همت بی پایان؛ داستان زندگی شهید همت
دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۰
زندگی شهید محمد ابراهیم همت در کتابی با عنوان «همت بی پایان» از طرف انتشارات انگیزه مهر روانه بازار کتاب شد.
به گزارش نوید شاهد، پژوهشی درباره
زندگی شهید والامقام محمد ابراهیم همت در کتابی با عنوان «همت بی پایان»
توسط علیرضا افتخاری و امیرحسین شیرخانی گردآوری و نوشته شده و توسط
انتشارات انگیزه مهر روانه بازار کتاب شده است.
در مقدمه نویسندگان میخوانیم: «به خود میبالم، در کشوری زندگی میکنم که
در جای جای آن عطر خون شهیدانی پیچیده است که از زندگی و آرزوهای خود
گذشتند تا اجازه ندهند قطعهای از خاک ایران زیبا به دست نااهلان و نامردان
بیفتد. آنها با لبیک گفتن به سخنان رهبر کبیر انقلاب نشان دادند که فرمان
امام برای آنها بسیار ارزشمند است. آنها اجازه ندادند سخن امام بر روی زمین
بماند. آنها اراده کردند تا پرچم پر افتخار ایران، همواره بر فراز قلههای
سربلندی ببینند و به همگان بفهمانند که ایران صاحبی دارد که نمیگذارند
دست دشمنان به آن برسد.
«همت بی پایان»، داستان زندگی شهید ابراهیم همت را روایت میکند و در سه فصل گردآوری و تدوین شده است که فصل اول آن با عنوان «نگاهی اجمالی بر جنگ ایران و عراق» کار شده است و در آن مباحثی چون «سرانجام هجوم هشت ساله»، «اهداف هجوم هشت ساله»، «تجهیزات نظامی عراق» و «ایران در دوران دفاع مقدس» مورد واکاوی و توجه قرار گرفته است.
«نگاهی اجمالی بر زندگی شهید همت» و «همت در کلام دیگران» عناوین فصل دوم و سوم کتاب است که در این دو فصل اختصاصا به زندگی شهید همت و خصوصا رفتار و خصوصیات شهید همت در زمان جنگ پرداخته است. در فصل سوم خاطرات شاخص زندگی شهید همت از زبان خانواده، دوستان، همرزمان و ... آورده شده و به اقتضای موضوع خاطرات، برای هر کدام نامی انتخاب شده است و در انتها متن وصیتنامه شهید همت نیز ضمیمه اثر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «سوار بر موتورهایمان به راه افتادیم. حاج همت و میرافضلی جلو میرفتند و من هم پشت سرشان. دو سه متری با هم فاصله داشتیم. جایی که حاجی میخواست برود، پایین جاده بود. برای رفتن به آنجا میبایست از پایین پد میرفتیم و روی جاده. این کار باعث میشد که شتاب دور موتور کم شود. عراقیها هم روی آن نقطه دید کامل داشتند و درست به موازات نقطه مرکزی پد، تانکی را مستقر کرده بودند و هر وقت ماشین یا موتوری از آنجا رد میشد، تیر مستقیم شلیک میکردند.
موتور حاج همت کشید بالا تا برود روی پد، من که پشت سر آنها بودم، گفتم: «حاجی، اینجا رو گاز بده.» حاجی گاز را بست به موتور که در یک آن، گلوله شلیک شد و منفجر شد. دود غلیظی بین من و موتور حاج همت ایجاد شده بود. بر اثر موج انفجار، به گوشهای پرتاب شدم و تا چند لحظه گیج و منگ بودم.
دود و گرد غبار خوابید، موتوری را دیدم که در سمت چپ جاده افتاده بود و دو جنازه هم روی زمین بود. تازه یادم افتاد که موتور حاج همت و میرافضلی جلوی من حرکت میکرد. به سمت جنازهها رفتم، اولی را که با صورت روی زمین افتاده بود، برگرداندم، تمام بدنش سالم بود، فقط صورت نداشت و دست چپ؛ موج انفجار صورتش را برده بود، اصلا قابل شناسایی نبود. به سراغ دومی رفتم، نمیتوانستم باور کنم، میرافضلی بود. عرق سردی روی پیشانیام نشست.»
کتاب «همت بیپایان» به قلم علیرضا افتخاری و امیرحسین شیرخانی در 94 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با بهای 8000 تومان توسط انتشارات انگیزه مهر منتشر شده است.
منبع: ایبنا
«همت بی پایان»، داستان زندگی شهید ابراهیم همت را روایت میکند و در سه فصل گردآوری و تدوین شده است که فصل اول آن با عنوان «نگاهی اجمالی بر جنگ ایران و عراق» کار شده است و در آن مباحثی چون «سرانجام هجوم هشت ساله»، «اهداف هجوم هشت ساله»، «تجهیزات نظامی عراق» و «ایران در دوران دفاع مقدس» مورد واکاوی و توجه قرار گرفته است.
«نگاهی اجمالی بر زندگی شهید همت» و «همت در کلام دیگران» عناوین فصل دوم و سوم کتاب است که در این دو فصل اختصاصا به زندگی شهید همت و خصوصا رفتار و خصوصیات شهید همت در زمان جنگ پرداخته است. در فصل سوم خاطرات شاخص زندگی شهید همت از زبان خانواده، دوستان، همرزمان و ... آورده شده و به اقتضای موضوع خاطرات، برای هر کدام نامی انتخاب شده است و در انتها متن وصیتنامه شهید همت نیز ضمیمه اثر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «سوار بر موتورهایمان به راه افتادیم. حاج همت و میرافضلی جلو میرفتند و من هم پشت سرشان. دو سه متری با هم فاصله داشتیم. جایی که حاجی میخواست برود، پایین جاده بود. برای رفتن به آنجا میبایست از پایین پد میرفتیم و روی جاده. این کار باعث میشد که شتاب دور موتور کم شود. عراقیها هم روی آن نقطه دید کامل داشتند و درست به موازات نقطه مرکزی پد، تانکی را مستقر کرده بودند و هر وقت ماشین یا موتوری از آنجا رد میشد، تیر مستقیم شلیک میکردند.
موتور حاج همت کشید بالا تا برود روی پد، من که پشت سر آنها بودم، گفتم: «حاجی، اینجا رو گاز بده.» حاجی گاز را بست به موتور که در یک آن، گلوله شلیک شد و منفجر شد. دود غلیظی بین من و موتور حاج همت ایجاد شده بود. بر اثر موج انفجار، به گوشهای پرتاب شدم و تا چند لحظه گیج و منگ بودم.
دود و گرد غبار خوابید، موتوری را دیدم که در سمت چپ جاده افتاده بود و دو جنازه هم روی زمین بود. تازه یادم افتاد که موتور حاج همت و میرافضلی جلوی من حرکت میکرد. به سمت جنازهها رفتم، اولی را که با صورت روی زمین افتاده بود، برگرداندم، تمام بدنش سالم بود، فقط صورت نداشت و دست چپ؛ موج انفجار صورتش را برده بود، اصلا قابل شناسایی نبود. به سراغ دومی رفتم، نمیتوانستم باور کنم، میرافضلی بود. عرق سردی روی پیشانیام نشست.»
کتاب «همت بیپایان» به قلم علیرضا افتخاری و امیرحسین شیرخانی در 94 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با بهای 8000 تومان توسط انتشارات انگیزه مهر منتشر شده است.
منبع: ایبنا
نظر شما