کرامات شهیدان؛ (123) به یاد همه جوان های شهید گریه کنید
چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۰۶
وقتی حسن برای آخرین بار میخواست به جبهه برود ، نورانیت یک شهید را در چهره اش میدیدیم. او مظلومانه به من و مادرم که او را بدرقه می کردیم نگاه می کرد.
نوید شاهد:
وقتی حسن برای آخرین بار میخواست به جبهه برود ، نورانیت یک شهید را در چهره اش میدیدیم. او مظلومانه به من و مادرم که او را بدرقه می کردیم نگاه می کرد.
وقتی حسن برای آخرین بار میخواست به جبهه برود ، نورانیت یک شهید را در چهره اش میدیدیم. او مظلومانه به من و مادرم که او را بدرقه می کردیم نگاه می کرد.
در نگاهش دنیایی از معنا و حقیقت نهفته بود که هیچ وقت آن را فراموش نمی کنم. آخرین حرفی که با ما زد این بود: اگر من از جبهه برنگشتم ، برایم گریه نکنید، بلکه به یاد همه جوان های شهید گریه کنید. موقع خداحافظی به مادرم که با اشک او را بدرقه آخرین میکرد گفت: مادر من به حضرت معصومه همه حرف هایم را زده ام .
وداع آخر او با ما در ایستگاه راه آهن بسیار جانسوز بود. دوستانش میگویندکه شب عملیات رمضان مرحله پنجم که بچه ها دعای توسل میخواندند ، حسن بیشتر از همه گریه میکرد. در پیشاپیش نور عجیبی دیده می شد.
او در حالی که به درگاه خدا ناله میکرد ، گفت: بچه ها به درگاه خدا دعا کنید، شاید امشب شب آخر عمر ما باشد.
راوی: خواهر شهید حسن دهقانی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
در این زمینه بخوانید:
کرامات شهیدان؛ (122) ممکن است وقت شهادت رسیده باشد
کرامات شهیدان؛ (121) حتما 27 روز دیگر خودم می آیم
راوی: خواهر شهید حسن دهقانی
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
در این زمینه بخوانید:
کرامات شهیدان؛ (122) ممکن است وقت شهادت رسیده باشد
کرامات شهیدان؛ (121) حتما 27 روز دیگر خودم می آیم
نظر شما