شهدای رمضان

مختصری از زندگینامه معلم شهيد سيف الله حسيني

معلم شهيد سيف الله حسيني در مهرماه 1335در روستاي كته از توابع بخش باشت در خانواده اي مذهبي غني از ايمان و ايثار و تقو يپا به عرصه وجود گذاشت و خداوند پدر و مادري را كه هيچكدام برادر نداشتند با اين مولو كه نعمتي خدايي از طرف پروردگار بود اميد و آرزو بخشيد.


نام شهید : سيف‌اله

نام پدر : دراج

تاریخ تولد : 35/6/7

محل تولد : روستاي كته

تاریخ شهادت : 61/4/23

محل شهادت : شلمچه

 

 

زندگينامه

بسم الله الرحمن الرحيم

معلم شهيد سيف الله حسيني در مهرماه 1335در روستاي كته از توابع بخش باشت در خانواده اي مذهبي غني از ايمان و ايثار و تقو يپا به عرصه وجود گذاشت و خداوند پدر و مادري را كه هيچكدام برادر نداشتند با اين مولو كه نعمتي خدايي از طرف پروردگار بود اميد و آرزو بخشيد. در دوران كودكي بسيار زيرك و باهوش و پر استعداد بود از همان اوايل روحيه اي مذهبي و قلبي رئوف و مهربان داشت او با همبازيهايش و با كودكان هم سن خود با مقاومت رفتار كرد تا اينكه به سن هفت سالگي رسيد در اين سن در دبستان روستائي قريه كته ثبت نام و تحصيل را آغاز نمود. او در بين هم شاگردانش هميشه رتبه اول بود و چندين بار تشويق نامه گرفت بعد از اتمام كلاسهاي اول و دوم دبستان در مدرسه بزرگتريم  واقع در دهستان باشت ثبت نام كرد و بالاخره كلاس ششم ابتدائي را با موفقيت به پايان رسانيد و دوره دبيرستاني را در همين دهستان شروع كرد و تا پایان کلاس نهم در همانجا تحصيل را ادامه داد و پس لز انتخاب رشته رياضي براي سال دهم و يازدهم راهي شهرستان گچساران شد و اين دوره را نيز با موفقيت به پايان رسانيد و براي آخرين سال تحصيلي دبيرستان به شهرستان كازرون فارس عزيمت و در آنجا نيز در دبيرستان شاپور با معدل بالا دوره ششم دبيرستان را با موفقيت در خرداد ماه به پايان رسانيد و چون معدل ايشان در سطح بالا به عنوان دانشجوي بررسي شناخته شد ولي به دلايلي كه هنوز مشخص نشده توسط رژيم ستم شاهي كه انتظار  هر گونه خيانتي و جنايتي از او مي رفت خصوصاً از طرف عامل سر سپرده رژيم در منطقه بنام ملك باشتي خائن معدوم از معرفي ايشان به دانشگاه جلوگيري به عمل آمد و بدين صورت از شركت در دانشگاهي كه اينچنين توسط رژيم و عواملش در آن حق كشي ميشد منصرف گرديد. و بالاخره در زماني كه تحولاتي ظاهري در دانشگاه ايجاد شده بود و نمرات آزمون ذيل برگه اي بست و به شركت كننده تحويل مي گرديد در كنكور سراسري شركت و بدليل نداشتن مطالعات كافي آنهم بعلت گرفتاريهاي زياد خانوادگي در خصوص سرپرستي خانواده وکمبود وقت و نيز عدم اطمينان از دستگاه دولت جبار پهلوي فقط  توانست در انتسيتو تكنولوژي كرمانشاه در رشته برق پذيرفته شود مدت يكسال را در آنجا به تحصيل مشغول بودند و در همين زمان بود كه تفكر سياسي ، اجتماعي ، مذهبي ، اسلامي او رشد بيشتري يا با عوامل سر سپرده رژيم موجود در استيتو تكنولوژي بناي مخالفت به عناوين مختلف را آغاز و در ا عتصابات دانشجويي به سهم خود نقش موثري داشت. با استاداني كه سرسپرده بودند هميشه درگيري داشته و شناسايي عجيبي خصوصاً در مورد افراد وابسته به رژيم داشت، بي پروابا آنها مبارزه ميكرد و آنها را به هم دوره هايش معرفي مينمود و چندين بار او را تهديد كرده و حتي نمرات درسي او را آشكارا و دستكاري و بدينوسيله او را شكنجه روحي مي دادند اما هيچكدام از اين رفتارهاي ذيل نه او را در راه رسيدن به هدفش سد نكردند بلكه روحيه او به اين طريق تقويت شد و با وجود همه اين خيانتها باز بعلت داشتن نمرات خوب نسبت به همدوشانش توانست انستيتو تكنولوژي اهواز را برا ي آغاز سال دوم تكنولوژي انتخاب كند. او در تكنولوژي اهواز نيز همان روشي را داشت كه در كرمانشاه پياده كرده بود، اينجا نيز سر سازش و تسليم با هيچ مزدوري نداشت هميشه توسط ساواك شاه خائن معدوم تحت كنترل بود ولي او را چه باك كه جز خدا و جز دستور قرآن را فرا راه خود قرار دادند. او آخرين سال تكنولوژي را نيز با معدل خوب در خرداد ماه به پايان  برد و فوق ديپلم برق گرفت و مستقيماً راهي شهرستان بوشهر جهت اشتغال بكار گرديد در بوشهر بمانسبت داشتن تبحر كافي در رشته برق به عنوان سرپرست برق در شركت راسيج (پيمانكار فني سازمان انرژي اتمي ايران)پذيرفته شد. در اينجا باز هم آرام ننشست و مبارزه با رژيم را از سر گرفت  اعتصابات كارگري را در بوشهر مستقيماً خود ايشان و چند تن از همرزمانش براه انداختند و از هيچ كوششي در ايجاد  ركود و همكاري در شركت مذكور جهت گرفتن حق قانوني كارگران دريغ نداشت در پي رهبري اين اعتصابات رئيس شركت به همين جرم اول به شش ماه توقف اضافه حقوق ايشان مبادرت ورزيد و سپس بعلت سازش ناپذيري اين شهيد ناچار به قطع حقوق ايشان و در نتيجه اخراج ايشان گرديد. و بالاخره بواسطه ادامه اعتصابات و رهبري و حمايت بي دريغ كارگران از رهبري ايشان خصوصاً كارگران تحت نفوذ و سرپرستي خود در آن شركت مبلغ قابل توجهي بود اما براي ايشان بصورت نصف حقوق تعيين شده ولي غافل از اين بودند كه او هدفش پول و ماديات نبود بلكه مبارزه بي امان با مظاهر ماديت و طاغوت ستمگر بود. او مي خواست بقدر توانائي خود و در حد امكانان موجود با ملتش را در همان محدوده پيدا كند و خیانتهاي رژيم را بنماياند كم كم موعد سربازي فرا رسيد از طرف حوزه وظيفه عمومي به خدمت سربازي احضار شد، با دلي پر از اندوه محيط كار بوشهر را ترك و به خدمت اعزام گرديد و همين موقع بود كه انقلاب نداي خونبارش را سر داد و ديگر خود را آماده كمك به انقلاب كرده بود با فرمان امام با تمامي همفكرانش لباس سرابازي بدور انداخته و از پادگان بيرون آمدند و پس از پيروزي مقدماتي انقلاب با فرمان امام خميني مبني بر بازگشت به پادگانها او نيز اجراي امر رهبر نمود و به محل خدمتش كه پادگان زرهي شيراز بود مراجعت كرد و دوره ي جديدي را آغاز نمود.

او در تمامي دوران سربازيش اعلاميه هاي امام را به هر وسيله اي كه ممكن بود بخش ميكرد و در پي بخش اعلاميه هاي امام چندبار در پادگان به زندان افتاد اما هر لحظه كه مي گذشت بر جوش و خروش، از افزوده و مصمم تر در راه رسيدن به هدف كه پيروزي انقلاب بود ظاهر مي گشت و بالاخره مدت شش ماه افتخاري براي ارتش جمهوري اسلامي اضافه خدمت كرد. در آغاز جنگ كردستان اعلام آمادگي نموده و خيلي اصرار و پافشاري براي شركت در جبهه داشتند اما بخاطر نيازي كه تدريس تانك و نفر بر زرهي و تعمير موتورهاي ماشين آلات سنگين ارتش را شامل ميشد به او اجازه شركت در جنگ را داده نمي شد تا اينكه دوران سربازي به اين طريق سپري گرديد پس از اتمام اين دوره بخاطر خدمت بيشتر به انقلاب آموزش و پرورش را برگزيد و بعنوان هنر آموز هنرستان صنعتي انتخاب گرديد. اما او عقيده داشت پايه و اساس فني در دوره راهنمائي پي ريزي ميشود و  بايد از دوره راهنمايي براي پرورش و تعليم هر جوي فني شروع كرد و همين كار را هم با اجازه آموزش و پرورش شروع و بخاطر تجربه و تبحر كاري و انجام كارهاي فني ايده آل از طرف آموزش و پرورش بعنوان سرپرست كارگاه مركزي مدارس راهنمايي انتخاب شدند.وي مسئوليت را در عمل پذيرفت، تعمير تمام وسايل برقي رابط از مسئوليت سرپرستي كارگاه نيز تقبل نمود و در ضمن اينها تدريس تعليمات ديني و قرآن را نيز در مدارس راهنمائي بعهده گرفت و در همين سمت باقي بود تا اينكه جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران آغاز شد. و باز در طول اين جنگ چندين بار اعلام آمادگي كرد اما به به او نياز مبرمي در خصوص كارهاي برقي احساس مي شد و به همين دليل از شركت دادن او در جنگ خود داري ميكردند تا اينكه او تصميم خود را گرفت و در هنگام تعطيلي مدارس عزم جزم نمود و بدون خداحافظي از خانواده و كسب اجازه از آنها رهسپار جبهه شد و راه شهادت را برگزيد و در همين مسئله هم تنها مايه خود كه جان شيرين بود بر كف گذاشت و جوانمرد و شجاعانه در تاريخ 61/4/23در حمله رمضان عمليات فتح كربلا در جبهه شلمچه در داخل خاك عراق در حالي كه سمت تير بار چي در تيپ امام سجاد (ع)داشت با تركش خمپاره كفار بعثي عراق به درجه رفيع شهادت نائل آمد و با شهادتش خفتگان را بيداري آموخت و بيداري را مصمم تر ساخت او تجسم عيني رنج و كار و تلاش در راه خدا بود به تهيدستان كمك و يتيمان را نوازش و دلداري ، پدران و مادران عزيز از دست داده را دعوت به صبر و مقاومت و سالخوردگان را دستگيري و مساعدت و سركشي مي نمود. او اخلاقي نيكو و پسنديده داشت و ورفتارش با دوستان و آشنايان و همرزمان و غيره از كوچك و بزرگ يكسان بود بسيار فروتن و متواضع و از تكبر و خود پسندي و غرور بي جابدور و بسيار پر خروش و پر تحرك بود از صبح تا شب را با دو لقمه نان خالي سر ميكرد او طرحهاي بسيار جالب برقي و مكانيكي در كارگاه مركزي گچساران ارائه داده و قبل از سه مورد اجرا در آوردن آنها چون جهاني فاني را بر خود ننگ مي ديد همه را وداع به سوي خدايش مي شتافت. در محيط كارش مخالف كم كاري بود، كم كاري را به سزاي اعمالش مي رساند با خانواده ضمن اينكه سرپرستي را بعهده داشت ولي خود را كوچكترين افراد حس ميكرد. خواهران و برادران كوچكتر را سر يك سفره جمع ميكرد و همه با هم غذا ميخوردند و منتظر مي ماند كليه آنها كه بر سر سفره هستند به قدر نياز استفاده كنند سپس خود با ته مانده غذا و از خورده نانها استفاده ميكرد. در ميان دوستان و برادران سخني نفذ و گيرا داشت و هميشه در بين آنها سرآمد بود جلساتي در خصوص وحدت و يگانگي در روستاي خودش تشكيل ميداد و برادران را در صيانت و نگهداري از وحدت و يكپارچگي تشويق و ترغيب مي نمود از لباسهاي ساده استفاده ميكرد پيراهن و لباسهاي ديگر مربوط به دوازده سال پيش را استفاده ميكرد از استفاده اجناس خارجي خصوصاً در دوران انقلاب بي نهايت متنفر بود و اسرار داشت كه بايد از اجناس ايراني استفاده شود تا مبادا به زحمت و كار و كارگران ايراني بي احترامي شود.اما خدامند در شب قدر تقديرش را به عاشقانه و شجاعانه مقدر فرمود و در 22رمضان 23تيرماه 1361خلالي بسيار بزرگ را در نبود خود بين دوستان و برادران ايجاد نمود.

روانش شاد و راهش مستدام باد
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده