شهید تقی فدایی اسلام در هفتم دی ماه 1321 در سمنان متولد شد. با شروع حوادث کردستان به صورت داوطلبانه برای یک ماه راهی کردستان شد و با نیروهای ضد انقلاب مبارزه کرد. با آغاز جنگ روز 31 شهریور59 عازم جبهه شد و در 14 مهر همان سال به اسارت گرفته شد و مفقودالاثر گردید.

نگاهی به زندگی شهید ( مفقودالاثر ) تقی فدایی اسلام

نوید شاهد: سوز و سرمای خشک کویری در کوچه پس کوچه های سمنان می پیچید هفت روز از زمستان سال 1321 می گذشت که «تقی» در خانه پدری به دنیا آمد. قابله محلی خبر سلامتی او و «بی بی» را به همسرش «کریم» داد.

کریم مغازه کوچکی در بازار شهر سمنان داشت و به شغل کفاشی مشغول بود. او مورد احترام مردم و کسبه بود و می گفت زمانی که برای دادن شناسنامه، مأموران حکومت به خانواده آنها مراجعه کرده بودند، برادر بزرگترش نام خانوادگی « فدایی اسلام» را برای آنها انتخاب کرده است. و درباره دلیل این انتخاب می گفت، حکومت پهلوی دنبال مبارزه با دین اسلام است و ما نام فدایی اسلام را انتخاب کردیم تا از دین دفاع کنیم.

تقی فرزند نهم خانواده بود. او چهار برادر و چهار خواهر داشت. خانواده فدایی اسلام، خانواده پر جمعیتی بود که با صفا و صمیمت زندگی را می گذراندند. تقی در کنار برادران و خواهرانش با محبت مادر و کوشش پدرش، رشد یافت و در همان شهر سمنان به مدرسه رفت. در آن دوران تحصیلات دوران ابتدایی شش ساله بود. البته تقی آموزش های دینی و قرآنی را پیش از رفتن به مدرسه، در مکتب خانه آموخت.

نقی درس هایش را خوب می خواند و سالهای تحصیل را پشت سر می گذاشت . خانواده آنها درآمد چندانی نداشت و زندگی شان به سختی می گذشت. زمانی که او درس را تا کلاس ششم ابتدایی به پایان برد، در کنار پدر و در مغازه او به کار کفاشی پرداخت. او در کار کردن کوشا بود و همراه پدرش در نماز جماعت مسجد شرکت می کرد و بدین سبب بود که پایه های تربیت دینی و اعتقادی او از دوران کودکی استوار شد.

 حدود هفده سال داشت که روزگار پدرش کریم را از او و خانواده فدایی اسلام گرفت. مرگ پدر برای او بسیار سخت بود. اما در کنار برادرانش زندگی خانواده را گذراند و بار مسئولیت را به خوبی بر دوش کشید.

تقی برای انجام خدمت سربازی مراجعه کرد. اما به دلیل مازاد بودن، معافیت زمان صلح را گرفت و دوباره به کار کفاشی برگشت. او پس از چند سال کار کردن برای تغییر در شرایط اقتصادی خانواده، به تهران مهاجرت کرد. حدود 22 سال داشت. او با برادر دیگر و مادرش در خانه ای سه اتاقه زندگی می کردند هر یک از برادران که دارای خانواده مستقل بودند، یک اتاق داشتند و تقی نیز با مادرش در یک اتاق زندگی می کرد .

اوایل حضور تقی در تهران مقارن با نهضت امام خمینی (ره) بود. مردم تهران برای دفاع از رهبر دینی خود در خیابانهای تهران دست به قیام زدند. آن روز تقی نیز در کنار برادرش در این قیام شرکت داشت و خاطره کشتار مردم توسط رژیم پهلوی در آن روز، همیشه در ذهن او ماند.

تقی در تهران به کار ساختمانی پرداخت. او شاگرد بنّا شد و پس از چند سال کار کردن، به بنّایی ماهر تبدیل شد. همه او را استاد تقی صدا می کردند. او در این ایام 38 سال داشت .

در آن سالها تقی برای تشکیل خانواده اقدام کرد و به خواستگاری دختر عمویش « زهرا » فدایی اسلام رفت. خطبه عقد آنها خوانده شد و مراسم عروسی در روز بیست و ششم شهریور 1350 در سمنان به سادگی برگزار شد. تقی پس از آن همسرش را به خانه آورد و زندگی مشترک را آغاز کرد.

زندگی گرم و پر صفا و محبت تقی و همسرش، در خانه آنها در کنار مادر و برادرانش ادامه داشت. او هنوز به کار بنایی اشتغال داشت.

همسر تقی درباره آن روزها می گوید:

« صبح از خانه بیرون می رفت. اهل کار بود و صادقانه کار می کرد. مثل این که چند ماهی بود که صاحب کارش بد حسابی می کرد و دستمزدش را نمی داد زمستان سال 1350 یکی از آشنایان که کارگر کشتارگاه دامپزشکی بود به تقی خبر داد که سازمان دامپزشکی چند نفر راننده استخدام می کند. تقی که تا کلاس ششم درس خوانده و گواهی نامه پایه یک داشت در سازمان دامپزشکی استخدام شد.

اولین حقوقی که گرفت 450 تومان بود 250 تومان آن را به من داد برای خرج خانه و بقیه آن را صرف امور خیریه می کرد و این کار تا آخرین حقوقی که گرفت، ادامه داشت، بدون اینکه حتی ما بدانیم به چه کسانی کمک می کند. »

سال 1356 بود که خبر شهادت فرزند حضرت امام خمینی (ره) در ایران پیچید. تقی به صورت مخفیانه در خانه اش برای وی مجلس یاد بود برگزار کرد و دوستان همفکرش در این مجلس شرکت داشتند. پس از آن بود که حوادث انقلاب یکی پس از دیگری، موج انقلاب اسلامی را در سراسر کشور بر انگیخت.

تقی به حضرت امام خمینی (ره) عشق می ورزید و مقلد ایشان بود. او در تمام وقایع انقلاب اسلامی مشارکت فعال داشت در زمانی که پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) جرم بزرگی به حساب می آمد، او به تکثیر و پخش آنها می پرداخت و به همین علت از سوی مأموران امنیتی رژیم پهلوی زیر نظر بود.

زمانی که در سال 1357 حضرت امام خمینی (ره) تصمیم برای بازگشت به ایران گرفت، تقی به عضویت کمیته استقبال از ایشان در آمد و خانه خود را محل استقرار تعدادی از روحانیون و دوستان انقلابی ساخت. پس از ورود رهبر انقلاب اسلامی به میهن و آغاز درگیری های مسلحانه، تقی در این مبارزات نیز شرکت فعال داشت و در تسخیر پادگان نیروی هوایی تلاش فراوانی کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن ماه سال 1357، تقی برای پاسداری از انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، در محلّه و مسجد بسیار تلاش کرد. او بخش زیادی از وقت خویش را صرف پاسداری می کرد در حالی که هم چنان به کارهای اجتماعی و خیریّه نیز ادامه می داد.

با شروع حوادث کردستان و آغاز درگیری های مسلحانه از سوی عوامل ضد نقلاب در آن منطقه، تقی به صورت داوطلبانه برای مدت یک ماه راهی کردستان شد و با دشمنان و نیروهای ضد انقلاب مبارزه کرد.

تقی با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعثی عراق در روز 31 شهریور ماه 1359، عزم جبهه های جنگ کرد. او برای دفاع از کشور و انقلاب اسلامی لحظه ای درنگ را جایز نمی دانست. به همین منظور به اولین گروهی که از وزارت کشاورزی ( سابق) عازم جبهه های جنوب بود، پیوست. این گروه برای مقابله با حمله دشمن و خارج ساختن امکانات موجود در منطقه از دسترس دشمن، عازم شهر اهواز می شد. مجموعه 27 نفره از نیرو های داوطلب که تقی نیز در میان آنها بود، روز 14 مهر ماه سال 1359، یعنی دو هفته پس از شروع جنگ به سوی شهر اهواز حرکت کرد.

تقی پس از خداحافظی از خانواده و دو فرزندش مجید و عباس،آنها را به خدا سپرد و رفت.

گروه اعزامی که با اتوبوس عازم منطقه بود پس از رسیدن به اهواز و انجام کارهای مقدماتی، به سوی منطقه دارخوین حرکت کرد. در آن زمان موقعیت پیشروی یا عقب نشینی نیروهای دشمن و رزمندگان اسلام مرتباً در حال تغییر بود، کسی خبر نداشت که در آن منطقه دشمن پیشروی کرده باشد. اتوبوس پس از مدتی حرکت در جاده با سربازان دشمن که راه را بسته بودند روبرو شد. آنها می خواستند اتوبوس متوقف شود و برای این هدف اتوبوس را به رگبار گلوله بستند. راننده اتوبوس کوشید با سرعت جاده را دور زده و برگردد اما گیرکردن چرخ های اتوبوس در شن های کنار جاده باعث توقف آنها شد.

نیروهای دشمن همه سرنشینان اتوبوس را پیاده کردند و پس از بد رفتاری بسیار و برهنه کردن و جستجوی آنها، همگی را به شکل گروه اسرا به سوی مرزهای عراق بردند. از آن تاریخ کسی از سرنوشت این گروه آگاه نشد راننده اتوبوس که سالها بعد آزاد شد و به میهن بازگشت، اعلام کرد که پس از مدتی آنها را به اردوگاهی بردند که دیگر خبری از آنها به دستش نرسیده است. با گذشت زمان و پایان جنگ تحمیلی، اسرا به میهن بازگشتند همسر و دو فرزند تقی همیشه خبرهای بازگشت اسرا را دنبال کرده و چشم به فیلم های تلویزیون و اخبار آن داشتند تا شاید نشانی از او یابند اما راهی که تقی انتخاب کرده بود، بازگشتی نداشت.

در سال 1384 از سوی بنیاد شهید انقلاب اسلامی شهادت همه اعضای گروه اعزامی به خانواده هایشان اعلام شد. خانواده شهید تقی فدایی اسلام نیز با وجود این خبر همواره حضور آن شهید را در قلب و در کنار خویش احساس می کنند.

« شهید تقی فدایی اسلام» چنان زیست تا شهادت را که همیشه در آرزوی آن بود، در آغوش گیرد و چنان نیز شد. او به کاروان شهیدان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پیوست و مزاری که به رسم یاد بود در امامزاده یحیی در شهر سمنان برایش ساخته اند، همواره چون چراغی فروزان برای رهپویان مومن، راهگشا خواهد بود و نامش دل های عشّاق شهادت را روشن خواهد داشت.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده