راوی روایت درد و غرور و ایمان
شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۲
به مناسبت بیست و پنجمین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی ، شعری توسط محمدعلی آقامیرزایی سروده شده است.
سروده زیر از محمدعلی آقا میرزایی برای شهید سید مرتضی آوینی به بهانه بیست و پنجمین سالگرد شهادتش:
مثل حلزونهای خانه به دوش
کلافهام مرتضی
حالتی دارم سخت
شبیه به انعقاد رشتههای زندگی
در نطفهی بیهودگی
دق میکنم مدام
از زیستن در غربت غریب بی قاعدهگی
میان حروف نامتوازن
من از دیار یاسهای داس زده میآیم
بازماندهای گیج
از مردان آهنین دل
مسافران سرزمین نور
درحکومت فرزانگان
تکهای هستم از ترکش پولاد اراده
در رستاخیز جان
میان جهنم آتش و خون
آوارهام امروز
میان مردان بی هدف ظریف
آرایش کرده و حسابگر
که دماغ و گونه به جراح میسپرند
نه مانند یاران تو
که خمپارههای فرو رفته در تن را
مرتضی جان
راوی روایت درد و غرور و ایمان
فکه بوسه زد بر رد گامهای تو
تا گل سرخ یقین
شکوفه کند بر پهنای سینهی زمین
و آئینهی جادو شوی
برای غربت استخوانهای مقدس
در خاک تفتیدهی جنوب
تو آرام خفتی
کنار یاران شیداییات
آبروی تفحص شدی مرتضی
پلاک و پوتین از تو طنین یافت
در ذهن رملهای عبوس
تنهامان گذاشتی
میان این همه دوست جانی
که خنجر نهان کردهاند
در ردای ریاکاریشان
یادت هست مرتضی
آخرین نماز جمعهی بودنت
خون گریستی از دست دوستان تندرو
که به نامردی و جفا
تیغ کشیدند بر باورهای پاک تو
همانها که تا گل سرخ شهادت
شکفت بر سینهات
تیتر روزنامههاشان را وارونه کردند
پرچم ناسزا فرو گرفتند
و علم مدیحه سرایی برافراشتند
رنگ عوض کردند مثل آفتاب پرست
علی هنوز خون میگرید
از دست این جماعت دورو
که همواره جلوتر از مولا میدوند
نام سید شهیدان اهل قلم
بر تارک صدایت نشست
با مهر مولای ما
سردبیر سورههای دانایی
دلم هوای باران صدایت را دارد
بیا طلوع کن
آغازی شو بر پایان ما
در این انفجار امواج فریب
که بر مدار حسابگری میچرخد
همه چرتکه به دست قضاوت میکنند
در جنگل آهن و سیمان
اپیدمی بیرحمی مسری شده
بغض گلویم را رج به رج میبافم
مرتضی آینهات را برابرم بگذار
مرا به برهوت فکه ببر
بیگانهام با مردمان امروز
افلاکیان زمین را میخواهم
همسفر خورشیدم کن
گنجینههای آسمانی را برویم بگشا
تا فردایی دیگر
رستاخیز جان را در فتح خون
به تماشا بنشینم
معبری از نور برویم بگشا
بر ستیغ جبال فتح
تا شهری در آسمان بسازم
مرتضی
آئینهی زندگی ما شو
با من سخن بگو در دوکوههی حیات
رهامان نکن مرتضی در این دیار رنج...
نظر شما