«حاجیفیروز» نانوایی که دیدهبان شد
در مقدمه «حاجی فیروز» میخوانیم: «زلال است. وقتی کنارش مینشینی حس خوبی داری. نه خودش را جای پدرت میگذارد که حرفهایش پر بشود از نصیحت و اندرز، نه موهای سقیدش میگذارد جای برادرت حسابش کنی. حسّت به او میشود چیزی بین پدری و برادری؛ حسّی خاص که با هر کسی نمیتوانی تجربهاش کنی»
این کتاب شامل 18 خاطره از جانبازی است که از پای تنور نانوایی به جبههها رفت، در کشوت دیدهبان به خدمت پرداخت و پس از جنگ تحمیلی با وجود مجروحیت عمیقی که داشت، از بدنه سپاه جدا شد و دوباره به شغل نانوایی پرداخت.
در صفحه 31 کتاب، در خاطره «رودههایم داخل کیسه نایلونی» آمده است: «در بیمارستان حالم خوب نبود. موقع پانسمان درد شدیدی داشتم و شکم و کمرم عفونت کرده بود. پزشکان دیگر از من قطع امید کرده بودند و هر لحظه انتظار شهادت را میکشیدم. در این بیمارستان یک دکتر فیلیپینی به نام «کرونر» هم من را معاینه کرد. دردها همینطور ادامه داشت تا روز 3 خرداد خبر آزاد شدن خرمشهر را از رادیو شنیدم. در یک لحظه تمام دردهایم را فراموش کردم و جان دوباره گرفتم. از خوشحالی تمام روز را گریه میکردم. این روحیه باعث شد در حالی که پزشکان از من قطع امید کرده بودند، زنده بمانم...»
انتشارات «نارگل» چاپ سوم کتاب «حاجی فیروز» را با شمارگان یکهزار نسخه، قطع رقعی، 112 صفحه و به بهای 7هزار تومان روانه بازار نشر کرده است