شعرخوانی احمد بابایی در وصف مدافعان حرم
فیض دیوانه شدن را به مقرب دادند
اختیارا نمک روزه زینب دادند
سر طوفان شب بی حادثه بر شانه ماست
ابرها مرز ندارند سفر خانه ماست، غرش ماست
که از شط مصاف آمده است
صاعقه دور سر ما به طواف آمده است
شعله گل کرد و به خون میل شکفتن کرد
این شام را با جیگر سوخته روشن کرد
نمک روزه همین است که بی سر باشیم
از شهیدان غم قحطی معجر باشیم
کشته روزه نمک زار کند عالم را
از حرم دور کند شورش نامحرم را
ما همانیم که با خون جیگر خو کرده ایم
کوچه حادثه را با مژه جارو کردیم
روضه هر شب ما شرب مدام شهداست
سند کوچه اعجاز به نام شهداست
سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده ایم
اول روضه گریزی به شهیدان زده ایم
مرگ بر بی کسی و واهمه بر عشق درود
تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود
تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم
نگران بود حرامی نرود سوی حرم
قرن ها رفت و کنون نوبت لب خوانی شد
وقت کوثر شدن چشمه ایرانی شد
ابرها صاعقه زا معرکه طوفانی شد
سامرا تا به حلب جمع پریشانی شد
نوبت خشم تبر بر بت سفیانی شد
تیر خیبرشکنی ارث سلیمانی شد
وقت آن شد که جگر شعله ور از روضه شود
سینه زن دور حرم با خبر از روضه شود
وقت آن شد ببینیم گل یاس کجاست
دختری ناله زند پس عمو عباس کجاست
وای اگر آبروی قوم غدیری می رفت
وای اگر دختر ارباب اسیری می رفت
شک مکن بر دل عباس مقرب بوده است
آن شهیدی که نمک خورده زینب بوده است
ابرها معجر غیرت سر ما اندازند
وقت آن شد که یلان معرکه راه اندازند
وقت آن شد نفس عبری تازی گیرد
سر ما نیزه تکفیر به بازی گیرد
سجده کردم به حرم عبد و عبیدش باشم
منت روضه کشیدم که شهیدم باشم
هر جوانمرد که در راه حرم جان می داد
خبر پوچی صهیون می شد جولان می داد
خطبه خوان زینب کبراست بگو با صهیون
کربلا آخر دنیاست، بگو با صهیون
در عطش چاره همین بود که دریا باشیم
اربا اربا شده اکبر لیلا باشیم
بذر خون دل خود دور حرم می کاریم
خصم اگر حرمله باشد همگی مختاریم
پا سر نیزه نهادیم سرپا اثریم
یک سر و گردن از این نیزه تکفیر سریم
فاتحان جلوه ای از وصل و فراغ آورده اند
خبری بی کفن از شام و عراق آورده اند
گوش شیطان کر از نعره طوفانی ما
رقص شمشیر خدا شور رجز خوانی ما
ما نمک خورده عشقیم به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم به زینب سوگند
جان من کاش که بی دغدغه بر لب برسد
وای اگر زخم به غمخانه زینب برسد
روضه خوان گفت شبی که خیمه به غارت رفته است
روضه خوان گفت که زینب به اسارت رفته است
نبریدم ز تو از غصه بریدم بانو
خاک بر سر شده ام از آنچه شنیدم بانو
مادری گفت دلم نذر صدایت زینب
پدری گفت جوانم به فدایت زینب
سامرا تا به حلب جبهه پیشانی ماست
نقشه قدس پی نقش سلیمانی ماست
شاعر: احمد بابایی