از اين ستون تا آن ستون
نوید شاهد:
بعد از آلوده شدن منطقه به مواد شيميايي، نادعلي هم كه خيلي حالش وخيم شده بود، بي هوش مي شود و آثار زندگي از جسمش رخت بر مي بندد. نادعلي را همراه با اجساد ديگر شهدا به بيمارستان فيروز آبادي تهران مي برند و پرستاران، به تفكيك اجساد شهدا از مجروحان مشغول مي شوند. پيكر بي جان نادعلي را همراه اجساد شهدا به سردخانه مي برند و آن جا قرار مي دهند.
يكي از پرستاران پس از مراجعه به سردخانه متوجه بخاري مي شود كه زير پلاستيكي كه روي نادعلي كشيده بودند، جمع شده بود. آن پرستار فوراً پزشكان را با خبر مي كند و آن ها پس از معاينه ي نادعلي مي گويند كه اميد زيادي براي زنده ماندن ندارد. بهتر است كه ايشان وقت خود را صرف ديگر مجروحان كند.
آن پرستار كه فاميلش شيرازي بود كوتاه نمي آيد و ساعت ها و روزها، علاوه بر شيفت كاري، مراقبت از نادعلي را به عهده مي گيرد و سخت اميدوار بوده كه او حتماً خوب خواهد شد.
سرانجام به لطف خدا و تلاش خانم شيرازي، حال نادعلي خوب مي شود و آثار حيات در پيكر بي جان نادعلي، جاني دوباره به او مي دهد.
وقتي از خانم شيرازي دليل آن همه اصرار را پرسيدند، در حالي كه اشك در چشمانش جمع شده بود، گفت: «پيش خودم حس مي كردم كه او زنده مي ماند. با خود گفتم: از اين ستون تا آن ستون فرج است».
راوي: عشقعلي هاشمي برادر نادعلي هاشمی