هر لاله یادگار نگاه توست
یک عصر پر کشیدی از این دنیا، با قلب پارهپاره و خونآلود
با پیکری رها شده در باران، با مرگِ عاشقی که اسیرت بود
بعدِ تو شهر غرق محرّم بود، غرق سکوت و غصّه و ماتم بود
شهری که در نبود تو جان میداد، با کوچههای خسته و بغضآلود
ای ساحل همیشگیِ این ایل! تو افتخارِ باقیِ این نسلی
دریای موجموج شهادت که در تو خلاصه بود هزاران رود...
تو رفتی و به جای تو ما ماندیم، از روزگار وصل تو جا ماندیم
در قلبمان سهند پر از غم ماند، در بغضهایمان غم بینالود
بالا بلند، ماه تمامی که در صورت تو گم شده معنیها
عصر صعودِ سرخِ تو بعد از تو، پاییز شد به نیم رخت محدود
بیشک تو جاودانهی این ایلی، تو فصلفصل خانهی این ایلی
وقتی بهار در سخنانی سرخ، نام همیشه سبز تو را فرمود
ای خواستگاه واقعی ایمان، ای اعتقاد ماندنی تاریخ
ای آنکه مرگ در دل تو مأیوس، ای آنکه مرگ در دلِ تو نابود
مرگی چنین حماسه، چنین جاوید، تاریخ نیز یاد نخواهد کرد
هر تکّه از تن تو در آن پرواز، چیزی به ماندگاری عشق افزود
هر لاله یادگار نگاه توست، هر صبح عاشقانه پگاه توست
باید که فاتحانه تو را نامید، وقتی که کوه سنگ مزارت بود
انتهای پیام/