يکشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۴
شهید آیت الله «محمدصادق صدوق گلپایگانی» مجتهد بی نشانی است که سال 1340 به دست ساواک به شهادت رسید و پس از گذشت 59 سال از شهادت، مزارش گمنام است. به مناسبت سالروز شهادت این شهید فاضل و مجتهد، بازنشر گفت و گوی نوید شاهد با فرزندان ایشان که اسفندماه 1396 تهیه شده را در ادامه می خوانید.
محسن صدوق و محمدرضا صدوق فرزندان شهید آیت الله محمدصادق صدوق گلپایگانی هستند که پدرشان در سن 37 سالگی در چهارم آبان ماه سال 1340 توسط ساواک به شهادت رسید و اکنون که بیش از نیم قرن از شهادت این «مجهتد بی نشان» می گذرد، هنوز هم نشانی از مزارش پیدا نشده است.
آقا محسن با برادرش آقا محمدرضا به تهران آمده بودند تا کارهای مربوط به کنگره «مجادهد بی نشان»، پاسداشت شهید آیت الله محمد صادق صدوق گلپایگانی و 372 تن از شهدای گلپایگان را انجام دهند. در لابه لای برنامه های فشرده ای که داشتند، برای چند دقیقه ای میهمان «نوید شاهد» شدند و از پدر گفتند و لحظه هایی که غریبانه بر غربت پدر شهیدشان گریستند و با تکیه بر کوهی استوار به نام مادر، به قله رسیدند.

 آنچه در ادامه می خوانید، گفت و گوی نوید شاهد با دو تن از یادگارهای آیت الله صدوق گلپایگانی است که کمر همت بسته اند تا پدر را «با نشان» کنند.

به وصیت پدر عمل کردیم

آقا محمدرضا: بنده در زمان شهادت پدر، 4 ساله بودم. و آن روزها را به خوبی یاد دارم. ساواک چندین بار برای دستگیری پدر وارد خانه ما شد. برای آخرین بار که آمدند و پدر را دستگیر کردند، مادر ما را به زیرزمین خانه برد تا شاهد آن لحظه تلخ نباشیم. فشار آن روزهای پر التهاب روی مرحوم مادر تاثیر گذاشت؛ ایشان در سال 76 و در سن 65 سالگی به دیار باقی شتافت.

مادر ما همچون کوهی بود که به وصیت پدر جامه عمل پوشاند. هنگامی که شهید صدوق گلپایگانی در زندان ساواک گرفتار بوده، به مادرمان وصیت می کند که فرزندانشان حتما تحصیل کنند. مادر نیز تمام همت خود را به کار می گمارد و ماحصل آن فرزندان تحصیل کرده ای می شود که بی شک پدر را به آرزویش رسانده اند.


گفتگو با فرزند اولین شهید جاوید نشان انقلاب صدوق گلپایگانی/ در جستجوی نشانی از «مجتهد بی نشان»

جانباز اعصاب و روان شدم

آقا محسن: پدر که به شهادت رسید، من یک ساله بودم و به قول خواهر ها و بردارها، دردانه مادر. بعد از شهادت پدر، خانواده وارد مرحله سختی از زندگی می شود. زخم زبان ها در آن دوران به اندازه ای عمیق بوده که بعد از گذشت نیم قرن یادآوری آن هنوز هم ما را ناراحت می کند. مرحوم مادر پس از شهادت پدر 5 فرزند یتیم را بزرگ کرد. بعد از انقلاب اگر کودکی پدر خود را از دست می داد اگرچه غم بزرگی بود اما بنیاد شهید سرپرستی آن ها قبول می کرد تا مشکلاتشان کمتر شود اما به یاد دارم که در سنین کودکی بعضی افراد ما را که می دیدند، می گفتند پدرشان خرابکار بوده و کشته شده است. این سخنان خاطرات ناخوشایندی در کودکی و حتی در بزرگسالی در ذهن انسان ایجاد می کند.

از کودکی آموختیم که پیرو راه پدر باشیم. در دوران دفاع مقدس بنده نیز بر خود تکلیف دیدم که وارد جبهه شوم. سال 1360 در مقطع فوق دیپلم از دانشگاه تربیت معلم فارغ التحیل شدم و در سال 61 در منطقه «جفیر» بر اثر موج انفجار، جانباز اعصاب و روان شده و در سال 1373 به دلیل مشکلاتی که موج هنگام تدریس برایم به وجود می آورد، از شغل معلمی خود را بازخرید می کردم. اکنون هم در مقطع کارشناسی ارشد، مشغول به تحصیل هستم.

حمله علمای طاغوتی به خانواده

آقا محمدرضا: بعد از شهادت پدر، روزهای سختی را گذرانیدیم. خانه ما روبروی پل آهنچی در شهر قم و در نزدیکی مدرسه حقانی، محل رفت و آمد بسیاری از علما، بود. برخی از روحانیون طاغوتی به ما تهمت می زدند که پدرمان قاتل بوده است. به دلیل همین تهمت ها مستمری پدر قطع شد و مادر به ناچار برخی از زمین های کشاورزی پدر را فروخت تا بتواند چرخ زندگی را بچرخاند. به یاد دارم گفته بودند فرزندان شهید صدوق اجازه ورود به دانشگاه ندارند. مرحوم محمد باقر، برادر بزرگترمان، به صورت همزمان 3 دانشگاه قبول شد اما اجازه تحصیل به او ندادند تا دست آخر با زحمت و کمک دایی مادر که سرهنگ بود، توانست وارد دانشگاه تبریز شود.

شهید آیت الله صدوق با عالمان بزرگی مراوده داشتند و با آن سن و سال کم، به جایگاه بزرگی از نظر علمی و دینی دست یافته بودند. شیخ فرج الله تیکنی، پدربزرگمان، حاج شیخ میرزا محمد مهدی محمدی گلپایگانی (پدر رئیس دفتر مقام معظم رهبری) را وصی خود می کند و پس از مرگ پدربزرگ، اگرچه دیگر برادران پدر پیشه کشاورزی را در پیش می گیرند اما شهید صدوق دوره مقدماتی را نزد شیخ میرزا محمد مهدی محمدی گلپایگانی می گذراند و توسط ایشان وارد حوزه علمیه اراک می شود و سپس به قم می رود. پدر از شاگردان زبده و مستکشلین آیت الله بروجردی بوده است به گونه ای که به درخواست آیت الله بروجردی و به دلیل صداقت و با سواد بودن، نام خانوادگی خود را از «علیشاهی» به صدوق گلپایگانی تغییر می دهد.

پدر ما «مجاهد بی نشانی» است که خیلی ها او و خدماتش را نمی شناسند بنابراین در تلاش هستیم تا پدر را آن طور که شایسته است، معرفی کنیم. هنگام فوت پدرکه کم سن و سال بودیم. بزرگتر که شدیم، از برادر بزرگترمان درخواست کردیم که دنبال کار پدر باشیم او معتقد بود که پدر به دنبال راهی رفته است که نباید خراب شود. یکی از دوستان و شاگردان پدر به نام حجت الاسلام حسنعلی آهنگران، مدیرکل بنیاد شهید استان قم، از ما درخواست کرد برای معرفی پدر اقدامی انجام دهیم. بر همین اساس سال 82 به بنیاد شهید درخواست دادیم که پدر شهید شده است و موضوع براساس اسناد موجود تایید شد.

در کتاب شاگردان آیت الله بروجردی نام پدر آمده است از طریق این کتاب به سراغ دیگر شاگردان آیت الله بروجردی و دوستان پدر رفتیم و به اطلاعات خوبی دست یافتیم. بنیاد شهید پیشنهاد چاپ کتابی که حاوی این اطلاعات است را به بنده داده است که در فرصتی مناسب، اطلاعات را در قالب کتاب منتشر خواهم کرد. سال 94 کنگره ای برای پدر و شهدای روحانی شهر گلپایگان به همت مردم روستای پدر در گلپایگان برگزار شد و مورد استقبال قرار گرفت. امسال هم قرار است کنگره ای برای پدر و 372 شهید شهرستان گلپایگان برگزار شود.

نشانی از شهید بی نشان

شهید آیت الله محمدصادق صدوق گلپایگانی به «مجتهد بی نشان» ملقب شده است؛ مجتهدی که مزار آن بی نشان است و جنازه او در مکانی نامعلوم دفن می شود. به گفته فرزندان اگرچه اعلام کرده اند که این شهید را به همراه سی چهل نفر از فداییان اسلام در مسگر آباد دفن کرده اند اما اثری از شهید در آن مکان وجود ندارد.

ایشان از جمله شهدای بی نشانی است که درباره او کم گفته اند و کم شنیده ایم. امید است تلاش فرزندان این شهید به ثمر بنشیند و نام این شهید هم چون مزارش گمنام نماند.

راه شهید را ادامه می دهیم

در ادامه این مطلب گفت و گو با «اقدس صدوق گلپایگانی» فرزند سوم شهید شهید «آیت الله محمدصادق صدوق گلپایگانی» را می خوانید که ناگفته های بسیاری از آن روزهای تلخ و شهادت مظلومانه پدر دارد.

اقدس صدوق: زمانی که پدرم شهید شد 6 ساله بودم. خاطرم است زمانی که به همراه برادرم برای خرید به بیرون از منزل رفته بودیم در زمان بازگشت مشاهده کردیم که چندین مامور در منزل مان هستند و به دلیل ترس از آنها از درب دیگری وارد منزل شدیم. مادرم مضطرب بود و ما را به زیرزمین برد. مامورین وارد اتاق پدرم شدند، شیشه ها را شکستند و پدرم را زخمی کردند. بعد از آن دست های پدرم را بستند و از خانه بیرون بردند.

بعد از گذشت چند روز از دستگیری پدرم، همراه برادر، مادر و خواهرم برای ملاقات با ایشان به زندان قم رفتیم.صحنه دلخراشی بود. دست و پای پدرم را بسته بودند و آثار شکنجه در صورت و بدن ایشان مشخص بود.این صحنه را هیچ گاه فراموش نمی کنم و زمانی که یادم می افتد، اشک در چشمانم حلقه می زند. در آخرین دیدار، پدرم به مادرم گفت: «من دیگر آزاد نخواهم شد و این دستگیری با دفعات گذشته تفاوت دارد و این آخرین باری است که شما را می بینم. وصیتی به شما دارم که اجازه دهید تمام فرزندانم ادامه تحصیل دهند و افراد باسوادی در جامعه باشند.» این سخن ایشان همیشه در ذهن من باقی است. آن ایام به دختران اجازه ادامه تحصیل نمی دادند، اما پدرم می‌گفت که دختر و پسر برایم تفاوتی ندارد و همه فرزندانم باید درس بخوانند و به مقام بالایی برسند.

دیدارمان با پدر در زندان قصر نیز ماجرا خاصی دارد. یکی از بستگان ما مأمور پلیس بود که توانسته بود یک بار پدرم را از نزدیک در زندان قصر تهران ملاقات کند. به مادرم توصیه کرده بود چون شهید صدوق شکنجه های فراوانی شده، بهتر است برای ملاقاتش نروید و یا فرزندان را با خود همراه نبرید تا این صحنه‌ها را نبینند و موجب ناراحتی آن‌ها نشود.

بعد از شهادتشان نیز خانواده ما بسیار اذیت شد. تا زمانی که رژیم ستم شاهی برجامعه حاکم بود و افرادی که همراه رژیم ستم شاهی بودند در محله از ما بدگویی می‌کردند و موجب دلخوری ما می‌شدند. در مدرسه به چشم فرزندان یک خرابکار به ما نگاه می کردند. افرادی هم بودند که مخالف رژیم شاه بودند اما می‌ترسیدند به دیدن ما بیایند یا با ما ارتباط داشته باشند.افرادی نیز بودند که به ما و شهادت پدرمان افتخار می‌کردند. افرادی که به منزل ما می‌آمدند می‌ترسیدند که بلند گریه کنند و صحبت و اظهار نظری کنند. افرادی که برای دیدار به منزلمان می‌آمدند، معمولا شبانه و به دور از چشم مامورین می‌آمدند. روحانیونی که به منزل ما می‌آمدند بسیار احتیاط می‌کردند و گاهی لباس روحانیت را از تنشان خارج می کردند تا شناسایی نشوند.

شهید صدوق،اولین شهید نهضت امام خمینی(ره) 

شهید صدوق اولین شهید نهضت امام خمینی(ره) است زیرا فردی شجاع و با تقوا بود. مردم دوستش داشتند چون جان خود را برای مردم گذاشت. از شاگردان و یاران حضرت امام خمینی (ره) بود. آن ایام افراد زیادی حضرت امام را نمی شناختند اما پدرم از یاران ایشان بود و با «آقا مصطفی خمینی» نیز در ارتباط داشت. همیشه می‌گفت( البته به نقل قول‌های مادرم) که به فرزندانم بگویید از آیت الله خمینی پیروی کنند. توصیه می کرده تا رساله ایشان را بخوانیم و اشاره داشه که از همه علما اعلم تر است. چون پدرم از طرفداران حضرت امام خمینی(ره) بوده است و در راه پیروی و کمک به مبارزات به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شهید شد به همین دلیل بنام اولین شهید نهضت خمینی نام گرفته است.

در آن ایام، نمی‌دانستیم کلمه شهید چیست اما زمانی که بیرون می رفتم و می دیدم که پدری دست دخترش را گرفته خیلی ناراحت می‌شدم و با خود می‌گفتم که چرا ما نباید پدر داشته باشیم و دست در دست پدر بیرون رویم. یک روز از مادرم پرسیدم که پدرمان چگونه از دنیا رفت؟ مادرم می‌گفت مشکلی برایش پیش آمد و از دنیا رفت و به ما نمی‌گفت که شهید شده است به خاطر این که شاید در جایی بازگو کنیم و برایمان مشکل ساز شود. با گذر زمان زمانی که 10 ساله بودم ماجرای شهادت پدر را برایمان بازگو کرد زمانی که ماجرای شهادت پدر را متوجه شدم بسیار ناراحت شدم. اکنون بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم احساس می‌کنم که کمبودی در زندگی ام دارم، چون دختر علاقه زیادی به پدر دارد. در مدرسه از ماجرای شهادت پدر چیزی نمی گفتیم چون ترس داشتیم برایمان ایجاد مشکل شود. برادر بزرگترم در دانشگاه تبریز پذیرفته شد ولی به علت این که پدرم بر علیه رژیم ستم شاهی مبارزه کرده بود اجازه ندادند در دانشگاه تبریز حاضر شود و به سختی در دانشگاه پذیرفته شد. دختر علاقه زیادی به پدر دارد و زمانی که می‌خواستم ازدواج کنم جای خالی پدر را بیش از پیش احساس کردم. اگر اکنون پدرم را ببینم می‌گویم که افتخار می‌کنم که پدرم هستی و موجب افتخار ما هستید و راهت را ادامه می دهیم. راه شهید صدوق را الگوی زندگی‌ام قرار داده‌ام.

نام شهید را که می‌آورم احساس می‌کنم برکت وارد زندگی‌ام می‌شود و حضور شهید را همیشه در زندگی‌ام احساس می‌کنم. چندین بار خوابش را دیده ام. امیدوارم همه شهدا از ما راضی باشند. درخواست ما این است که مسئولین، از شهدا و خانواده شهدا تجلیل کنند و این اقدامات دلگرمی ماست. همه شهدا محترم هستند اما شهید صدوق جزو شهدایی بود که در اوج خفقان مبارزه با شاه به شهادت رسید.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده