دامادی در شب عملیات
نوید شاهد: محمدمهدى عطاران، فرزند رجبعلى، در بهمن ماه سال 1338 در مشهد متولد شد.1 به علّت اينكه تولدش مصادف با عيد پانزدهم شعبان بود، نامش را مهدى گذاشتند.2 او اغلب اوقات خود را در كودكى صرف نقّاشى مىكرد.3 وى از شش هفت سالگى نماز را ياد گرفت.4
محمدمهدى در سال 1347 وارد دبستان ابومسلم تربت جام شد كه در سال 1352 تحصيلات ابتدايى را به پايان رساند و5 دوره راهنمايى را در مدرسه راهنمايى كوثرى گذراند.6 سپس به علّت انتقال پدر به مشهد يك سال تحصيل را رها كرد.7 بعد از آن تحصيلات خود را در دبيرستان دولتى رحيميان مشهد به پايان رساند.8
محمدمهدى براى كمك به خانوادهاش ضمن تحصيل كار مىكرد و تا حدودى در زمينه جوشكارى و عكّاسى مهارت داشت.9
قبل از انقلاب در راهپيماييها حضورى فعّال داشت و بقيّه را نيز به اين امر تشويق مىكرد.10 اعلاميههاى امام(ره) را پخش مىكرد و شبانه آنها را به در و ديوار مىچسباند.11
مرضيّه عطاران - خواهر شهيد - مىگويد: «محمدمهدى قبل از انقلاب - در همان محل خودمان - اعلاميهها را شبانه در خيابانهاى محل مىچسباند. صبح همسايهها به پدرم مىگفتند كه پسر شما اعلاميهها را پخش مىكند. پدرم تعجّب مىكرد و مىگفت: كار محمدمهدى نيست، چون او تمام شب در منزل بود.»12
محمدمهدى پس از انقلاب عضو بسيج مسجد آل محمد(ص) - واقع در خيابان نخريسى - شد و در كشيكهاى شبانه و فعاليتهاى تبليغاتى بسيج حضورى فعّال داشت.13
او در سال 1360 وارد كميته امداد امام خمينى شهرستان تايباد شد.14
خواهر شهيد همچنين مىگويد: «يك مرتبه كه او از تايباد با ماشين به سمت مشهد مىآمد، يك پيرمرد و پيرزن را همراه خود به منزل آورد. مادرم از او پرسيد: اينها كيستند؟ محمدمهدى گفت: ميهمان هستند. سپس براى درست كردن غذا به آشپزخانه رفت و خودش غذا را درست كرد. بعداً فهميدم كه پيرمرد يك چشمش آب مرواريد داشته و محمدمهدى آنها را آورده بود تا به بيمارستان ببرد. او خيلى احساس مسئوليّت مىكرد و تا دو سه روز پيگير موضوع بود تا آن پيرمرد را بسترى كرد و وقتى كه حال پيرمرد خوب شد، آنها را به روستاى خودشان برگرداند.»15
او پس از ورود به كميته امداد امام خمينى، هميشه در صحبتهايش مىگفت: «از اين كار شبانهروزى و طاقتفرسا كه در دورترين نقطه كشور انجام مىدهم اصلاً احساس خستگى نمىكنم، چون امر امام امّت است.» او در اين دوره دو مرتبه موفقّ شد به زيارت امام(ره) برود.16
محمدمهدى در 11 فروردين 1361 به استخدام سپاه پاسداران درآمد.17 پس از اينكه در سپاه تايباد مشغول انجام وظيفه شد، او را به پادگان امام حسين(ع) تهران اعزام كردند. بعد از گذراندن دوره، به جبهه كردستان - تيپ ويژه شهدا - منتقل شد و بر اثر فعاليتهاى چشمگير، او را به عنوان فرمانده دسته و بعد از آن فرمانده گروهان و گردان انتخاب كردند.18 در طى اين سالها او هرگاه براى مرخصّى به مشهد مىآمد، اوّل به زيارت حضرت امام رضا(ع) مىرفت.19
محمدمهدى اغلب نماز را به جماعت در مسجد مىخواند و در نمازجمعه شركت مىكرد و نيز نماز شب مىخواند.20 او در كارهاى دينى و عبادى و در فعاليتهاى مذهبى از قبيل هيئتهاى سينهزنى و نوحهخوانىِ تاسوعا و عاشورا شركت فعّال داشت.21 اغلب نوارهاى آقاى كافى را گوش مىداد و همچنين به مبلّغين انقلاب و ائمه اطهار(ع) خيلى علاقهمند بود.22 همواره از ولايت فقيه پيروى مىكرد. خيلى امام را دوست داشت و مىگفت: «امام را نبايد تنها گذاشت.»23 او در دوران فراغت، كتابهاى آيتاللّه دستغيب، شهيد بهشتى و حضرت امام(ره) را مطالعه مىكرد.24
محمدمهدى بسيار صبور بود و با صبر و بردبارى مشكلات را تحمّل مىكرد. او تاجايى كه امكان داشت عصبانى نمىشد و اگر گاهى اوقات عصبانى مىشد، صبر مىكرد و صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص) مىفرستاد.25 او به والدين خود احترام فراوانى مىگذاشت و مطيع اوامر ايشان بود. مادرش را در كارهاى منزل كمك و يارى مىكرد و به بازديد از اقوام و دوستان بسيار مىپرداخت.26پدر شهيد - رجبعلى عطاران - مهمترين خصوصيّت اخلاقى او را ايثار و از خود گذشتگى مىداند.27
مرضيه عطاران - خواهر شهيد - مىگويد: «محمدمهدى بسيار مهربان بود. بيشتر اوقات خود را در مسجد به سر مىبرد. هرگاه مادرم با او كار داشت به مسجد مىرفت، چون برادرم هميشه آنجا بود.»28
مصطفى فصيح راوندى - يكى از همرزمان شهيد - مىگويد: «خصوصيّت بارز محمد مهدى، شجاعت و تواضع بود. يك روز براى خنثى كردن مين داوطلب مىخواستند. از جمع ما اوّلين نفرى كه بلند شد، محمدمهدى بود و گفت: من حاضرم كه معبر را باز كنم.29 بزرگترين آرزوى او شهادت در راه حق بود.30 او پيوسته ما را نصيحت مىكرد و مىگفت از نماز يادتان نرود. امام، انقلاب، جنگ و جبهه را فراموش نكنيد و ادامه دهنده راه شهدا باشيد.»31
وحيد ميرورزنده - يكى از دوستان شهيد - مىگويد: «دفعه آخرى كه محمدمهدى مىخواست به جبهه برود، گويى به او الهام شده بود كه شهيد مىشود. به من گفت: اين دفعه آخرى است كه به جبهه مىروم و بايد با دست و دلى باز بروم و با من خداحافظى كرد و حلاليّت طلبيد.»32
مصطفى فصيح راوندى همچنين مىگويد: «يادم هست محمدمهدى شب عمليّات كه مىخواست عازم منطقه جنگى شود، دست و پاهاى خود را حنا بست و مىگفت: ما مىخواهيم به دامادى برويم.»33
محمدمهدى عطاران در 2 مرداد 1362، در منطقه پيرانشهر - در حين آزادسازى پادگان حاجعمران - و در عمليّات والفجر 2 به شهادت رسيد كه پيكر پاك او مدّت يك ماه در خاك عراق بود. جسد او پس از انتقال به مشهد در 31 مرداد 1362 تشييع و در بهشت رضا(ع) به خاك سپرده شد.34
محمدمهدى در دوران حيات خود ازدواج نكرد.35 شهيد در وصيّتنامه خويش خطاب به برادران و خواهرانش مىگويد: «برادران عزيزم! بعد از شهيد شدنم از شما انتظار دارم كه امام را تنها نگذاريد و كارى نكنيد كه اسلحه من بر زمين بماند. بايد بدون وقفه اسلحه من از زمين برداشته شود و در درجه اوّل با نيروى ايمانتان و در درجه دوّم با سلاح من به جنگ منافقين، صدّاميان كافر و اسرائيل غاصب بپردازيد و به اميّد خدا كه موفّق و سربلند باشيد و مبادا كارى كنيد كه امام امّت ناراحت شوند.
خواهرانم بايد بعد از شهيد شدن من زينب وار استقامت نشان بدهند و مبادا كارى كنند كه دشمن بتواند از آن به نفع خود بهرهبردارى كند.»36
پىنوشتها
1 - پرونده كارگزينى شاهد
2 - عطاران، رجبعلى - سرگذشتپژوهى، ص 4
3 - همان
4 - پرونده فرهنگى شاهد
5 - عطاران، رجبعلى - سرگذشتپژوهى، ص 5
6 - پرونده فرهنگى شاهد،زندگىنامه، ص 5
7 - عطاران، مرضيه - سرگذشتپژوهى، ص 17
8 - عطاران، رجبعلى - سرگذشتپژوهى، ص 7
9 - پرونده فرهنگى شاهد، زندگىنامه، ص 6
10 - ميرورزنده، وحيد سرگذشتپژوهى،ص 26
11 - عطاران، محمود - سرگذشتپژوهى، ص 16
12 - عطاران، مرضيه - سرگذشتپژوهى، ص 20
13 - پرونده فرهنگى شاهد
14 - پرونده كارگزينى شاهد
15 - عطاران، مرضيه - سرگذشتپژوهى، ص 19
16 - پرونده فرهنگى شاهد، زندگىنامه، ص 2
17 - سرگذشتپژوهى، ص 2
18 - پرونده فرهنگى شاهد، زندگىنامه، ص 2
19 - همان
20 - همان، ص 2
21 - فصيحراوندى، مصطفى - سرگذشتپژوهى، ص22
22 - عطاران، محمود - سرگذشتپژوهى،ص 15
23 - فصيحراوندى، مصطفى - سرگذشتپژوهى ص22
24 - عطاران، محمود سرگذشتپژوهى، ص 14
25 - فصيحراوندى، مصطفى - سرگذشتپژوهى، ص22
26 - پرونده فرهنگى شاهد زندگىنامه، ص 15
27 - عطاران، رجبعلى - سرگذشتپژوهى، ص 12
28 - عطاران، مرضيه - سرگذشتپژوهى، ص 17
29 - فصيحراوندى، مصطفى - سرگذشتپژوهى، ص23
30 - همان، ص 23
31 - همان، ص 22
32 - ميرورزنده، وحيد سرگذشتپژوهى، ص 27
33 - فصيح راوندى، مصطفى سرگذشتپژوهى، ص 23
34 - پرونده كارگزينى شاهد، گواهى شهادت
35 - سرگذشتپژوهى، ص 1
36 - پرونده فرهنگى شاهد، وصيّتنامه