نگاهی به زندگی و وصیت نامه شهید ابراهیم امیرعباسی
ابراهيم اميرعباسى - فرزند حسين - در دوم ارديبهشت ماه سال 1340 در مشهد مقدس و در خانواده اى متدين ديده به جهان گشود.
دوران ابتدايى و راهنمايى را در مدرسه ى همت پشت سرگذاشت و پس از گذراندن دورهى دبيرستان در 17 سالگى موفق به اخذ مدرك ديپلم شد.
نسبت به انجام فرايض مذهبى و برپاداشتن فريضهى الهى نماز و گرفتن روزه بسيار مقيد بود. نمازش را اول وقت و به جماعت برپا می کرد. در مجالس سوگوارى، نوحه خوانى، نماز جمعه، تشييع جنازه پيكرهاى پاك شهدا، مراسم دعاهاى كميل، ندبه، توسل، و عزادارى ائمه اطهار(ع) شركت می کرد و در منزل جلسه قرآن تشكيل می داد و قرآن را بسيار زيبا تلاوت می کرد.
در تظاهرات و راهپيمايىها شركت مى جست و در درگيرىهاى روزهاى تاريخى 9 و 10 دىماه نيز حضور داشت. در درگيرى بيمارستان امام رضا(ع) و آزادسازى زندانيان نيز فعاليت مستمرى داشت. همچنين اعلاميه ها و پوسترهاى حضرت امام را پخش می کرد. ايشان مدتى از محافظين شهيدهاشمى نژاد بود. پس از مدتى عضو سپاه پاسداران شد و عضو بسيج مسجد حضرت زينب(س) نيز بود و در كشيك هاى شبانه و آموزش فعاليت داشت.
از افراد ضدانقلاب دورى مى جست و در صورت مواجهه با آنها به بحث و مباحثه مى پرداخت. در گرفتن خانه هاى تيمى نقشى به سزا و در آن زمان از بنى صدر تنفر خاصى داشت. به خاطر فعاليت وى در زمينه افشاى چهره منفور ضدانقلاب، چندين مرتبه از سوى ضدانقلابيون مورد تهديد قرار گرفته بود.
در سال 1352 محافظت حاج آقاى فرزانه را عهده دار بود و در سال 1356 نيز به جماران رفت و مدتى به محافظت بيت امام مشغول شد
در 20 سالگى و در سال 1361 با دخترى - كه هم عقيده خودش بود - به نام مهناز منتظمى ازدواج كرد و تشكيل زندگى داد. ثمرهى اين ازدواج يك فرزند دختر به نام زينب است كه در سال 1362 - پس از شهادت پدر - ديده به جهان گشود.
شهيد پس از پنج ماه كه در جماران در بيت امام بود، به جبهه رفت. و هر دو ماه يكبار به مرخصى مى آمد. از اين زمان تا زمان شهادت به مناطق مختلفى اعزام شد و مأموريت هايى را انجام داد. در جبهه با شهيد كاوه، بروجردى و حمامى همرزم بود و خدمات زيادى را انجام داد. ايشان هدف و انگيزه خود را از رفتن به جبهه، دفاع از اسلام، قرآن و اطاعت كردن از امر امام و نجات ميهن و ناموس بيان می کرد. ايشان به حدى عاشق جبهه بود كه قبل از اتمام مرخصى اش، به جبهه بر مى گشت. روحيه شهادت طلبانه اى داشت.
برادر كيومرثى - يكى از دوستان شهيد - در مورد خصوصيات اخلاقى ابراهيم مى گويد: «از همه دستگيرى می کرد و با افراد به طرز نيكويى برخورد می کرد. كينه كسى را به دل نمى گرفت و دوست داشت آن طور كه خداپسندانه است، با ديگران رفتار كند.»
مادر معظم شهيد در مورد بازتاب شهادت ايشان در خانواده، پس از شنيدن خبر شهادت ايشان چنين مى گويد: «هنگامى كه از شهادتش مطلع شدم، گفتم: فرزندم فداى امام حسين(ع). از خداوند طلب صبر نمودم و خداوند نيز به من صبر عنايت فرمود. و در زمان برگزارى مجلس عزادارى هم به افراد گفتم: گريه نكنيد و با احترام در مجلس بنشينيد.
ابراهيم امير عباسى در تاريخ 9/3/1362 براى آخرين بار به جبهه اعزام و در تاريخ 1/4/1362 در جبهه سردشت بر اثر برخورد تركش، به آرزوى هميشگى اش يعنى شهادت نايل گرديد. جسد مطهرش پس از انتقال به زادگاهش مشهد، در تاريخ 9/4/1362 و به طرز با شكوهى تشييع و در بهشت رضاى مشهد به خاك سپرده شد.
در قسمتى از وصيتنامه شهيد چنين مى خوانيم: «زندگى كردن براى خدا و حركت در راهش به انسان مسئوليت می دهد و انسان را وادار می کند كه از زندگى دنيا كنده شود و روح هاى مادى را كنار بگذارد و در راهش غرق شود و حركت او يك حركت نشاطى است. با شوق و با خواست قلبى حركت می کند، تا اين كه اگر خدا قبول كند و عاشق او بشود، او را از زمين بگيرد. لازمهى اين كه انسان براى خدا و زندگى و تمام حركات و جوارح او براى خدا زنده باشد اين است كه شيطان را از خود دور كند و تقوى داشته باشد.»