شهید «سيد محسن حسنى» فرمانده گردان روح الله لشگر5نصر
سيدمحسن حسنى - اولين فرزند سيدحسن - در اول فروردين 1343 در شهرستان مشهد متولد شد.
در سال 1349 وارد دبستان ابتدايى عسكريه و در سال 1354 به مدرسه راهنمايى منوچهرى مشهد وارد شد. وى اوقات فراغت خود را با حضور در مراسم مذهبى مى گذراند.
رفتار و شخصيت وى با آغاز انقلاب شكل گرفت. در راهپيماييهاى دوران انقلاب حضورى پر رنگ داشت. در اين دوران به توزيع كتاب توضيح المسائل امام در بازار مشغول بود. سيد محسن كتابهاى مذهبى، قرآن و مفاتيح را مطالعه مى كرد. دوستان صميمى وى - به سبب روحيه مذهبى كه داشتبيشتر روحانيون بودند.
با تشكيل بسيج مستضعفين، فعاليتهاى جديدى را آغاز كرد. با شركت در بسيج و فرا گرفتن آموزش نظامى در گشتِ شبانه شركت مى كرد. به دليل آغاز جنگ تحميلى از ادامه تحصيل در دبيرستان منصرف و در سن هفده سالگى براى اولين بار به جبهه اعزام شد. يكبار در منطقه ميمك مجروح شد كه به مدت بيست روز در بيمارستان آقا مصطفى خمينىِ تهران بسترى بود.
وى مسئله جنگ را از اصلىترين مسائل مىدانست و مىگفت: «اول اين مسئله بايد حل شود و سپس به مسائل ديگر بپردازيم.»
انگيزه و هدفش از اعزام به جبهه، اجراى فرامين امام(ره) بود و فى سبيل الله و خالصانه در جبهه ها شركت مى كرد.
بزرگ ترين آرزويش شهادت و از آرزوهاى ديگرش پيروزى انقلاب اسلامى بود.
خصوصيت بارز سيد محسن پرهيزگارى او بود. وى هميشه نماز شب مى خواند و هر صبح زيارت عاشورا را قرائت مى كرد.
تمام صحبتها و توصيه هاى ايشان در وصيتنامه اش نمود پيدا مى كند. وى راجع به انقلاب گفته است: «امام را تنها نگذاريد. دعاى توسل، نماز جماعت و جمعه را ترك نكنيد.» همواره مسئله حجاب را گوشزد مى كرد.
سيد محسن به مردم سفارش مى كرد به وصيت شهدا تا جايى كه ممكن است عمل كنند؛ و حجاب، را رعايت كنند و در نماز جمعه و جماعت شركت نمايند.
وى در سال 1362 عضو سپاه پاسداران شد و از آنجايى كه در مسائل نظامى فردى ورزيده بود، به عنوان مربى آموزش انتخاب شد.
تلاش ايشان در آن دوران باعث شد كه پايگاه بسيج، انجمن اسلامى و دعاى توسلِ خانواده هاى شهدا در محل تشكيل شود.
سيد محسن در زمان شهادت مجرد بود.
وى قبل از عمليات والفجر 8 به گردان روح الله راه يافت و به سمت فرماندهى گروهان منصوب شد.
در عمليات كربلاى 1 در ارتفاعات قلاويزان - نزديك شهر مهران - در 11 تير 1365 در هنگام عصر، بر اثر اصابت تركش به سر و سينه به شهادت رسيد. يكى از دوستان شهيد مى گويد: «من خودم را به سيد محسن رساندم و مى خواستم به ايشان كمك كنم كه گفت: به من كارى نداشته باشيد و برويد جلو.»
سيد محسن مدت شش سال در جبهه حضور داشت و بعد از شهادت در بهشت رضا(ع) مشهد در كنار ديگر همرزمانش دفن شد.
او در وصيتنامهاش مىگويد: «دنبال گناه نرويد، چون كه بيچاره مى شويد. با افراد خوب معاشرت نماييد. خط خودتان را از امام و ادامه دهندگان راهش جدا نكنيد. در نماز جمعه و جماعت شركت كنيد. در جبهه حضور پيدا كنيد. احترام پدر و مادر را نگهداريد. از شما عاجزانه مى خواهم مرا ببخشيد و برايم دعا كنيد كه سخت محتاجم.»