زندگینامه و خاطرات شهید عبدالصمد اکبرزاده
نوید شاهد: شهید عبدالصمد اکبر زاده فرزند حاجی، در تیرماه 1347 در هارم از توابع شهرستان فسا به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد. او نوجوانی پاک و سر به زیر بود و در احترام گذاشتن به دیگران جانب ادب را بسیار رعایت می نمود.
اين شهید بزرگوار از
اوان کودکی به انجام واجبات دینی و مذهبی بسیار واقف بود و با توجه به سن کمی که
داشت و با علاقه وافرش به ارزش های اسلامی و انسانی، و با توجه به راهنمایی هایی
که در مساجد و پایگاه بسیج شده بود به دستورات و پیام های رهبر کبیر انقلاب، حضرت
امام خمینی (ره) لبیک گفت و به جبهه های کفر ستیز اعزام گردید. در مدت 12 ماه، 4
بار از طریق بسیج در جنگ حق علیه باطل شرکت كرد و با سعادت و کمال، در تاریخ
1365/10/24 در منطقه سومار بر اثر اصابت تركش بمب هاي شيميايي به بدنش، به درجه
رفیع شهادت نائل آمد.
ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ
* خاطره اول (از زبان هم دوره سربازي شهيد):
یک روز با شهید اکبرزاده می خواستیم برویم حمام. باید به شهر می رفتیم، بعد از بیرون آمدن از حمام درگیری شروع شد و نتوانستیم خود را به محل نگهبانی برسانیم و به دلیل تأخیر، من و اکبرزاده را تنبیه کردند.
یک شب دیگر با شهید اکبرزاده ما را تنبیه کردند که می بایست 24 ساعت بیدار مي بودیم و نگهبانی می دادیم. من به شهید گفتم: نمی توانيم که تمام وقت را بیدار بمانیم، من اول می خوابم و بعد تو بخواب. موقع خواب من، بازرس آمده بود و به شهید گفته بود آن را بیدار نکن و سطل آبي را آورد و روی من ریخت که من از خواب پریدم و بعد از آن ما را دوباره تنبیه کردند.
* خاطره دوم (از زبان شهيد):
هنگامی که از خرمشهر به شلمچه آمدیم و مشغول تجدید نیرو و مشغول عملیات بودیم یک روز صبح هنگام اذان معاون گردان ما، شهید ابراهیم مزارع مرا صدا کرد و گفت: برادرت با تو کار دارد. وقتی برادر بزرگترم که او هم در جبهه بود دیدم به من گفت: با من به فسا می آیی؟ من گفتم: نه من آنجا کاری ندارم و الان موقع بازگشت نیست. او گفت: با توجه به این که عملیات کربلای 4 انجام شده و شایع است که اسم تو جزو مفقودین بوده بهتر است با هم مدت کوتاهی به فسا برویم و برگردیم.
* خاطره سوم (از زبان مادر شهيد):
آخرین باري که به مرخصی آمد بعد از دیدن خانواده برادرش در شهر، به خانه آمد. باران شدیدی می بارید وقتی متوجه شد که برادرش هنوز در جبهه است دو سه روز بیشتر ماند و من مقداری پول و تخمه به او دادم و مجدداً عازم جبهه شد. یک ماه بعد خبر دادند که در بیمارستان تهران است و در اثر جراحات شیمیایی به شهادت رسید.