جهادگر شهید ( مفقودالاثر ) حمید رضا مشتاقیان
هر فرد مسلمان باید بداند که مرگ پایان زندگی نیست بلکه با مرگ زندگی ابدی شروع می شود و چه خوب است آن مرگ شهادت در راه خدا باشد.
« از وصیت نامه شهید »
حمیدرضا مشتاقیان فرزند «حسین» و «مهری سادات اسپاک» روز بیست و هشتم اردیبهشت سال 1340 در شهر اصفهان متولد شد.
خانواده مشتاقیان نام فرزندشان را حمید رضا گذاشتند و در شهر اصفهان برایش شناسنامه گرفتند. به همین دلیل با وجودی که خانواده مشتاقیان در تهران زندگی می کردند، محل تولد او در شناسنامه اش شهر اصفهان نوشته شد.
حمیدرضا که در خانه او را حمید صدا می کردند، دوران کودکی را در سایه مهر و محبت پدر و مادرش در کنار برادر بزرگتر و خواهرش سپری کرد و رشد یافت. آنها در محله تهران پارس زندگی می کردند. بدین سبب او تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان استاد خدا بخش که نزدیک خانه آنها بود،گذراند و پس از آن دوره تحصیلات راهنمایی را هم در مدرسه استقلال گذراند.
خانواده مشتاقیان در آمد زیادی برای تأمین هزینه های زندگی نداشتند اما پدر حمید رضا همواره فرزندانش را به ادامه تحصیل تشویق می کرد و اجازه نمی داد آنها تحصیل را به دلیل کار کردن برای کسب در آمد رها سازند.
حمید رضا تحصیلات دوره متوسطه را در دبیرستان آرش که در محله تهران پارس قرار داشت، شروع کرد. حدود یکسال از تحصیلات او در دبیرستان می گذشت که موج انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) با قیام و کشتار مردم قم، کم کم همه شهرهای ایران را در بر گرفت. شهر تبریز یکپارچه در برابر رژیم پهلوی ایستاد و شهدای زیادی را به انقلاب اسلامی تقدیم کرد. پس از آن تهران و اصفهان و مشهد و شهرهای دیگر، یکی پس از دیگری صحنه مبارزه و ایستادگی مردم در برابر ادامه حکومت پهلوی شد.
در سال 1357 ، جریان انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. شاه از ایران فرار کرد و با بازگشت رهبر انقلاب اسلامی به میهن مردم ایران با فداکاری و از جان گذشتگی ریشه نظام پهلوی را از خاک پاک ایران زمین برکنده و با سقوط نظام شاهنشاهی، نظام جمهوری اسلامی ایران را بر پا ساختند.
حمید رضا در آن روزها با تمام وجود و علاقه، خط انقلاب اسلامی را دنبال می کرد. او در راهپیمایی ها و تظاهرات نقش فعالی داشت. در پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) کوشا بود و در درگیری های مسلحانه که روزهای آخر مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت، شجاعانه شرکت داشت.
پیروزی انقلاب اسلامی نقطه عطفی در زندگی حمید رضا بود. او با پیروزی انقلاب اسلامی، در کنار درس و مدرسه به فعالیت های انقلابی خود ادامه داد. وی داوطلبانه و با علاقه، در کمیته های انقلاب اسلامی که با مشارکت مردم داوطلب برای پاسداری از انقلاب اسلامی شکل گرفته بود، شرکت جست و از دستاوردهای انقلاب دفاع کرد.
چهار ماه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود که حضرت امام خمینی (ره) با فرمان تأسیس جهاد سازندگی در روز 22 خرداد ماه سال 1358 نهاد انقلابی جهاد سازندگی را برای سازندگی کشور پایه ریزی کردند. مردم داوطلبانه و مشتاقانه برای کمک به روستاییان و کشاورزان، به این نهاد پیوسته و راهی روستاها و مناطق محروم شدند.
برادر حمید رضا که در شهر زنجان مشغول تحصیل بود، در جهاد سازندگی زنجان فعالیت می کرد و همین موضوع حمید رضا را که علاقه وافری برای خدمت به محرومین داشت، برای پیوستن به برادرش تشویق کرد.
حمید رضا جوانی پاک و با صفا بود. به قرآن عشق می ورزید. او به نوجوانان قرآن می آموخت. رفتار و اخلاق خوش او مورد توجه همه بود. به پدر و مادرش احترام زیادی می گذاشت واحترام برادر بزرگتر و تنها خواهرش را همیشه حفظ می کرد.
حمید رضا در رفتار اجتماعی خود به همه مردم احترام می گذاشت، به افراد نا توان و ضعیف توجه داشت. به اشخاص پیر و ناتوان کمک می کرد. او دوستدار اهل بیت (ع) بود. هرگاه بین دوستانش اختلافی پدید می آمد، در رفع آن می کوشید. از این رو اهل محل و دوستانش او را مانند برادر خود می دانستند و مورد اعتماد همه قرار داشت.
حمید رضا به حضرت امام خمینی (ره) عشق می ورزید. در این باره مادر حمید رضا با ذکر خاطره ای می گوید:
« زمانی که امام خمینی (ره) از فرانسه به قم آمدند،حمید رضا و چند نفر از دوستانش بدون هماهنگی، با این که برف شدیدی می آمد، با پای پیاده راهی شهر قم شدند. وقتی راه افتادند به من زنگ زد و مرا از رفتن خود آگاه کرد. من از او خواستم که بیاید و لباس و پتو و و سایل شخصی خود را همراه ببرد، ولی او قبول نکرد. حمید رضا از دوران کودکی گاهی سر دردهای شدیدی می گرفت، به همین خاطر بسیار نگران او بودم. وقتی آنها به قم رسیدند به من زنگ زد و مرا از حال خویش با خبر کرد. بعد از آن حمید رضا هرگز سردرد نگرفت.»
حمید رضا همراه با فعالیت های مذهبی، اجتماعی و انقلابی خود، درس و تحصیل را ادامه داد، تا این که گواهی پایان دوره متوسطه را در رشته تجربی از دبیرستان آرش دریافت کرد. او پس از اتمام تحصیل به دلیل عشقی که برای خدمت به محرومین داشت، به برادرش در جهاد سازندگی استان زنجان پیوست و در کنار او خدمت به جامعه را داوطلبانه آغاز کرد.
حمید رضا مدت کمی در کنار برادرش محمد رضا ( که او را مصطفی صدا می کردند ) در جهاد سازندگی زنجان همکاری داشت، تا این که روز آخر شهریور ماه سال 1359، با تهاجم وحشیانه ارتش رژیم عراق، جنگ تحمیلی دشمن علیه انقلاب اسلامی ایران رسماً آغاز شد.
دشمن از مرزهای غرب و جنوب غربی کشور پای تجاوز به میهن اسلامی گذاشته و با بمباران و گلوله باران مردم بی دفاع در مناطق مرزی، بسیاری را به شهادت رسانده و آنها را از خانه و کاشانه خود آواره ساخت. اما سخنرانی و فرمان حضرت امام خمینی (ره) به عنوان فرمانده کل قوا ، چنان دژی از مقاومت مردم در برابر دشمن ساخت که نیروهای ارتش بعثی عراق را از همان روزهای اول جنگ با همه تصورات نادرستشان زمین گیر و پیشروی آنها را متوقف ساخت.
نهاد انقلابی جهاد سازندگی از همان روزهای اول جنگ قدم به میدان دفاع مقدس گذاشت و با اخلاص و فداکاری، تمام توان و نیروها و امکانات خویش را برای حفظ انقلاب اسلامی و میهن به صحنه کارزار وارد ساخت. کم کم ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی شکل گرفت و نیروهای داوطلب و کمک های مردمی از سوی ستاد جنگ جهاد سازندگی راهی جبهه های دفاع مقدس شدند.
حمید رضا در کنار برادرش محمد رضا، در روزهای اولیه جنگ، اراده خود را برای حضور در میدان نبرد استوار ساخته و موضوع را به اطلاع خانواده رساندند.
پدر و مادر حمید رضا موافق حضور هر دوی آنها در جبهه نبودند و حمید رضا که از این موضوع خبر یافت، کوشید تا روز اعزام، خود را در برابر پدرش قرار ندهد.
کاروان جهاد سازندگی عازم جبهه های جنگ شد. روز هشتم آبان ماه سال 1359 بود. نزدیک به چهل روز بود که جنگ جریان داشت. حمید رضا همراه برادرش محمد رضا، از سوی جهاد سازندگی عازم مناطق عملیاتی سومار شد.
فضای جبهه های جنگ آکنده از فداکاری و ایثار نیروهای مردمی و رزمندگان اسلام بود. نیروهای جهاد سازندگی، هم رزمنده بودند و هم پشتیبان رزمندگان. هر کاری که لازم بود از سوی جهاد سازندگی برای مقاومت در برابر دشمن انجام می شد.
حمید رضا با تمام وجود در مناطق عملیاتی در تپه های سومار در برابر دشمن می جنگید. یک هفته ای بود که او و برادرش در کنار هم، شبانه روز به کوشش و جهاد مشغول بودند. روز هفدهم آبان ماه بود. آتش دشمن و صدای انفجارهای پی در پی و گلوله باران دشمن قطع نمی شد.
حمید رضا و برادرش محمد رضا در یک نقطه در کنار یکدیگر در حال نبرد با دشمن بودند.گلوله های خمپاره و خمسه خمسه فضای اطراف آنها را با انفجار خود، در میان آتش و دود آکنده از گرد و خاک می کرد. اما این همه تهدید و آتش، اثری در عزم و اراده آنها برای جهاد با دشمنانشان نداشت. ناگهان انفجار و اصابت ترکش خمسه خمسه دشمن، قامت استوار حمید رضا را غرق خون کرد. آن چنان که همرزمان حمید رضا برای خانواده اش بازگو کردند، ترکش شکم حمید رضا را پاره کرده و اعضای داخلی شکم وی را به شدت سوزانده و متلاشی ساخته بود.
حمید رضا بر خاک منطقه عملیاتی سومار با بدنی لاله گون و صورتی نورانی به دیدار حق شتافت و به مقامی که فکر می کرد و در یادداشت هایش نوشته بود که لیاقت آن را ندارد، رسید.
برادر حمید رضا نیز در فاصله کمی از او در همان منطقه به شهادت رسید و هر دو برادر به کاروان شهیدان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پیوستند .
پیکر پاک « شهید ( مفقودالاثر ) حمید رضا مشتاقیان » پس از این که خبر شهادت او و برادرش از سوی همکاران جهاد سازندگی، در خانه آنها به خانواده شان داده شد، هیچ گاه یافت نشد. اما خاک تپه های سومار و لاله های بر آمده از آن در هر بهار، گواه وجود امانتی است که در سینه خود نگه داشته است.
یاد و نام شهید مفقودالاثر «حمید رضا مشتاقیان » و برادر شهیدش که داوطلبانه بی هیچ نام و نشانی همراه با کاروان شهیدان جهاد سازندگی در دفاع مقدس ایران به عرش برین راه یافتند، همواره در قلب رهپویان شهادت زنده خواهد بود و یاد آن راست قامتان همچو کوههای سربلند غرب کشور، استوار و جاودان خواهد ماند.