گفت‌وگو با برادر شهید امنیت روح‌الله عالی فرمانده گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا (ع)
به دلیل شرایط کاری روح‌الله خانواده آمادگی داشتند که در آینده نزدیک خبر شهادتش را بشنوند. در واقع می‌دانستیم او رفتنی است. روح‌الله به مادرمان می‌گفت: من لیاقت شهادت را ندارم، ولی شما را به صبر حضرت زینب (س) قسم می‌دهم که اگر لایق شدم و به شهادت رسیدم، افتخار کنید. گریه نکنید و دشمن ما را شاد نکنید

جهاد در جبهه امنیت تمامی ندارد


همین چند روز پیش بود که خبر دیدار خانواده شهدای امنیت با مقام معظم رهبری منتشر شد. ایشان در این دیدار فرمودند که شهدای امنیت در زمان حیاتشان مثل یک شهید عمل کرده‌اند. سرگرد پاسدار روح‌الله عالی نیز از شهدای امنیت است که ۲۱ فروردین سال ۱۳۹۶ توسط دو تن از اشرار معروف منطقه کورین به شهادت رسید. شهید عالی فرمانده گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا (ع) از تیپ ۱۱۰ سپاه سلمان استان سیستان و بلوچستان بود. رضا عالی عموی وی نیز از شهدای دفاع مقدس است. آنچه می‌خوانید حاصل همکلامی ما با امین عالی برادر شهید است که خود وی نیز از جانبازان راه امنیت به شمار می‌رود.

شهید عالی در سیستان خدمت می‌کردند، خودتان هم اهل همین خطه هستید؟
پدرم اصالتاً اهل یکی از روستا‌های زاهدان است. برادرم هم در شهر زاهدان به دنیا آمد. اصالتاً سیستانی ولی بزرگ شده زاهدان هستیم. دو برادر بودیم و چهار خواهر. پدرم استاد بناست. روح‌الله به عنوان فرزند اول خانواده شغل پاسداری را انتخاب کرد و من هم به تبعیت از ایشان پاسدار شدم.

گویا سابقه ایثارگری در خانواده شما از قبل وجود داشت؟
عموی ما شهید رضا عالی سوم تیرماه سال ۱۳۴۵ متولد شد و چهارم تیرماه ۱۳۶۷ در حالی که ۲۲ سال بیشتر سن نداشت به عنوان داوطلب بسیجی در شلمچه به شهادت رسید. هشت سال پیکرش مفقود بود و بعد‌ها تفحص شد و به خانه برگشت. وقتی پیکر عموی شهیدمان به آغوش خانواده بازگشت، من کودک بودم و برادرم روح‌الله به سن نوجوانی رسیده بود. شهید و شهادت در آن سنین ملکه ذهن ما شده‌بود. من هفت سال از روح‌الله کوچک‌ترم. عموی شهیدمان را ندیدم. موقعی که به دنیا آمدم عمو در شلمچه مفقودالاثر شده بود و موقعی که بزرگ‌تر شدم یادم می‌آید در خانه پدربزرگم را باز کردند و از بنیاد شهید خبر آوردند که پیکر عمو را آورده‌اند. هر موقع با برادرم به مزار عموی شهیدمان می‌رفتیم، یک قبر خالی کنار قبرعمورضا بود. داداش گریه می‌کرد و در آخر زمزمه‌کنان به عمو می‌گفت: خدا کند قبر کنارت به من برسد. بعد از چند سال آن قبر نصیب خودش شد.

برادرتان چه سالی عضو سپاه شدند؟
روح‌الله در ابتدا راننده آمبولانس سپاه بود و مدتی بعد در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) تهران قبول شد. سال ۱۳۸۵ به عنوان افسر سپاه پاسداران در دانشگاه امام حسین (ع) آموزش دید. همان سال خدمتش را در تیپ نیروی مخصوص ۱۱۰ سلمان‌فارسی شروع کرد. بعد از مدتی به عنوان مسئول تحلیلی برنامه‌ای در عملیات بود. بعد سمت جانشین گردان میرجاوه را عهده‌دار شد. از آنجا هم فرمانده گردان ۴۰۹ حمزه سیدالشهدا (ع) شد. بعد از دو سال در همین کسوت فرماندهی گردان به شهادت رسید. بیست‌و یکم فروردین سال ۱۳۹۶ مصادف با شب ولادت امام علی (ع) و روز پدر بود که خبر شهادتش را آوردند.

نحوه شهادتشان چطور بود؟
آن روز برادرم به عنوان فرمانده گردان بخش کورین از توابع شهرستان زاهدان به همراه نیروهایش در مسیر زاهدان به کورین در حال انجام مأموریت و تأمین امنیت بودند که به خودرویی مشکوک می‌شوند. وقتی دستور ایست و بازرسی می‌دهند، لباس نظامی بر تن داشتند. از افراد داخل خودرو که بعد‌ها مشخص شد از اشرار معروف منطقه بودند تقاضای مدارک شناسایی می‌کنند. ناگهان دو شرور به طرف برادرم شلیک می‌کنند و ایشان به سختی مجروح می‌شود. کمی بعد هم بر اثر جراحات وارده به شهادت می‌رسد.

انتظار شهادت روح‌الله را داشتید، آن هم زمانی که ظاهراً جنگی در کار نبود؟
وقتی شما در مناطق مرزی خدمت می‌کنید باید انتظار هر چیزی را داشته باشید. جنگ با اشرار و قاچاقچی‌ها و گروهک‌های ضد انقلاب تمامی ندارد. در مورد روح‌الله هم باید بگویم که، چون خودم نظامی هستم از همکاران شنیده بود مدتی قبل برادرم و نیروهایش محموله مواد گرفته بودند. یک روز که به جلسه رفته بودم، روح‌الله را دیدم. به من گفت: می‌خواهم به منزل پدر بروم و آن‌ها را ببینم. بعد به گردان برمی‌گردم. موقعی که او را به منزل پدرمان می‌بردم، گفتم: داداش! قضیه فلان تهدید چیست؟ شنیده بودم اشرار او را چندین بار تهدید کرده‌اند. چند شبی هم بود که بابا شب‌ها از خواب می‌پرید و می‌گفت: من هر لحظه فکر می‌کنم اشرار کمین کرده‌اند و روح‌الله را شهید می‌کنند. خلاصه آن روز خیلی با روح‌الله صحبت کردیم که مراقب خودش باشد. روح‌الله می‌گفت: من مراقب خودم هستم، اما نگران خانواده و بچه‌هایم هستم. می‌ترسید اشرار به خانواده‌اش صدمه بزنند. به فکر خودش نبود و نگرانی خانواده را داشت. روح‌الله می‌گفت: وقتی لباس پاسداری و دفاع از اسلام را به تن کردم فکر همه چیز را کردم. با خدا معامله کردم و شهادت آرزویم است. برادرم آدم ساکتی بود و علاقه زیادی به نماز و بسیج داشت. هیچ موقع عصبانیت در چهره‌اش ندیدم. دوستانش تعریف می‌کردند حتی در لحظات پایانی عمرش وقتی به او می‌گویند انتقامش را از ضرابین گرفتیم، روح‌الله لبخندی می‌زند و به شهادت می‌رسد.

گویا شما هم از جانبازان راه امنیت هستید؟
بله، من ۱۸ شهریور سال ۱۳۹۳ وقتی از مأموریت بازارچه مرزی میل ۱۶۷ بر می‌گشتم با تله انفجاری اشرار برخورد کردیم که از ناحیه کتف و کمر و اعصاب و روان مجروح شدم.

برادرتان فرزندی هم داشتند؟
روح‌الله متأهل بود و دو فرزند به نام‌های محمدعرفان و محمدسبحان دارد. یکی‌شان هفت ساله و آن یکی چهار ساله است.

بعد از شهادتشان، خانواده و خصوصاً بچه‌های شهید چطور با این موضوع برخورد کردند؟
به دلیل شرایط کاری روح‌الله خانواده آمادگی داشتند که در آینده نزدیک خبر شهادتش را بشنوند. در واقع می‌دانستیم او رفتنی است. روح‌الله به مادرمان می‌گفت: من لیاقت شهادت را ندارم ولی شما را به صبر حضرت زینب (س) قسم می‌دهم که اگر لایق شدم و به شهادت رسیدم، افتخار کنید. گریه نکنید و دشمن ما را شاد نکنید. بعد از شهادتش یک شب مادرم خیلی بی‌تابی کرد. روح‌الله به خوابش آمد و گفت: مامان جای من خوب است گریه نکن. اگر ببینم با رفتنم ناراحتی اذیت می‌شوم. من جایم خوب است. در مورد بچه‌ها هم بگویم که پسر بزرگش، چون بیشتر با پدرش بود دلتنگی می‌کند. پسر کوچک‌ترش، پدرم را بابا صدا می‌زند و چهره پدرش را به یاد ندارد. برادرم در مزار شهدای زاهدان کنار قبر عموی شهیدمان رضا عالی به خاک سپرده شد.

سخن پایانی
روح‌الله مثلی خیلی از شهدای دیگر دست به خیر داشت. اما این را طوری انجام می‌داد که کسی متوجه نشود. من هم از کار خیرش خبر نداشتم ولی مدتی دنبال این بودم که خاطرات برادرم را جمع‌آوری کنم. یکی از بچه‌های گردان مشکلی داشت و کسی نمی‌دانست که روح‌الله غیرمستقیم به او کمک می‌کرده است. بعد از شهادتش متوجه شدند که شهید مخفیانه دست خیر داشت. من دوبار خواب برادر شهیدم را دیدم. یک بار اربعین سال گذشته بود که خواب یکی از همکاران را دیدم. روح‌الله هم بود. به برادرم گفتم: روح‌الله او را می‌شناسی؟ خندید و گفت: سلام من را به او برسان. موقعی که از خواب بیدار شدم با آن بنده خدا تماس گرفتم. جالب این است داخل حرم حضرت علی (ع) مشغول زیارت بود. وقتی به دوستم گفتم من خواب روح‌الله را دیدم. دوستمان گفت: امین باورت می‌شود من در نجف اشرف داخل حرم حضرت علی (ع) هستم و برای روح‌الله دعا می‌کردم. امسال اربعین وقتی راهی کربلا شدم فکر می‌کردم داداش تا لحظه آخر کنارم ایستاده است. گاهی حس می‌کنم کنارم هست. فهمیدم شهدا زنده‌اند و نظاره‌گر ما هستند. شهدای امنیت از شهدای مظلوم کشورمان هستند که باید تلاش کنیم آن‌ها را به جامعه و نسل جوان معرفی کنیم. از شما هم به خاطر این تلاش تشکر می‌کنم.
 

دل‌نوشته‌ای از همسر شهید امنیت روح‌الله عالی

شب‌ها که از نیمه می‌گذرند داغ نبودنت جگرم را پاره پاره می‌کند. می‌دانم علی‌الظاهر نیستی! که در حقیقت از همیشه بیشتر هستی!
وقتی اراده دیدنت را می‌کنم به ناگاه به عناوین مختلف بودنت و دستگیری کردنت را به رخم می‌کشی...
روح‌الله جان! بیا و بنگر... چه کسانی دم از توی شهید می‌زنند. اینان دو دسته‌اند:
دسته اول: کسانی که تمام دغدغه زندگی و عمرشان شهید و شهادت است، کسانی که در عمل، در گفتار، در منش، در عشق ورزیدن به شهید همواره خدا را در نظر دارند. هم اینان در واقع امر ادامه‌دهنده راه شهید هستند و دامان و قلب و روح خود را با گل تقوا آراسته‌اند و خود را آماده پرورش سربازان آخرالزمانی سیدالشهدا می‌کنند.
شهدا رفته‌اند... تا به ما بفهمانند دنیا محل گذر و مزرعه آخرت است. آنچه از این دنیا با خود می‌بریم مهم است من جاء‌الحسنه...
فله عشر امثالها....
نه آنچه انجام می‌دهید...
خداوند نفرموده... من فعل الحسنه... این یعنی: بسیاری از کار‌هایی که فکر می‌کنیم حسنه است و مرضی خداوند منان، حقیقت ظلماتی است که در همین دنیا می‌ماند و ما را با دست خالی به سوی آخرت روانه می‌سازد.

منبع: روزنامه جوان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده