دو خاطره از شوخ طبعیهای «شهید مهدی باکری»
شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۹
در کتاب «سیره شهدای دفاع مقدس؛ نشاط و شوخ طبعی»، خاطراتی از حس شوخ طبعی شهدا آمده است.
نوید شاهد؛ دو خاطره از «شهید مهدی
باکری» در کتاب «سیره شهدای دفاع مقدس؛ نشاط و شوخ طبعی» انتشارات موسسه فرهنگی قدر
ولایت، آورده شده است که در ادامه میخوانید:
دختر کچل!
خواهرش بهش گفته بود؛ «آخر دختری را که تا حالا قیافهاش را ندیدهای، چه جوری میخوای بگیری؟ شاید کچل باشه.»
گفته بود: «اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه!»
برنج وارفته
مادرم نمیگذاشت ما غذا درست کنیم. پدرم نسبت به غذا حساس بود؛ اگر خراب میشد، ناراحت میشد. تا قبل از عروسی برنج درست نکرده بودم.
شب اولی که تنها شدیم، آمد خانه و گفت: «ما هیچ مراسمی نگرفتیم. بچهها میخوان بیان دیدن. میتونی شام درست کنی؟»
کتهام شِفته شده بود. همان را آورد، گذاشت جلوی دوستهایش. گفت: «خانم من آشپزیش حرف نداره، فقط برنج این دفعه خوب نبوده وارفته.»
نظر شما