق جادةپاسگاه زید در 6 الی 3 متری ایشان یک راکت هواپیما میافتد ولی عمل نمیکند و خودش میگفت این راکت کنار من به زمین خورد عمل نکرد.
با نزدیک شدن زمان عملیات والفجر مقدماتی، کار سنگین مهندسی، همراه با بمبارانهای شدید دشمن شروع شد که دوباره حاج ابوالقاسم این انسان مقاوم و دلسوختة انقلاب حضور پیدا میکند و پس از چندی در اثر بمباران خوشهای دشمن ایشان مجروح میشود.
در عملیات والفجر(1) نیز در پی بهبودی نسبی در منطقة «چمسری» حضور پیدا میکند. کوههای منطقة عملیاتی والفجر(4) شاهد گویائی بر تلاش خستگیناپذیر و گستردة حاج ابوالقاسم میباشد. جادة چالهسبز یا جادههای جنوب شهر پنجوین از جادههای اساسی منطقه بود که وی سهم بسزائی در ساختن آنها داشت.
با نزدیک شدن زمان عملیات والفجر مقدماتی، کار سنگین مهندسی، همراه با بمبارانهای شدید دشمن شروع شد که دوباره حاج ابوالقاسم این انسان مقاوم و دلسوختة انقلاب حضور پیدا میکند و پس از چندی در اثر بمباران خوشهای دشمن ایشان مجروح میشود.
در عملیات والفجر(1) نیز در پی بهبودی نسبی در منطقة «چمسری» حضور پیدا میکند. کوههای منطقة عملیاتی والفجر(4) شاهد گویائی بر تلاش خستگیناپذیر و گستردة حاج ابوالقاسم میباشد. جادة چالهسبز یا جادههای جنوب شهر پنجوین از جادههای اساسی منطقه بود که وی سهم بسزائی در ساختن آنها داشت.
همچنین در منطقة عملیاتی والفجر(5) نیز ایشان حضور داشت.
پیش از عملیات بدر نیز نیروهای جهاد نجفآباد کارهیا عملیات را در جزایر مجنون انجام دادند و شهید ابوالقاسم با تلاش بچهها تونستند مقدار زیادی خاکریز در شرق دجله برای نیروها احداث نمایند. و آخرین نیروهائی که از شرق دجله برگشتند نیروهای جهاد بودند که آخرین آنها شهدائی همچون حاج عبدالرضا بیریائی ـ مجتبی هادی ـ کاظم حجتی و شهید ابوالقاسم حجتی بودند که با یک قایق ترکش خورده به عقب بازگشتند و خود میگفتند: این جان دوبارهای است که خدا به ما داده است.
پیش از عملیات بدر نیز نیروهای جهاد نجفآباد کارهیا عملیات را در جزایر مجنون انجام دادند و شهید ابوالقاسم با تلاش بچهها تونستند مقدار زیادی خاکریز در شرق دجله برای نیروها احداث نمایند. و آخرین نیروهائی که از شرق دجله برگشتند نیروهای جهاد بودند که آخرین آنها شهدائی همچون حاج عبدالرضا بیریائی ـ مجتبی هادی ـ کاظم حجتی و شهید ابوالقاسم حجتی بودند که با یک قایق ترکش خورده به عقب بازگشتند و خود میگفتند: این جان دوبارهای است که خدا به ما داده است.
نحوه شهادت
پس از عملیات بدر کارهای مهندسی عملیات والفجر(8) شروع شد و حاج ابوالقاسم در فاصلة بین عملیاتی بدر و والفجر(8) چندین مرتبه در جبهه حضور پیدا میکند و آخرین مرتبه 3 روز قبل از عملیات به منطقه برمیگردد.
و در شب 22 بهمن سال 1364 در منطقة عملیاتی والفجر(8) در شمال اروندرود سرو بلندقامتش آماج گلولههای دشمن قرار گرفت که در همان لحظات نخستین، خرقة خاکی وانهاد و به حلقة ملکوتیان پیوست.
از خصوصیات بارز وی اینکه شجاع و بیباک بود ود ر مقابل ناملایمات زندگی استوار و مقاوم بود. مخلص و بیریا، و دوستدار خانوادههای معظم شهداء و مظلومین بود. یار و یاور بچههای شهدا بود و همیشه سفارش بچههای شهدا را به دوستان و آشنایان میکرد. در برابر مسائل جامعه چه در دانشگاه، چه در شهر بیتفاوت نبود و مسائل را پیگیری میکرد و سعی داشت مشکلات را برطرف نماید، در برابر فساد سخت برخورد میکرد به همین دلیل او را به عناوین گوناگون مورد آزار قرار میدادند.
در جهاد نیز یک جهادگر مخلص و نمونه بود. از محبان حضرت امام و پیرو ولایتفقیه را نشناخته بودند و بعضاً ادعای روشنفکری هم میکردند بیزاری میجست و میگفت اینها چگونه امام و ولایتفقیه راهنوز نشناخته و درک نکردهاند...
فرازهائی از وصیتنامة شهید ابوالقاسم حجتی
بسمالله الرحمن الرحیم
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»، «بیگمان چنین است که، پیامبران را با بینه فرستادیم و به ایشان کتاب و میزان دادیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
پس از حمد و سپاس خداوند بیهمتا و درود بر محمد مصطفی(ص) و ائمة اطهار(ع) و با سلام و درود بر ولیعصر(عج) و نائب بر حقش امام عزیزمان خمینی کبیر.
و رزمندگان اسلام و شهداء و جنبازان از صدر اسلام تاکنون خصوصاً شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و بالأخص آنهائی که نور حقیقت از جبین آنها نمایان بود و... همیشه حسرت میخوریم که چرا از آنها عقب افتادهایم.
با سلام خدمت پدر و مادر شهید دادهام که میدانم با چه رنج و زحمت و با چه قهرمانی و عطوفت، من و برادرانم را بزرگ کردهاید و در راه تعلیم و تربیت ما از هیچ کوششی دریغ نداشته و همه ما را به سطح بالای معلومات علمی رساندید و الحمدالله فرزندانتان در خط اسلام و قرآن و امام هستند و همگی آگاه به مسائل زمان و حاضرند بخاطر اسلام جان فدا کنند. من بشما پدر و مادر فداکار افتخار میکنم و هیچگاه جملهای را که فرمودید: اگر محمدعلی در راه خدا شهید شود باعث افتخار من و اسلام است از یاد نمیبرم. با درود و سلام بر برادران و خواهرانم که همة آنها را جزو پیکر خود به حساب میآورم که در همهحال یار و مددکار یکدیگر بودیم و امید است این مهر و محبت جاودان باشد. با درود و سلام بر همسرم که اقرار میکنم او در زندگی نه تنها برایم همسر مهربان و دلسوز بود بلکه او همرنج و غمخوار و همدس زندگیم بود...
در این موقع که مجدداً برای پاسداری از اسلام و قرآن عازم جبهههای جنگ حق علیه باطل هستیم با اطمینان کامل از اینکه در جنگ شهید شدن و کشتن هست، چون وظیفة الهی است با همة علاقهای که به امت شهیدپرور و خانواده و برادران و دوستان داشتم همگی را بخداوند منان سپرده وعازم جبهههای نور علیه ظلمت میگردم، من لیاقت شهید شدن را شاید نداشته باشم، اما ممکن است اتفاقی بیفتد و آن سعادت نصیب من گردد، لازم است یادآور گردم که تمام برادرانی که با آنها دربارة شهادت صحبت میکردیم میگفتند شهادت لیاقت میخواهد اغلب شهید شدند چون آن اخلاص که یک شهید میخوهد در جسم و روح آنها بوده یا بوجود آمد و به درجة رفیع شهادت نائل آمدند...
پیام به امت عزیز:
1. پیامهای امام امت (ولایتفقیه) چونکه پیامدهندة حقیقی اوست گوش داده و دستورات آنرا عمل کنید و خدای ناکرده نگوئید، دیگر گوش دادن به پیامهای امام و رهبر، زمانش گذشته، هرچه کار دارید یکبار هم که میشود پیامها را گوش داده و به بینید که چه میگوید و چه مسئولیتی در آن لحظه بدوش شما میگذارد که باید عمل کنید، وگرنه در روز قیامت مسئول هستید.
2. ملت عزیز! خانوادههای شهداءرا از یاد نبرید، مخصوصاً فرزندان شهداء را در موقع برخورد با آنها، پیش خود فکر کنید، اینها هم روزی پدر مهربانی داشتند که آنها را در آغوش میگرفت و میبوسید و آنها را به گردش و باغ و دشت و صحرا میبرد و برای دفاع از اسلام و بخاطر اجرای قوانین الهی شهید شده است. خدای ناکرده کاری نکنید که دل فرزندان شهداء شکسته شود، توجه داشته باشید که حضرت علی(ع) در مورد یتیمان و سرپرستی آنها چه فرموده و با فرزندان شهداء چگونه عمل مینمود.
3. دوستان، برادران و دانشجویان: در این زمان وظیفة شما بس سنگین و طاقتفرسا است. شما هر قدمی که برمیدارید باید در راه شهیدان و اهداف مقدس آنها باشد، مبادا خون این همه شهید را با بیتفاوتی پایمل نمائید...
4. جملهای به دوستان و افراد مستضعف، افرادی که نان آنها در کودکی جیرهبندی است، گوش آنها چربی آب کرده و کباب آنها کباب گوجه و کفش آنها دمپایی و لباس آنها لباس دست دوم و... ای عزیزان بدانید جهان هستی، مادیت تنها نیست و اسلام اقتصاد تنها نیست و هستی تنها در این دنیا نیست، مبادا فقر مادی باعث فقر فرهنگی و ذلت و خواری شما گردد. گر فقر اقتصادی باعث فقر فرهنگی شده است سخت در اشتباه هستید.
5. ای رفقا، آشنایان و همکلاسیهایم، بدانید که رهبریت این انقلاب از اول دست روحانیت اصیل بوده و تنها روحانیت شهید داده است که میتواند آن را در کانال اصلی خودش نگهدارد و از انحراف به چپ و راست آن جلوگیری نماید باید بدانید رمز پیروزی انقلاب اسلامی توحید بود و نمازجمعه و جماعت تجلی توحید است، سعی کنید مساجد خالی نگردد.
6. مسئولین ارگانها، ادارات و دانشگاهها باید بدانند که هرچه مقام آنها بالاتر باشد مسئولیت آنها در مقابل خدا، خلق، خون شهداء و این ملت مظلوم بیشتر است. فکر نکنند که وارث خون شهداء میباشند بلکه باید خدمتگزار این ملت باشند و از روی عدالت رفتار نموده و از کمکاری و اسراف بپرهیزند و اگر چنین نکنند عذابی سخت در انتظار آنها است.
از ملت انقلابی و متعهد میخواهم که به نیروهای دلسوز و با ایمان فرصت کار و فعالیت داده و از همکاری با فرصتطلبان و افراد دو چهره که از پشت به انقلاب و مسلمین خنجر میزنند، بپرهیزند.
به امید ظهور حضرت مهدی(عج) و پیروزی مسلمین بر کفر جهانی.
والسلام 63/4/8 ابوالقاسم حجتی
منبع :ره یافتگان ج اول
نظر شما