صبح روز عملیات والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچه ها دیده نمی شد از طرفی حدود ۱۰۰اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم...
صدام، جارو برقیه
نوید شاهد: صبح روز عملیات والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچه ها دیده نمی شد از طرفی حدود ۱۰۰اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچه ها پیدا شود و روحیه های گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچاره ها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن می کردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم: «صدام جارو برقیه » و اونا هم جواب می دادند. فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم: «الموت لقربانی » اسیران عراقی شعارم را جواب می دادند بچه های خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان می داد که یعنی شعار ندهید! او می گفت: قربانی من هستم «انا قربانی » و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان می دادند و می گفتند: «لا موت لا موت » یعنی ما اشتباه کردیم.

منبع: شاهد جوان، شماره 144
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده