شعر /آخرین پرواز..
آشنايان آشنايي ديگر آمد از عراق
غم نوازان غمنواي ديگر آمد از عراق
يك گلستان گل به گلزار وطن خوش خفته بود
باز زيبا لاله هاي پرپر آمد از عراق
نرگس و نسرين و سنبل ياس خونرنگ اين همه
در عزاي زهرة* پيغمبر(ص) آمد از عراق
در ميان تيزپروازان خونين بال عشق
يك سلحشور و امير لشكر آمد از عراق
عطرباران است اين جا از ولايت پيشگان
كاروان نافه هاي عنبر آمد از عراق
او كه چون جد غريبش موسي جعفر(ع) كنون
سال ها در حبس و خونين پيكر آمد از عراق
هان اي هارونيان ويران شود بنيان تان
تا به كي اين لاله هاي بي سر آيد از عراق
بار ديگرگل بيفشانيد در اين سرزمين
سيدي از دودة پيغمبر(ص) آمد از عراق
هان بپا خيزيد با عزّ و وقار و افتخار
كاين چنين فرمانده وهم افسر آمد از عراق
ره چو ناپيداست اي رهرو بيا انديشه كن
اين بلنداختر نگر همچون حُر آمد از عراق
صحنة جنگ است اي مردانه مردان وطن
باش «اقبالي » صفت نيك اختر آمد از عراق
رزم شيران است اين عرصه چه جاي روبهان
آسمان دل باش ماه خاور آمد از عراق
قامت مردانه اش در پيش دشمن خم نشد
گر خروش دشمنانِ كافر آمد از عراق
لحظه اي آرام در انجام تكليفش نبود
پاسدار دين و ميهن با فَر آمد از عراق
بارها زد خويش را بر قلب لشكر چون عقاب
كرد صدها تن به خاك و خون برآمد از عراق
غيرت ديني و ملي و نظامي هر سه را
با شعار مرگ بر مستكبر آمد از عراق
او كه چون بابايي و شيرودي لشكرشكن
همچو عباس و علي و اكبر آمد از عراق
آخرين پرواز او زيباترين برگ وجود
كرد معني رمز هستي بر سر آمد از عراق
رسم عاشق پيشه را كِي فهمد عقل دهربين
عارفان دانند چون دُر و گوهر آمد از عراق
داد در راه حقيقت هستي اش «سيدعلي »
تا ابد شد زنده همچو اختر آمد از عراق
دست هايش شد جدا زير شكنجه وا اسف
جورها ازخصم او را بر سر آمد از عراق
خاطرات دفتر عشاق را گر بنگريد
هر ورق اندر ورق خونين تر آمد از عراق
مست صهباي حقيقت از خُم آزادگي
آن قدر مي خورد بي بال و پر آمد از عراق
خصم مستكبر كجا بر ما ظفر يابد كه تا
اين سندها ز مَه روشن تر آمد از عراق
تائبا تا كي سرايي شعر بر دل دادگان
رو نواز آهنگ دل اين خوش تر آمد از عراق
* ]پيكر پاك خلبان شهيد سيدعلي اقبالي در ايام فاطميه به ايران انتقال يافت[