دوازده روایت جنگ
روایت اول
دوازدهم/ آبان/ هزار و سیصد و شصت وپنج
معلم ادبیات
دفتر حضور غیاب
و سه نفرآخر کلاس
محمد حسن
مراد
و...
- علی بلند می شود-
آقا اجازه؟
بچه ها به جبهه رفته اند!
روایت دوم
سیزدهم/ آبان/ هزار و سیصد و شصت و پنج
خرم آباد
پادگان امام حسین (ع)
سربندی سبز
و خداحافظ مادر!
روایت سوم
اندیمشک
دوکوهه
وپوتینی که پنج شماره
از پایش بزرگ تر بود.
روایت چهارم
کرمانشاه
بیمارستان...
ویلچرخالی از برادر
و سربندی سبز
که گاهی می چرخد با باد
در باد
روایت پنجم
خرمشهر!
خونین شده
پیراهن تمام برادران من
در اروندرود
روایت ششم
آبادان!
بهشت شهدای گمنام
ونشانی
از بی نشانی سربازانش
روایت هفتم
باز خرم آباد
و خبری تازه
-بهشت رضا-
رضایت می دهد مادرش
به آنچه رضای اوست
روایت هشتم
از مادر می پرسم
صدای درد چیست؟
قاب عکس برادر را نشانم می دهد
و آهسته می گرید
روایت نهم
از پدرمی پرسم، عدالت چیست؟
جفتی پای مصنوعی نشانم می دهد
و می گوید:
«هرکس سهم خودش را بردارد»
تنها پلاکی از من برای کودکان فردا بگذارید
روایت دهم
از برادر می پرسم
سهم تو از دیروز؟
عصایش را به من هدیه می دهد!
روایت یازدهم
از خواهرم می پرسم
سهم تو از امروز؟ می گوید:
«شهرداری نام کوچه شهید...را
عوض کرده!
روایت دوازدهم
منتظرم تا بیایی و سهم مرا
خواهرم را
برادرم را
و همه کودکان فردا را
توبیاوری
چه انتظار شیرینی!
سروده: عبدالرضا شهبازی- خرم آباد
منبع: کتاب زخم سیب (مجموعه اشعار برگزیده پانزدهمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس)، حسین اسرافیلی، نشر صریر