اصغر و كم كاري
نوید شاهد: تمام سه ماه تعطيلات تابستاني را كار مي كرديم تا هزينه ي تحصيل سال بعدمان را تأمين كنيم، پيدا كردن كار با اصغر سبزيكار بود، سه سال اوكار پيدا كرد يك سال هم من كار پيدا كردم، به هم كه مي رسيديم مي گفتيم : - كار پيدا شده است از فلان روز برويم فلان جا.
سال اول رفتيم مصالح فروشي، سال دوم رفتيم سيم كشي ساختمان، سال سوم رفتيم مرغداري، سال چهارم رفتيم آهنگري.
سال اول با جثه ي كوچكمان در مصالح فروشي با گاري دستي كار مي كرديم، كار خيلي سختي بود و بايد مصالح را مي برديم سر ساختمان ها، خيلي مشقت مي كشيديم، اصلاً به قد و قواره ي ما نمي آمد، نسبتاً بچه بوديم و بايد آن زمان بازي مي كرديم، از همه بدتر زورگويي ها بود، مثلاً؛ ده كيسه گچ را بار گاري مي كرديم و پس از مسافت طولاني بارها را كه پاي ساختمان خالي مي كرديم تقاضاي كرايه مي كرديم، بعضي از صاحب كارها طلب كارانه مي گفتند:
- گچ ها را بايد ببريد طبقه ي دوم وگر نه مزدتان را نمي دهم. من به شدت مخالفت مي كردم و زير بار نمي رفتم اما اصغر در برابر سماجت صاحب كار كوتاه مي آمد و مي خواست قضيه را جمع و جور كند، او با صحبت مرا آرام مي كرد و گچ ها را با هم مي برديم طبقه ي دوم .
اصغر دلش نمي خواسات كار به مغلطه بكشد، اودر كارها هيچ كم نمي گذاشت، هدفش اين بود كه هر طور شده سال جديد تحصيلي را با عزت پشت سر بگذارد.
راوي: سيد علي اكبر سيدنژاد، پسردايي شهيد
منبع: داماد اروند، ابوالقاسم علیزاده، خاطرات سردار شهید علی اصغر حاجی غلامزاده سبزیکار