سردار شهید حسن شفیع زاده در کلام یاران
سخنرانی سردار سپهری در
سالگرد شهادت شهید شفیع زاده سال 85
در اوایل جنگ ما با دشمن که درگیر
بودیم بخصوص در جبهۀ آبادان و خرمشهر که شاید مناطقی از منطقه رزمی بود که فاصله
نبرد خیلی نزدیک به هم بود. شاید جایی که پرتاب نارنجک به نارنجک یا اگر بیشتر بود
ما سلاحی نداشتیم که بتوانیم بیشتر از این با دشمن درگیر بشویم، شاید سلاحهایی که
ما به زور به دست می آوردیم، در حد کلاشینکف و ام یک و سلاحهای اولیه جنگ بود و
شعاع عملیاتی ما 600 یا 700 متر بود که با دشمنی که این قدر مجهز بود. نبرد ما در
فاصله 400 یا 500 متر که زیر یک کیلومتر بود که درگیر می شدیم و از دوستانی که
خاطره داشته می گفتند که شهید باکری و شهید شفیع زاده از موقعی که این خلأ را
فهمیدند از دیده بانی شروع کردند. جایی بود که توانایی این که دشمن را در کمتر از
یک کیلومتر در خاکریزها مورد اصابت قرار بدهد و تلفاتی به دشمن بزنیم را نداشتیم.
این غبطه را همیشه می خوردند. آن خط با فکر و تدبیر و دست توانمند مردان بزرگی
مانند شهید شفیع زاده گشوده شد که این باب را خداوند به ذهن این برادران انداخت که
ما این کمبود را در جنگ داریم. همانطور که آتش و مانور مکمل همدیگر هستند این خلأ
را باید جبران کنیم.
در آن زمان با آن محدودیتهایی که بود و فرمانده کل قوا بنی
صدر بود، نمی گذاشت که برادران ارتشی و سپاهی به همدیگر کمک بکنند. با هر مشکلاتی
که بود دو قبضه یا سه قبضه خمپاره را به دست آوردند و سهمیه روزی 3 دانه خمپاره
بود. ولی این جرقه ای بود که باید آن برادران عزیز از آنجا شروع می کردند و
فرماندهان صحنه های نبرد را به این وامی داشتند که خوب از یک جایی باید شروع بکنیم
و روزی دو، سه گلوله سهم داشتیم. برادران با تدبیر و برنامه ریزی که داشتند ادامه
دادند و در کنار آن از صبر و تدبیر ایشان باید گفته شود. یعنی کسانی که در آن صحنه
بودند زمانی که به ما گفتند سپاه اصلاً توپخانه نیاز ندارد، در زمانی که در فتح
المبین تعدادی توپخانه به غنیمت گرفته شد و برادران سپاهی خواستند سازماندهی بکنند
تصمیم بر این بود که توپخانه را به برادران ارتش بدهند تا سازمان بدهند و استفاده
شود. ولی آن صبر و تحمل و تدبیر شهید شفیع زاده باعث این شد که ما اگر در صنعتمان
پیشرفت کرده ایم و در صحنۀ دفاع توپخانه و موشکی و حتی در انرژی هسته ای حرفی برای
گفتن داریم، شاید جرقۀ این را که ما می توانیم شاید در جنگ آنجا جرقه اش توسط این
دلیرمردان و بخصوص شهید شفیع زاده ها بود که در آنجا جرقه زده شد و ثابت کرد به ما.
و شاید عده ای از فرماندهان رده بالای ما خیلی آن توانی که ما می توانیم توپخانه را
راه بیندازیم را نداشتند.
در زمانی که ما کلاشینکف نداشتیم و ژ 3 را به سختی به
دست می آوردیم و حتی بکارگیری اینها برای ما سخت بود. آن موقع کسی حرف می زد که ما
می توانیم توپخانه داشته باشیم خیلی حرف سنگینی بود و گه گاهی در عملیاتها شهید
شفیع زاده ها مورد بی مهری و کم مهری قرار می گرفتند در بعضی از عملیاتها شاید راه
نمی دادند که نقش توپخانه که طراحی می خواهد بکند به انجام برسانند، ولی ایشان
برنامه ای داشت و انتخاب شده بود و چه اعتقاد راسخی داشت که مؤظف شد توپخانه را
سازمان دهی بکند، آن هم به تنهایی و اول توپخانه را راه انداخت و بعد یک ستاد و بعد
یک قرارگاه که افسرانی بودند که به تعداد انگشتان دست می رسیدند.
باز هم از
تدابیر ایشان بود که در انتخاب افرادی که در آن پایه گذاری توپخانه بودند، کسانی را
انتخاب کرد که تا آخر به همراه ایشان ایستادگی کردند در تمام کمبودها که تخصصی بود
و ما توپخانه نداشتیم و با آن دست خالی و آن توپهایی که غنیمت گرفته شد و مشکلات و
تحریم های اقتصادی، ولی باز دوستان دیگر که کمک ایشان بودند، یگانهای توپخانه را 5
یا 6 گروه توپخانه، نزدیک 15 یگان توپخانه لشکری، 30 یا 40 توپخانه تیپ ها را
هماهنگی کردند. همه اینها در تدبیر ایشان است که افرادی انتخاب کردند که از کلمات
ایشان بهره برداری کردند و همسنگر خوبی شدند برای ایشان و شاید الان که یک عده این
تشکیلات توپخانه را هنوز ترک نکرده اند آن حس دوستی بود که ایشان در میان این بچه
ها به وجود آورده است که در بین خانواده توپخانه برقرار کرد، نقش کلیدی ایشان بود.
گلوله توپ را به جایی رساندند که در کربلای 5، 400 یا 500 قبضه توپخانه را یک
فرمانی که می گفت فلان جا را آتش بریزید، به این نقطه رساند و یا در عملیات فاو
ایشان قبول کرد که نزدیک 30 یا 40 گردان توپخانه را در عملیات فاو که از برادران
ارتش مأمور شدند به سپاه که ما خودمان باورمان نمی شد که طرح ریزی آتش با این همه
توپخانه، ولی اعتقادی که ایشان داشت و مدیریتی که داشت همۀ توپخانه را اداره کرد و
همۀ فرماندهان را به این باور رساند. با مدیریت اینکه چگونه مستقر شوند و کجا مستقر
شوند؟ چگونه آتش بریزند؟ چطور آتش بریزند که با یکدیگر تداخل پیدا نکند؟ و نگهداری
توپخانه که بسیار سخت است. با تدبیر ایشان که مهمات چطور نگهداری بشود، هیچ مشکلی
به وجود نیامد.
شاید گفتم اگر ما قدرت موشکی را که الان داریم جرقه اش از آن
زمانی بود که شهید شفیع زاده گفت ما می توانیم توپخانه را راه اندازی بکنیم. وقتی
بالای 100 گردان توپخانه را راه اندازی می کنیم که نیروهای ایشان در این زمان گفتند
(زمان حال) که ما می توانیم موشکی را هم راه اندازی بکنیم و به جهانیان اثبات کنیم
که کسانی که در روز اول جنگ یک آر پی جی هم نداشتند حالا می توانیم بالای 100 گردان
توپخانه و 1000 قبضه توپ آماده شلیک و میلیونها توپ آماده استفاده داریم و در صنعت
موشکی هم به همین شکل اگر ما مطالعه بکنیم می بینیم که ریشه اینها از همان زمان است
که امثال آدمهایی مثل شهید باکری ها و شهید شفیع زاده ها آن موقع که منتخب شدند که
این توانایی را که ملت ما این حرکت را می توانند داشته باشند.
در توپخانه ما یک
نفر مثل شهید شفیع زاده جهت را عوض کرد و در تاریخ همچون افرادی را داریم که
درزمانهایی جهت و مسیر تاریخ را عوض کرده اند که ایشان یک خانواده بزرگ توپخانه را
قوت داد که موشکی از آن سرچشمه گرفت که در منطقه بوشهر یک نفر بوده که به نام رئیس
علی دلواری که همیشه اسمش در تاریخ است چون جانانه فداکاری کرد. شهید شفیع زاده
همیشه اسمش در تاریخ به ثبت خواهد رسید که اینها چه فداکاری کردند و انسانهای
مقاومی بودند.
خصوصیتی که ایشان داشتند خاکی بودند و همیشه با لباس خاکی می
گشت. وقتی همراهی اش می کردیم به استیشن سوار نمی شد در تویوتاهای معمولی سوار می
شد. اگر می آمدیم معرفی اش کنیم برای دژبانی که ایشان فرمانده کل توپخانه سپاه است،
ایشان ناراحت می شد. گاهی شاید پشت دژبانی 20 دقیقه معطل می شد ولی حاضر نبود از
اسمش استفاده کند که مثلاً چون من فرمانده هستم باید زودتر رد بشوم. همیشه به ما
یاد می داد که چطور برخورد داشته باشیم. یادم می آید قرار بود که در عملیات فاو اصل
غافلگیری انجام بشود که توپخانه باید بیرون از نخلستان قرار می گرفت. فاصله ها باید
مناسب باشد. اگر مستقر می کردیم غافلگیری از بین می رفت. سنگرهای توپخانه هر کجا که
زده می شد دشمن می فهمید که این جا می خواهد عملیات بشود ما به ذهنمان رسید که طرح
جاده کشی داریم. گفتیم چند تا جاده می کشیم بعد روز اصلی 24 ساعت مانده به عملیات
توپخانه را می آوریم روی جاده نصب می کنیم.
چون منطقه باتلاقی بود ایشان از
اهواز با ما آمد فاو و با ما قدم می زد. 25 متر عرض این جاده بود که وقتی توپ باز
می شود چقدر باید فاصله داشته باشد. یعنی اینقدر جدی بود در کارش. مرا برداشت برد
پیش سردار صفوی. طرح را با خودش نبرد مرا با خودش برد و کالک کشی کردیم و موافقت
شدو جاده زده شد. یعنی اگر کسی طرحی می داد واقعاً سریع می آمد همکاری می کرد.
ایشان فهمید که نقش آموزش در توپخانه خیلی مهم است. سریع در حالی که عملیات یک کمی
آرامش پیدا می کرد سریع رفت در اصفهان دانشکده توپخانه را راه اندازی کرد و این از
نبوغ ایشان بود و آموزش که یکی از ارکان نظامی بودن است و آن زمان آموزش را پایه
گذاری کرد . در دادن تجهیزات بسیار سخت گیر بود که باید نیروی آموزش دیده باشد تا
یک قبضه توپ داده شود. بسیار مدیر و مدبر و خاکی بود و بسیار شجاع بود.
سرلشکر پاسدار محمد علی
جعفری ـ فرمانده کل سپاه
شهید شفیع زاده علاوه بر مدیریت توانمندی که
ایشان داشت، فکر بسیار نابی که داشت، در بحث توپخانه سپاه مدیریت توپخانه، جمع کردن
توپخانه سپاه، تشکیل دهنده توپخانه سپاه، ایشان نقش تعیین کننده ای داشت و علاوه بر
همۀ این روحیات یک نقطه ای داشت که در بحرانها خیلی برجسته بود و اینکه عامل روحیه
بخشی دیگران بود. در بحرانها و شرایط سخت جنگ، این از ویژگیهای برجسته ای است که در
خیلی ها وجود ندارد و در شهید شفیع زاده از ایمان محکم و بالای آن می جوشید که آدم
را به یاد شهدای عاشورا می انداخت که قبل از شهادتشان با همدیگر شوخی می کردند و
مرگ را به تحفه گرفته بودند و عاشقانه داوطلب شهادت بودند. این روحیات شهیدان ما
روحیات بسیار بالایی است که هر شهیدی یک برجستگی خاصی دارد؛ از جمله شهید شفیع زاده
که هم در مدیریت، تدبیر، فکر و اندیشه برجسته بود و یکی هم خالق روحیه بخشی در اوج
بحرانها و فشارهایی که خیلی ها را می برد، در جبهه که ایشان عامل روحیه بودند.
بیشترین نقش شهید شفیع زاده در عملیات والفجر 8 و فاو بود که توپخانه نقش بسیار
عمده ای در عملیات داشت که شهید شفیع زاده آنجا تلاش زیادی کرد، چون قبل از عملیات
فاو، استقرار توپخانه ما نباید به اطلاع دشمن می رسید و با غافلگیری، توپها می
رفتند و مستقر می شدند، مخفی می شدند که دشمن متوجه نشود. برنامه ریزی بسیار دقیقی
لازم داشت که شفیع زاده این کار را کرد و دشمن چون عقبه اش در طول 70 ـ 80 کیلومتر
که از سمت بصره می خواست بیاید به سمت فاو در تیررس آتش توپهای ما بود از جبهۀ
آبادان و ما این توپهایی که شهید شفیع زاده چیده بود در طول این مسیر و عقبه دشمن
را زیر آتش توپها گرفته بود این نقش تعیین کننده ای در پیروزی عملیات والفجر 8 داشت
و تلفات زیادی به دشمن وارد شد.
سخنان سردار شمخانی در
سالگرد شهید شفیع زاده - سال 85
ایشان از طلایه داران شهدا بود. در کنار
شهدای گمنام و مشهور آذربایجان درخشید. ایشان مبتکر و خلّاق بود. شفیع زاده می
توانست مسیری غیر از مسیر شهادت را طی بکند. هیچ اجباری، فشاری و تحرّکی نبود که او
را خارج از اراده اش به سمت جبهه های نبرد هدایت کند. اما شفیع زاده از سال 52
انتخاب کردکه در صفی قرار بگیرد که روحانیت معظّم در آن مقطع به رهبریت حضرت امام
در مقابله با رژیم ستم شاهی آغاز کرده بود و او به عنوان یک عنصر فداکار هم در حوزه
های فرهنگی در آن زمان و وقتی میدان جهاد باز شد در میدان جهاد نه به عنوان یک
سرباز بلکه به عنوان یک کسی که می تواند بیش از یک نفر مؤثر باشد، مسیری را انتخاب
کرد که انتهای آن شهادت در بلندترین قلّۀ شمالغرب کشورمان یعنی ماووت از او اثر و
یادگاری به جا گذاشته است که آن اثر و یادگار و این جمعیت حکایت از زنده بودن
فرهنگی است که باکری و شفیع زاده و کاظمی و یزدانی و نیکی و کاوه صادقی و یاغچیان و
دیگران بذر آن را در این خطّه قهرمان پرور مجدداً به رویش دیگری دعوت کردند. او
انتخاب کرد که در مسیر امام از نهضت امام که نهضت حق بود در مقابل بدیها و پلیدیها
بایستد.
از روز آغازین جنگ به همراه شهید باکری به پایگاه منتظران شهادت در
اهواز وارد شد، جبهۀ آبادان را انتخاب کرد و در جبهۀ آبادان مقدمترین نقطه را
انتخاب کرد و در مقدمترین نقطه متوجه شد که باید موضوعی به نام آتش در خدمت
رزمندگان اسلام قرار بگیرد که بتواند از کیان انقلاب دفاع شایسته به عمل آورد. در
محاصره آبادان در میان کم بودن افراد انتخاب کنندۀ این مسیر شهید شفیع زاده ایستاد،
آب دیده شد و تا لحظۀ آخر که منجر به پاکسازی خاک ایران شد، جنگید و در قله های
سرافراز ماووت به شهادت رسید. او فرزند پرورش یافته در مکتب اهل تسلیم بود. مکتب
اهل تسلیم، مکتبی است که از زمان حضرت رسول (ص) قولوا لا اله الا الله تفلحوا را
وقف جهانیان کرد تا امروز و فردای امروز ادامه خواهد داشت. اگر آن اندیشه در او
نبود و منادی این شعار، تسلیم قریش می شد، امروز نامی از مسلمانی و جمعیت یک
میلیاردی مسلمان در دنیا شکل نمی گرفت. مقاومت در شعب ابی طالب مقاومت در مقابل همۀ
تهدیدها، مقاومت در قبال همۀ آزار و اذیتها منجر به این شد که اعتقاد و باوری به
نام اسلام در شبه جزیرۀ عرب شکل بگیرد. امروز جمعیت شیعه شکل نمی گرفت و ملت ایران
امروز قد علم نمی کرد و این مقاومت ادامه پیدا کرد و اگر نبود مقاومت آغاز شده از
15 خرداد 42 چه کسی، چه اجتماعی، چه اعتقادی، چه سیاستی قابل استحصال نیست، بدون
مقاومت. آدم باید در مقابل سختیها در زندگی شخصی اش مقاومت کند که بتواند حتی
سرمایه مادی برایش فراهم کند. آدم باید در مقابل ظلمها بایستد تا بتواند از خودش
آثاری را باقی بگذارد. اگر انقلابی الان در ایران شد ناشی از مقاومت تاریخی است.
اگرامروز ایران در لبنان نفوذ دارد ناشی از مقاومت در حفظ حزب الله است. اگر امروز
ایران در عراق تعیین کننده است ناشی از ایدئولوژی مقاومت است. اگر بنا است ما بقاء
پیدا بکنیم هیچ راهی غیر از مقاومت نداریم. این تنها درسی است که ما با صرف سرمایۀ
نیروی انسانی عظیم همچون شهدای آذربایجان و همچون شهید باکری و شفیع زاده می توانیم
برای خود به عنوان عبرت به هم یاری دهیم.
شفیع زاده می توانست تسلیم بشود، آتش
نداشت، ابزار در اختیار نداشت، فضای جبهه در اختیار او نبود. روزهای آغازین جنگ
همچنان که عراق به پیش می آمد، در پشت جبهه های ما اختلاف و تفرقه و شکاف سیاسی به
منظور تضعیف نظام جریان داشت. نه تنها رزمندگان گمنام مثل شفیع زاده حمایت نمی شدند
بلکه هر کجا که می توانستند جلوی حضور اینها را بگیرند می گرفتند. اما شفیع زاده ها
ایستادند، شفیع زاده با سهمیۀ روزانه سه خرما سه گلوله خمپاره 120 همچون شعب ابی
طالب علیه عراقی ها توی جبهۀ آبادان ایستاد و مقاومت کرد اما همان شفیع زاده منجر
به این شد که در اثر مقاومتش، امروز واحد بزرگ عظیم و دشمن ترس مثل قدرت توپخانه
سپاه را بنیان گذاری کرد. همۀ کسانی که به دنبال دستاوردند باید این را به عنوان
تجربۀ غیر قابل تغییر یک سنّت الهی بدانند که بدون مقاومت هیچ دستاوردی قابل
استحصال نیست. تسلیم بدیع ترین، عالی ترین و کم هزینه ترین راه از دست دادن
دستاوردهاست. شما امروز چه در زندگی شخصی برجسته عالم، چه در زندگی سیاسی جوامع
عالم، چه در دستاوردهای بزرگ پیامبران الهی وقتی مطالعه می کنید هیچ یک از این
دستاوردهای شخصی و اجتماعی و اعتقادی بدون مقاومت حاصل نشده است. یا یوسف است باید
در چاه امتحان پس بدهد. یا پیامبر است باید در فرار به سمت مدینه و در پنهانی
مقاومت را از خودش به جا بگذارد. یا ابی عبدالله است باید به شهادت برسد. یا امام
است باید تضعیف شود. اما همه اینها به دستاوردی تبدیل می شود که امروز ثمرۀ آن را
ما در ایران می بینیم. اگر امروز در منطقه ای که در آن زندگی می کنیم می گویند
جمهوری اسلامی ایران دارای قدرتی از قدس تا قندهار است این قدرت بدون مقاومت بدست
نیامده و امروز حفظ این قدرت بدون مقاومت امکان پذیر نیست و اگر الان دستاوردی به
یاد داشته باشیم بدون مقاومت امکان پذیر نیست. درسی که ما می توانیم از شهادت این
شهید و شهدای گرانقدر خطّۀ آذربایجان و همۀ شهدای انقلاب و در رأس آنها وجود نازنین
حضرت امام، نفس مبارکش را به عنوان درس به همراه خود داشته باشیم، همۀ اینها هیچ
علامتی غیر از علامت مقاومت به ما نمی دهد. شرایطی که امروز ما در آن به سر می بریم
و بهره ای که می توانیم از این درس در به کارگیری شرایط استفاده کنیم این است که
امروز به ما دنیا چه می گوید؟ دیروز صدام در مرزهای ما نفوذ کرد، اطراف اهواز بود و
سوسنگرد را در اختیار داشت. خرمشهر را در اختیار داشت. قصر شیرین را در اختیار
داشت. ارتفاعات بازگیران را در اختیار داشت. در شمال خوزستان ایران تسلط داشت و می
گفت آتش بس. اگر می پذیرفتیم چه می شد؟ آتش بس بدون عقب نشینی، آتش بس بدون پذیرش
قرارداد 75، آتش بس بدون تنبیه متجاوز چه ثمره ای برای ما داشت؟ امروز می گویند شما
از حق طبیعی خودتان بگذرید. می گویند درست است همه ملتها حق دارند انرژی هسته ای
داشته باشند اما شما نباید داشته باشید. تسلیم شویم؟ چه کسی تضمین می کند اگر ما از
این حق گذشتیم سراغ حق دیگرمان نخواهند رفت؟ خواهند گفت چرا شما توان و قدرت موشکی
دارید؟ بگذریم، مگر به اینها بسنده می کنند؟ خواهند گفت چرا وقتی انتخابات می کنید
ما به عنوان ناظر حضور نداشته باشیم؟ آیا قبول کنیم؟ چرا ساختار قانون اساسی شما
اینگونه است؟ قبول کنیم؟ تا کجا؟ همۀ تلاشهایی که امروز در جهان علیه ما شکل می
گیرد از سوی آمریکا و اسرائیل مبتنی بر این است که آتش بس و تسلیم. تسلیم تا نقطۀ
سرنگونی. ما اگر قرار بود تسلیم بشویم تسلیم صدام می شدیم. شفیع زاده و شفیع زاده
ها غیر از این به ما می گویند. لذا در این ایام درسی که ما از شهادت شهدای صدر
اسلام تا شهدای انقلاب و شهدای جنگ و شهدای آذربایجان و شهید شفیع زاده می گیریم
این است که در مقاومت احتمال پیروزی وجود دارد اما در تسلیم هیچ چیزی غیر از ذلت و
شکست متصوّر نیست. ما باید احتمال پیروزی را بالا ببریم. بستر این احتمال مقاومت
است اما طبیعی است به میزانی که وحدت و انسجام ملی، حل مشکلات مردم، پرداختن به
مسائل اصلی، گریز از مسائل فرعی به عنوان دستور کاری همۀ ما به عنوان یک موضوع دینی
و ملی قرار بگیرد، به همان میزان احتمال پیروزی بالاست. راه دفاع از خون شهدا، راه
پاسداشت خون شهید شفیع زاده، در این است که همه با هم در کنار هم رافع مشکلات مردم
بدون پرداختن به جزئیات و تمرکز روی مسائل اصلی کشور، پیشۀ مقاومت را به عنوان راه
برگزیده این شهیدان و تا انتهای این مسیر نصر خداوند در انتظار ملت ایران است.