اول انقلاب همسایه بودیم انوقتها نفت کوپنی بود
و کمیاب بعضی از روزها میامد ومیگفت منصور 4 لیتر نفت میخام من از منزل خودمان تهیه میکردم بعد میگفت بیابا هم بریم میرفتیم توی یک گاراژ حوالی خ خورشید یک اتاق متروکه بود داخل این اتاق یک چراغ نفتی بود داخل ان نفت میریخت ومیامد میگفتم حسین این کی بود گفت یک پیرزن است کسی راندارد وهوا سرد است گفتمکمکی کرده باشم این در حالی بود که پیرزن انجا نبود ونمیدانست کی اینکار را میکند