آشنایی با خانواده بندر عباسی با 9 شهید/ شهید درویشی حافظ تنگه هرمز بود
بطور کلی، خانواده درویشی و اقوام نزدیک آنها بدون هیچگونه منّت و چشمداشتی 9 شهید و دو جانباز تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. شهید موسی درویشی در عملیات خیبر و پسرش به نام حرّ درویشی در عملیات کربلای 4، شهیده فاطمه نیک خواهر سردار درویشی آخرین شهیدی بود که جان خود را در فاجعه جنایات آلسعود در سال 66 مکه از دست داد. همچنین شهیدان علی و محمد گلزاری در عملیات فتح المبین، شهیدان محمد شفیع مدنی و عبدالله دریانورد و غلام گلزاری در عملیات والفجر 8، عبدالحسین درویشی در عملیات کربلای 5 راه شهادت را انتخاب کردند. این شهدا از فرزندان برادر و خواهر و پسرعموهای شهید درویشی هستند. از این خانواده باز هم دو جانباز و چند ایثارگر روایتگر دوران دفاع مقدس باقی ماندند تا مجموع شهید، جانباز و ایثارگر این خانواده به عدد 12 برسد.
زهرا درویشی ساکن بندرعباس، فرزند سوم پاسدار شهید موسی
درویشی، از میان پنج خواهر و سه برادر است که به مناسبت سیوپنجمین سالگرد پدرش
گفتگویی را با خبرنگار نوید شاهد انجام داد که در ادامه میخوانیم:
نوید شاهد: ارتباط شهید با امام خمینی (ره) چگونه آغاز شد؟
زهرا درویشی: نحوه آشنایی شهید درویشی با حضرت امام خمینی (ره) به قبل از دوران تبعید وی بازمیگردد. پدرم برای دیدار با امام به قم میرود و بعد از نماز جماعت، پیش ایشان رفته و با او دست میدهد. ابتدا امام به خاطر چهره آفتاب سوخته شهید درویشی تصور میکند که او یکی از اتباع کشورهای حوزه خلیج فارس است. شهید درویشی پس از معرفی خود به امام خمینی (ره) میگوید؛ "مردم هرمزگان همراه و همگام و درخدمت شما هستند و از دستورات شما پیروی میکنند." امام (ره) پس از اینکه دستان شهید درویشی را میفشارد میگوید؛ "شما از آن جنوبیهای خونگرم و مخلص هستید." پس از این دیدار، پدرم که همیشه امام (ره) را "آقا روحالله" صدا میزد، بینهایت دلگرم و دلبسته امام (ره) و مطیع وی میشود.
هرگاه امام (ره) پیامی میداد شهید درویشی سعی میکرد، نوارها و اعلامیههای آن را تهیه کرده و به هرمزگان بیاورد. وی اعلامیهها را در خانه مخفی میکرد و خودش آنها را در استان هرمزگان پخش میکرد. سپس با دوستان مورد اعتماد خود، به سخنرانیها گوش میدادند تا دستورات را اجرا کنند.
وقتی انقلاب پیروز شد، گویا شهید درویشی به آرزویش رسیده
بود. او بسیار شیفته امام بود، همیشه یک عکسی از امام (ره) در جیبش داشت که همراهش
بود و میگفت هرگاه به این عکس نگاه میکنم، نیرو و انرژی خاصی میگیرم. زندگی شهید
درویشی سراسر خاطره و درس برای زندگی امروز و قابل الگوگیری برای آیندگان است.
نوید شاهد: تفکر وی در مبارزه با رژیم شاهنشاهی چگونه بود؟
زهرا درویشی: در واقع شهید درویشی در دو جبهه مبارزه میکرد؛ علیه رژیم شاهنشاهی و علیه خرافات رایج در مردم استان هرمزگان.
شهید درویشی با رژیم شاه سرسختانه مبارزه میکرد. هرگاه امام (ره) دستور تحصن میداد، او به مسجد رفته و برای مردم سخنرانی میکرد و میگفت؛ "آقا روح الله دستور داده فردا کسی به سرکار نرود و در خانه تحصن کند." همچنین هرگاه دستور تظاهرات از سوی امام (ره) میآمد، مردم را فرا میخواند و از آنجاکه شهید درویشی یکی از افراد مورد اعتماد مردم هرمزگان بود، همواره از دستورات او پیروی میکردند. اما برخی هم میگفتند؛ تحصن و یا اعتراضات خیابانی علیه رژیم شاه در مناطق ساحلی و جنوبی کوچک کشور دیده نمیشود، او پاسخ میداد: دستور امام برای یک شهر بزرگ یا کوچک نیست، برای همه شهرها و مناطق کشور است و هرکس که مقلد و گوش به فرمان امام (ره) باشد، باید پیروی کند. نقش شهید درویشی در مبارزات علیه رژیم شاه در مناطق جنوبی کشور بقدری پررنگ بود که در آن زمان سرهنگ منافی از عوامل رژیم شاه، گفت: "بین جزایر خلیج فارس، تنها منطقهای از جنوب کشور که ناامن و بهم ریخته است، جزیره هرمزگان است که علت آن فقط وجود درویشی و بستگانش میباشد." شهید درویشی مدام در جزایر قشم، میناب و بندرعباس در حال مبارزه و تبلیغ بود.
از طرفی، در آن دوره خرافهپرستی و اعتقادات انحرافی در میان عدهای از مردم هرمزگان رواج داشت. شهید درویشی نامهای را نوشته و از طریق آیتالله نجفی به آیتالله گلپایگانی در قم رساند و از ایشان درباره خرافهپرستی، درخواست تکلیف کرد و به مبارزه با سنگ و چوب و درخت پرستی برخاست. البته رژیم شاه نیز مردم را به اینگونه مسائل سرگرم میکرد تا از اسلام ناب محمدی (ص) دور کند.
نوید شاهد: برخورد عوامل شاه با شهید درویشی چگونه بود؟
زهرا
درویشی: رژیم شاهنشاهی، شهید درویشی را به
عنوان یک فرد خطرناک شناسایی کرد. بار اول، تیرماه 1349 بود که او را دستگیر و به
تهران تبعید کرد. بار دوم، سال 1356 نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در این دوره،
وی در تهران و قم با روحانیون دیدار میکرد و ما بین دوبار دستگیری و تبعید، بارها
نیز به زندان افتاد تا اینکه در سال 1357 به آرزوی دیرینه خود یعنی پیروزی انقلاب
اسلامی رسید.
نوید شاهد: خدمات رفاهی شهید درویشی برای مردم هرمزگان چه بوده است؟
زهرا درویشی: شهید درویشی تا جایی که توانست بصورت خودجوش خدمات رفاهی برای مردم هرمزگان ایجاد کرد. وی برای دانشآموزان مدرسه، کلاس قرآن و اصول اعتقادی میگذاشت و صدها جلد کتابهای اعتقادی و اسلامی به کتابخانه مسجد محل اضافه کرد. بسیاری از دانشآموزانی که از سن دبستان پای درسهای قرآن و کلاسهای اعتقادی شهید درویشی نشستند، در زمان جنگ از سرداران و فرماندهان بزرگ شدند، مانند شهید غلام، محمد و علی گلزاری، عبدالعلی دریانورد و ... . وی همچنین خدمات عامالمنفعهای هم برای مردم جزیره داشت ازجمله ساخت مسجدی بزرگ با کتابخانه، آب انبار، غسالخانه و ...که با همکاری و هزینه خود مردم، درست شد.
بعد از انقلاب اسلامی، با انتخاب مردم او فرمانده کمیته انقلاب در استان هرمزگان شد. پس از مدتی، نیروی دریایی سپاه هرمزگان تشکیل و وی به عنوان فرمانده یگان دریایی سپاه برگزیده شد. خروج ارز، قاچاق کالا، فرار عوامل شاه به کشورهای حوزه خلیج فارس، از مفاسدی بود که در منطقه هرمزگان بصورت متعدد اتفاق میافتاد و شهید درویشی مدام درحال گشتزنی در تنگه هرمز بود و شب و روز درحال خدمت برای جلوگیری از مفاسد ذکر شده بود. دوستانش میگفتند؛ شهید درویشی مدام درحال گشتزنی روی قایق بر آبهای نیلگون خلیج فارس بود و با حضور وی، گویا این آبها آرام شده بود.
از دیگر خدمات شهید درویشی، تربیت بسیاری از جوانان هرمزگان برای خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او همواره به جوانان توصیه میکرد: اینجا سپاه است، بدنبال حق ماموریت و حق الزحمه نباشید و به خاطر خداوند، مجاهدانه کار کنید؛ اینجا مقرّ عاشقان شهادت است..
او به هیچ یک از خدمات سپاه چشمداشتی نداشت.
نوید شاهد: در دوران مبارزات شهید درویشی، مادر چگونه زندگی را اداره میکرد؟
زهرا درویشی: مادرم در آن زمان خیاطی میکرد و هرگاه پدرم به زندان میافتاد، او با درآمد خیاطی خانواده را اداره میکرد. عوامل شاه هم که مدام حمله میکردند و با چوب و سنگ به جان خانهمان میافتادند، بچهها کوچک بودند و میترسیدند و تنها کاری که از دست مادرمان برمیآمد این بود که همه را دلداری بدهد.
یکبار که پدرم در زندان بود، برخی از مبارزان انقلابی که به خانوادههای مبارزان به زندان افتاده سرکشی میکردند، از بندرعباس به خانه ما آمدند و مقداری پول آوردند. مادرم به خاطر مناعت طبع والایی که داشت پول را قبول نمیکرد اما پس از اصرار فراوان، پول را گرفت و زیر حصیر گذاشت تا پدرم از زندان آزاد شد. پدرم پول را گرفت تا به سایر خانوادههای مبارزان زندانی بدهد.
پدر احترام زیادی به مادرم میگذاشت و همیشه او را با نامهای نیکو صدا میزد. از اینرو، علیرغم سختیهای فراوانی که مادرم به خاطر مبارزات پدر در زندگی داشت، اما با روی خوش و کلام شیرین پدر آرام میگرفت. سرانجام هدف پدر و مادرم مشترک شد و آن دو، یار یکدیگر در زندگی و مبارزات شدند. مادرم در سال 70، هشت سال بعد از پدرم از دنیا رفت. پیکر برادرم حرّ نیز پس از وفات مادر پیدا شد.
نوید شاهد: چه آثار مکتوبی درباره زندگی شهید درویشی وجود دارد؟
زهرا درویشی: شهید درویشی بسیار مظلوم واقع شد و در طی 35 سالی که از شهادتش میگذرد، متاسفانه هیچ کتابی برای او نوشته نشد و تاکنون به زندگیاش پرداخته نشده است اما به تازگی با همکاری کنگره سرداران، کتابی درباره زندگی شهید درویشی به قلم سعید عاکف درحال نگارش است.
نوید شاهد: چه خاطرهای از شهید درویشی در ذهنتان باقی مانده است؟
زهرا درویشی: وی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کارمند معدن خاک سرخ هرمزگان بود. بعد از پیروزی انقلاب، در سال 1358 نیز هنوز کارمند بود، در آن سال کمی به حقوق کارمندان اضافه شده بود. او به اداره مربوطه خود، نامهای نوشت مبنی براینکه افزایش حقوق نمیخواهد و این پول باید به خزانه دولت برگردد زیرا انقلاب نوپاست و به این مبالغ هرچند اندک نیاز دارد. ما به او گفتیم پدر جان، این مبلغ کم، کجای این کشور را میتوانست آباد کند؟! پدرم گفت: همین مبالغ کم جمع میشوند و کشور را آباد میکنند. البته من خاطرههای خوبی از رفتار پدرانهاش دارم. پدرم هیچگاه بداخلاقی نکرد و هرگاه کار بدی از ما سر میزد، تنها با یک نیم نگاه به ما میفهماند.
نوید شاهد: آیا آرزوی شهادت را از زبان شهید درویشی شنیده بودید؟
زهرا درویشی: شهادت آرزویش بود. شوق به شهادت به قدری در وی زیاد بود که حتی من پیش خود میگفتم؛ نکند جنگ تمام شود و پدرم به آرزوی خود نرسد. پدرم همیشه از خداوند میخواست توفیق جهاد و شهادت در راه خودش را به او بدهد. قاچاقچیان و ایادی شاه با ارسال نامه به پدرم، او را تهدید به مرگ میکردند زیرا شهید درویشی حتیالامکان جلوی هرگونه قاچاق ارز و کالا را گرفته بود. اما او از این تهدیدها نمیترسید و روی بالشت خود نوشته بود: "الان که جنگ است، سر بر بالشت نهادن ننگ است" ، "حیف است که انسان در بستر بمیرد."
به خاطر همین شوق جنگیدن و شهادت در راه خدا، در زمان جنگ، تلاش زیادی میکرد که به جبهه اعزام شود اما مسولان استان اجازه نمیدادند زیرا وجودش برای گشتزنی در مناطق ساحلی هرمزگان لازم بود و علاوه بر محافظت از تنگه هرمز و پاسداری از حوزه استحفاظی گستردهای که در اختیارش بود، برای جبهه نیروسازی هم میکرد.
زمانیکه با رفتنش به جبهه موافقت شد، گویا درحال پرواز بود. وقتی لباسهایش را برای اعزام به جبهه پوشید حال و هوای دیگری داشت، صلابت عجیبی در او می دیدم، گویا جواز بهشت را در دست گرفته بود. پیش از رفتن مدام به همکاران، دوستان و فامیل درباره سپاه وصیت میکرد. لباسهای جبهه را که میپوشید گفت فکر میکنم اینها کفنم باشند. شب قبل از رفتن به جبهه در اتاق خلوتی نشست و با خدای خود راز و نیاز کرد و گریست. وصیتنامه خود را نوشت و در طاقچه قرار داد. پیش از رفتن هم در مسجد، سخنرانی کرد و از مردم حلالیت طلبید.
نوید شاهد: از شهادت شهید درویشی چگونه باخبر شدید؟
زهرا درویشی: روز هشتم اسفند سال 62 در عملیات خیبر، خمپارهی دشمن به قایق پُر از بنزین شهید درویشی اصابت میکند و پیکر او در میان شعلههای آتش چنان میسوزد که حتی قابل شناسایی نمیباشد. وقتی خبر شهادتش را آوردند، گفتیم خداوند او را از ما قبول کن زیرا آرزویش شهادت بود. این انقلاب برای ما از همه چیز عزیزتر است. بدین ترتیب مردم هرمزگان شهید درویشی را که یک پستوانه محکمی بود از دست دادند.
نوید شاهد: برادرتان چگونه به شهادت رسید؟
زهرا درویشی: برادرم همزمان با پدرم در جبهه بود و دو سال و نیم بعد از شهادت پدرم، شهید شد. حرّ در سال 1365 و در عملیات کربلای چهار شهید و مفقودالاثر شد و پس از یازده سال بیخبری از پیکر وی در سال 1376 پیدا شد. مادرم چشم انتظار بازگشت برادر از دنیا رفت. او دومین پسر و متولد 1348 بود. همزمان با پدر و برادر شهیدم، برادر بزرگم نیز در سپاه کرمان خدمت میکرد.
مصاحبه از فرزانه همتی/