کرامات شهیدان؛ (119)خداحافظ مادر، دیگر مرا نمی بینی
دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۱۰
محسن در روز 22 بهمن سال 63 که از دزفول قصد عزیمت به جبهه کرد و به خواهر خردسال خود اعظم گفت ....
نوید شاهد:
محسن در روز 22 بهمن سال 63 که از دزفول قصد عزیمت به جبهه کرد و به خواهر خردسال خود اعظم گفت: به مادرم بگو این دفعه آخری است که من به جبهه می روم و دیگر بر نمیگردم. من وقتی این جمله را از او شنیدم به او گفتم : مادر بگو ان شاء الله بر میگردم.محسن گفت: نه مادر رضایت بده .من دیگر برنمیگردم.گفتم: به هر چه خدا بخواهد ، راضی هستم. تا این حرف را از من شنید حالتی در او دیدم که انگار به آرزویش رسیده است. اوگفت: خداحافظ مادر، دیگر مرا نمیبینی . او رفت و چهار روز بعد در ساحل دجله به دیدار محبوب خود شتافت.
راوی: مادر بسیجی شهید محسن زرشناس
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد
در این زمینه بخوانید:
نظر شما