نه نامه ای، نه نشانی!
نشسته مثل همیشه زنی در ایوانی
و آسمان نگاهش دوباره بارانی
دوباره شب شد و چشمش به راه ماه بزرگ
و مکث ثانیه ها بر مدار طولانی
چه لحظه های عقیمی و انتظار مداوم
کجاست نقطه پایان این پریشانی
به یاد لحظه آخر نشسته می گرید
لباس رزم و تفنگ و وداع پنهانی
و شال گردن او با خطوط شطرنجی
نوار سبز حسینی به روی پیشانی
مرور بار هزارم: «خدانگهدارت!-
به راه دین و وطن جان ماست ارزانی!»
«و باز هم که نیامد» همیشه می گوید
شروع یک شب دیگر، سیاه و طولانی
فرشته ای شده و خواب آسمان دیده
شهید گشته و شاید که نه... چه می دانی
نه نامه ای، نه نشانی ، به جز پلاکی گنگ
و یک تصور مبهم؛ اسیر و زندانی
و پنجشنبه سرد همیشه با تردید
نشسته با حجم مستطیل سیمانی
و خوانده فاتحه ای در عزای باور خود
و شسته مرقد او با گلاب کاشانی
صدای پای کسی! نه ... دوباره یک رویاست
دو چشم منتظر و کوچه ای چراغانی...
و باز مثل همیشه زن و همان ایوان
زنی که می رود آهسته سمت ویرانی
سروده: فاطمه جمالی- خوی ، آذربایجان غربی
منبع: کتاب زخم سیب (مجموعه اشعار برگزیده پانزدهمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس) ،حسین اسرافیلی، نشر: صریر