زندگی نامه و وصیت نامه شهید سیاوش شادمانی
نوید شاهد: شهيد عزيز سياوش شادماني فرزند قدرت الله، در تاريخ 1337/06/09 در يکي از روستاهاي کوچک و کم جمعيت داراب، در خانواده اي مسلمان و متعهد ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي را در همان روستا به پايان رساند و تابستان ها به پدر، در کار کشاورزي و دامداري کمک مي کرد. پس از پايان دوران ابتدايي براي ادامه تحصيل راهي شهر شد و براي اين که بتواند خرج تحصيل خود را در در بياورد به کارگري رو آورد. با شروع جريانات انقلاب، او وارد دبيرستان شد، در سال دوم دبيرستان درس و مدرسه را رها کرد و به کار کردن مشغول شد و روزها همراه با مردم، در تظاهرات عليه رژيم شاه شرکت مي کرد.
با شروع جنگ تحميلي از طريق امتحان ورودي وارد ارتش شد و به لشکر 55 هوابرد شيراز وارد گرديد. دوران آموزشي را با موفقيت به پايان رساند و به عنوان دانش آموز نمونه چنان لياقت و شايستگي از خود نشان داد که همه رشادت ها و شجاعت هاي او را مثال مي زدند. در عمليات فتح المبين و مرحله ي دوم عمليات بيت المقدس، فرماندهي قسمتي از عمليات را به عهده داشت.
اين شهيد بزرگوار و اين سرباز رشيد اسلام، پس از يک سال و نيم خدمت خالصانه در راه آزاد سازي خرمشهر عزيز، در آخرين روزهاي عمليات بيت المقدس در حالي که خونين شهر مي رفت تا به دست دلير مردان اسلام از لوث بعثيون پاک شود در اطراف منطقه شلمچه شربت شهادت نوشيد و دعوت حق را لبيک گفت. پيکر مطهرش در تاريخ 1361/02/20 پس از تشيع جنازه ي باشکوه در گلزار شهداي فسا، در کنار ديگر هم رزمانش آرام گرفت.
« وصیت نامه شهید »
با گذشت فراوان به لحظات یک فتح بزرگ نزدیک می شویم و در انتظار آخرین لحظاتی هستیم که با یاد خدا تمام طوفان و خیانت نامردان ضد اسلام را با ندای مظلومانه الله اکبرمان در دریایی از خون های پاک رهروان روح الله بپیچیم (در این لحظات مادران عزیزمان شاید پر افتخارترین لحظات و پربارترین لحظات زندگی را می گذارنند) و به آنها نشان می دهیم که هیچ سلاحی همچون بندگی خدا نیست و مهمترین سلاح ها نمی تواند جلو فریاد مظلومان را که برای اسلام قیام کرده اند بگیرند.
آنها اسلام را نشناخته اند و خود را در راهی انداختند که به قول امام تنها راه بیرون رفتن از این دام انتحار است. مادرم! در این لحظات بسیار خوشحالم که بزرگترین سعادت که جهاد در راه خدا می باشد نصیب من گردیده با این که خود می دانی که چنین لیاقتی ندارم. فکر کردم بد نیست در این آخرین لحظات وصیتی برای مردمم داشته باشم گر چه زبانم لال است من با وصیت سخن گویم.
خواهران و برادران عزیز! ما اکنون در زمانی قرار گرفته ایم که به قدرت برکت وجود امام عزیزمان راه سعادت از راه شقاوت به خوبی مشخص است و در زمانی که تمام اسلام در برابر کفر قرار گرفته است و تماماً در صف شیطانند. چون امروز راه های هدایت به خوبی آشکار است و آنهایی که نخواهند در این را حرکت کنند باید از دری که دربان آن شیطان است وارد شوند. چون اسلام انسان را مسئول می داند و برای همه آشکار است که ابراهیم بت شکن زمان ما اکنون امام خمینی است و اگر واقعاً اسلام و سعادت را می خواهید از امام پیروی کنید و پیروی از او را بر خود واجب بدانید، اطاعت از امام اطاعت از خداست.
من از تمام دوستان خودم می خواهم که من را حلال کنند چون می دانم که نتوانستم در طول زندگیم برای آنها که همه چیزشان را فدای اسلام کرده اند مؤثر باشم، از این بابت شرمنده ام و تنها چیز قابلی که داشتم به قربانگاه آورده ام تا ذره ای از این دین بزرگ که بر گردن من بوده است ادا نمایم، امیدوارم که مرا حلال کنند و به بزرگواری خویش ببخشند تا از این شرمندگی بیرون بیایم.
مادر! می دانی که شهادت سعادت می خواهد و من هنوز نتوانسته ام خود را برای شهادت آماده کنم. ولی مادر! اگر خدا از گناهانم درگذشت و من را بدین سعادت رسانید یادت نرود که بزرگترین افتخار نصیب من شده است. مادر! خدای نکرده در شهادت من «که شهادت نصیب کسانی می شود که خدا آنها را دوست دارد» فکر نمی کنم، هیچ وقت، همان طور که قبلاً گفته ام یادتان برود که همه باید بمیریم چه بهتر در راه کسی بمیریم که از اوییم و تمام هستی ما از اوست.
دوست دارم که خانه را برای من حجله بندی کنید و جشن وصال بگیرید چون به وصال معشوق رسیدم که تمام عشق از اوست. از تمام شما می خواهم که من را حلال کنید مخصوصاً مادر مهربانم، که زحمت زیادی کشیده است و می دانم که نتوانسته ام فرزند خوبی برای شما باشم.
از تمام شما مي خواهم که وحدت را فراموش نکنید، از اسلام حراست نمایید چون اگر همگی در خط اسلام باشیم ابرقدرتی خواهیم بود که هیچ قدرتی نمی تواند با ما مقابله کند، نمازهای جمعه که سنگر تبلیغات اسلام است از یاد نبرید، دعا، مخصوصاً دعاهای کمیل و توسل را زیاد بخوانید تا آنجا که می توانید نماز شب را بخوانید و خلاصه اگر می خواهید انسان باشید خدا را فراموش نکنید، امام را تنها نگذارید.
خدایا! مرا در راه خویش ثابت قدم بفرما که در تمام مواقع تو را بخوانم و شهادت در راه خود را نصیب من بگردان، اگر چه بسیار گناهکارم. خداوندا! به ما رزمندگان توفیق بده تا کربلای حسین (عليه السلام) را زیارت نماییم. خدايا! رهبر انقلاب را برایمان نگه دار.
مادر! با این کوله بار گناه، تنها راهی که برای خود می بینم شهادت است چون تنها شهادت است که گناهانم را پاک می گرداند.
سخنی دارم با ورزشکاران عزیز:
عزیزان! اگر واقعاً می بیند که ورزش بهترین وسیله ترک گناه است آن را رها نکنید و خود را در این گذرگاه سرگرم نمایید. محیط ورزش خود را پاک کنید چنان که ورزش، سنگر انسان سازی و سرباز امام زمان (عجل الله فرجه) سازي باشد.
اکنون ورزش به صورتی در آمده است که اکثر ورزشکاران هدفشان این است که خوب ورزش کنند و برنده شوند و این هدف یک هدف عالی برای انسان های انقلابی نمی باشد بلکه باید شعار این باشد که ورزش می کنم تا انسان باشم. همچنان که شعار برادر شهیدم ابراهیم فرجام این بود که ورزش می کنم تا صبح زود بری نماز بیدار شوم و از شما می خواهم که راه او را بپیمایید.
« دست نوشته های شهید »
* نامه شهید خطاب به دوست:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت دوست عزيز و گرامي خودم جناب آقاي نجف قلي شادماني
پس از سلام و احوالپرسي، سلامتي شما را از خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم هيچ غبار غمي بر روي مبارک شما ننشسته باشد. اگر جوياي حال دوست خودت بوده باشيد، سلامتي برقرار و به دعاگويي شما مشغولم و ملالي نيست جز دوري از شما، آن هم اميد است ميسر و ديدارها تازه گردد. دوست عزيز، دو بار در موقعي که به مرخصي آمدم به خانه شما سر زدم اما دو بار شما رفته بوديد ده پايين.
دوست عزيزم، دلم خيلي برايتان تنگ شده ولي بايد فعلاً ساخت. اميدوارم که آنجا به شما خوش بگذرد مي دانم که حالا چقدر برايتان سخت مي گذرد اما اين هفته هاي اول و دوم اين طور است بعد خودش درست مي شود. به هر حال اميدوارم بتواني به سلامتي دوره آموزشي را بگذراني و موفقيت شما را از خداوند متعال آرزومندم. زياده بيش از اين عرضي ندارم.
قربان شما سياوش شادماني
1360/03/31
* نامه شهید خطاب به پدر:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت پدر گرامي خودم جناب آقاي قدرت الله شادماني سلام
پس از تقديم عرض سلام، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم که هميشه مانند گل هاي بهاري شاد و خندان باشيد. لازم گرديد چند خط از سرگذشت خودم براي شما بنويسم که بدانيد فراموشي در کار نيست و نخواهد بود و هيچ کسالتي واقع و دلپذير نيست و نمي باشد جز دوري شما، آن هم اميد است به زودي زود ميسر و ديدارها تازه گردد. حال من الحمدالله خيلي خوب و هيچ نمي خواهد نگران من نباشيد. بيش از اين عرضي ندارم، تمام قوم و خويشان از کوچک و بزرگ سلام مي رسانم.
قربان شما فرزندتان سياوش شادمان
1360/10/09
* نامه شهید خطاب به پدر:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت پدر گرامي خودم جناب آقاي قدرت الله شادماني سلام
پس از تقديم عرض سلام، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم که هميشه مانند گل هاي بهاري شاد و خندان باشيد. پدرجان! اگر بخواهيد از حال من باخبر شويد الحمدالله صحيح و سالم و به دعاگويي شما مشغول مي باشم و هيچ کسالتي واقع و دلپذير نمي باشد جز دوري شما، آن هم اميدوارم که به زودي زود ميسر و ديدارها تازه گردد.
پدرجان! حال من خيلي خوب است و به مادرم هم بگو که هيچ نمي خواهد فکر من باشد پدرجان! نامه پر مهر و محبت شما که به دست دانش آموز شيردژم داده بوديد در بهترين ساعت به دستم رسيد و خيلي خوشحال گرديدم. پدرجان! من هم به اميد خدا همين روزها براي مرخصي مي آيم، خدمت مادرم خيلي سلام و دعا مي رسانم، خدمت خاله ام سلام و دعا مي رسانم، خدمت تمام قوم و خويش از کوچک و بزرگ سلام و دعا مي رسانم، ديگر بيش از اين عرضي ندارم.
قربان شما فرزندت سياوش شادماني
مورخه 1360/11/28
* نامه شهید خطاب به پدر و مادر:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت پدر و مادر گرامي خودم سلام. پس از تقديم عرض سلام، سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم که هميشه مانند گل هاي بهاري شاد و خندان باشيد اگر بخواهيد از حال فرزندتان باخبر شويد الحمدالله، صحيح و سالم، و به دعاگويي شما مشغول مي باشم و هيچ گونه ناراحتي ندارم جز دوري شما، آن هم اميدوارم که به زودي زود ميسر و ديدارها تازه گردد.
پدرجان! حال من خيلي خوب است و هيچ نگران من نباشيد فعلاً (در دارخوين) هستيم در ضمن کار دايي چه شد؟ درست شده يا هنوز هم نامعلوم مي باشد؟ برايم بنويسيد ديگر بيش از اين عرضي ندارم. خدمت مادرم خيلي خيلي سلام مي رسانم، خدمت خاله ام سلام مي رسانم، تمام قوم و خويشان از کوچک و بزرگ سلام و دعا مي رسانم.
قربان شما فرزندتان سياوش شادماني
1361/02/04