اینجا حلب به گوشم؛ زندگینامه شهید عباس دانشگر
شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۲
شهداي مدافع حرم موج جديدي از اسلامخواهي را نه تنها در ايران كه در سراسر جهان اسلام ايجاد كردهاند. آنها داشتههاي دفاع مقدس را غني كردند...
نوید شاهد: شهداي
مدافع حرم موج جديدي از اسلامخواهي را نه تنها در ايران كه در سراسر جهان
اسلام ايجاد كردهاند. آنها داشتههاي دفاع مقدس را غني كردند و فصول ديگري
بر كتاب قطورش افزودند. شهيد عباس دانشگر يكي از شهداي مدافع حرم است كه
به تعبير مقام معظم رهبري لفظ «جوان مؤمن انقلابي» شايسته اوست. چندي پيش
در گفتوگو با يكي از رزمندگان مدافع حرم توصيفي بر وصيتنامهاش داشتيم و
امروز با معرفي كتاب «اينجا حلب، به گوشم» نگاهي گذرا به زندگي وي خواهيم
انداخت.
اينجا حلب، به گوشم... نام پرمسمايي بر
كتابي است كه به معرفي يكي از شهداي مدافع حرم ميپردازد؛ شهيد عباس دانشگر
كه با آن لبخند دلنشينش بر جلد كتاب نگاهمان ميكند و پشت سر او گنبد حرم
حضرت زينب(س) خلاصه تمام آن ارزشهايي است كه عباسها برايش جان دادند.
«عباس
دانشگر فرزند مؤمن، هجدهم ارديبهشت 1372 در شهرستان سمنان در خانوادهاي
متدين به دنيا آمد.» كتاب زندگينامه شهيد دانشگر نثر و سبكي ساده و خطي
دارد. زندگي شهيد را به سادگي بيان ميكند. روايتها و نقل قولها در خصوص
عباس را از مقطع كودكياش آغاز ميكند و زير هر خاطرهاي نيز نام راوي
آورده ميشود: «از همان دوران كودكي، مسير بندگي را در پيش گرفته و 9 ساله
بود كه اعتكافهاي رجبياش را آغاز كرد» (پدر شهيد).
خاطرات،
قدم به قدم ما را با زندگي يك شهيد آشنا ميسازند. از حسن خلق عباس در
مدرسه و احترام به والدينش در خانه و... از آنجايي كه شهيد دانشگر در
خانوادهاي مذهبي پرورش يافته بود، بسياري از خاطرات مربوط به او، با خاطره
عبادتهايش عجين شده است: «عباس بعد از نماز در مسجد به تعقيبات مشغول
ميشد. يكي از مستحباتي كه از هشت سالگي شروع كرده بود، بعد از هر نماز
حدود 3 تا 5 دقيقه سر به سجده ميگذاشت.»
گردآورندگان كتاب براي
هر بخش، تصويري از شهيد در نظر گرفتهاند كه به جذابيت كار اضافه ميكند.
جاذبهاي در اين كتاب است كه عطرش را از وجود خود شهيد ميگيرد: «موقع رفتن
به مدرسه در مقطع ابتدايي و راهنمايي سرش را ميشست، بعد جلوي آينه
ميايستاد و موهايش را شانه ميكرد و به لباسش عطر ميزد.»
عباس
دانشگر پنجم مهر 1390 وارد دانشگاه امام حسين(ع) شد و رخت رزمندگي به تن
كرد. دوراني را شروع كرد كه او را تا شهادت بالا برد. «هميشه ميگفت نكند
ما به اندازهاي كه حقوق دريافت ميكنيم به همان اندازه كار نكنيم؟ همين كه
در سپاه خدمت ميكنيم و توفيق خدمت در اين نهاد انقلابي را داريم بايد خدا
را شاكر باشيم و حقوق و مزايا كمترين چيز براي ماست.»
حضور شهيد
دانشگر در جبهه سوريه از جذابترين بخشهاي كتاب است. او كه 23 بهمن 1394
دختر عمويش را به همسري برگزيده بود، كمتر از سه ماه بعد در اول ارديبهشت
سال 1395 عازم سوريه شد: «پشت بيسيم شنيديم كه يكي از نيروهاي جبهه النصره
پارچهاي به دست گرفته و روي خط خودنمايي ميكند. عباس، قناسه (دراگانوف)
درخواست كرد. با قناسه او را زد و به درك واصل كرد.»
خاطرات
مقطع سوريه يكي بعد از ديگري تا شهادت عباس آورده ميشوند. شهيد دانشگر
كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران
حسين(ع) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم
نميكند. كسي نميداند در اين نماز ميان عباس و خدا چه ميگذرد. او چند
ساعت بعد به شهادت ميرسد: «عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنجشنبه
95/3/20 به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم، نميدانستيم كه عباس شهيد شده
يا نه، فقط ميدانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته،
موقع غروب خورشيد بود كه همه نگران بوديم و ميگفتيم عباس الان مياد، سياهي
شب فرارسيد، همه بيقرار بوديم. گاهي از مقر بيرون ميآمديم، چشمانتظار
عباس بوديم، از سر شب تا صبح هر صدايي كه ميآمد همه بيرون ميپريديم كه
عباس اومد... عباس اومد... صبح فرارسيد، نيروهايي براي تفحص جلو رفتند،
پيكر مطهرش را به عقب آوردند. ديديم خون صورت عباس را خضاب كرده و سرخياش
سرزمين حلب را رنگين كرده است.»
عباس تازهداماد بود. رفقاي عباس
در سوريه همقسم شده بودند كه از او مراقبت كنند و او را سالم به ايران
برگردانند. بعد از شهادتش گفتيم خدا براي او نقشه كشيده بود. عباس درس
عاشقي را چشيده بود و بايد ميرفت.
منبع: روزنامه جوان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۹۲
انتشار یافته: ۱۶
استاد رائفی پور در مورد این شهید بزرگوار صحبتهای عجیبی دارن
خدا ما رو هم درمسیر شهدا قرار بده و ثابت قدم کنه
واقعا انسان عجیبی بود
من همونجا به این نکته پی بردم که شهادت لیاقت میخواد
باعث افتخارمه که چند وقتی در کنارش بودم
عباس عزیزم امیدوارم که شفاعت حال مارو بکنی،محتاجیم به شفاعتت
خوش به سعادتش
ان شاالله ما هم لایق شویم و باشکوه در درگاهش حاضر شویم
نه این که بمانیم تا بمیریم