نور درخشان در رثای شهید عماد مغنیه
اي عماد...
اي شهروند برجسته عرب
اي بزرگترين زاهد جهان
چه شده که محراب عبادت و زهد و فداکاري بر تو مي گريد؟
و دانه هاي اشک از چشمان مادرت جاري مي شود؟
در شهادت تو بستر زمين و گستره آسمان
اندوهگين شده است؟
شهادت تو جهانيان را به عزا نشانده است
اکنون محراب نماز تو با خدا نجوا ميکند.
و با نام تو آيات حزن و اندوه مي سرايد.
اي عماد...
محراب عزادار بر تابوت تو آرامش نشانده است
پيکر كفن پوش تو را مي بوسد
محراب عزادار به ديدار تو نخواهد آمد
با قطره هاي اشك خود را سيراب خواهد كرد
بادبان کشتي حسين )ع(
و مناره هاي عشق و ايثار عزادار شده اند
هستي در سوگ تو جامه سياه به تن كرد
و بر نور درخشنده تو گريست
قطره هاي اشک و صبر از ارتحال تو غمگينند
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
جز نشانه راه نسل حاضر چيز ديگري نبودي
نسلي که با فتح المبين تو شکوه و عظمت يافت
به رغم خواست سازشکاران عرب
سال هاي غم و اندوه امت
سال هاي سكوت و بي تفاوتي رفاه طلبان
سپري گشت
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
از نور عشق و محراب عبادت آمدي
مردم را به صعود به قله هاي عظمت
و بازگشت به دوران عزت و كرامت فراخواندي
مردم به نداي تو به حق لبيک گفتند
به هشدارهاي تو پاسخ مثبت دادند
به ميدان جنگ آمدند
اي عماد...
اكنون عصر مقاومت و شهادت فرا رسيده
شب آمد و برخي تا حد مرگ به خواب رفتند
به زندگي ذلت بار تن دادند
ولي با شعار كوبنده الله اکبر
از خواب بيدارشان کردي
بر سرشان فرياد کشيدي
الله اکبر... الله اکبر... سر دادي
اي عماد...
چگونه صبح را بيدار کردي؟
چگونه چاشني سلاح را آماده کردي؟
در ميدان جهاد چگونه عشق شهادت به وجود آوردي؟
چگونه خفتگان را به ميدان جنگ و جهاد آوردي؟
اي عماد...
تو چه سرّي بودي؟
که فجر صادق آفريدي؟
در حال وضو و يا در حال نماز هستي؟
آيا هنوز در حال خون خواهي مظلومان فلسطيني هستي؟
بشارت بده... مژده بده... به دوستانت
که در جشن باشکوه ارتحال خونين تو گردهم آمدند
زير باران، تران ههاي عشق و ايثار تو را سرودند
داستان عروج ملکوتي تو را بازگو کردند
داستان پاكسازي بخشي از خاک فلسطين را يادآوري
كردند
توصيه هاي زيباي تو را بازخواني کردند
بادبان هاي سفر برافراشتند
در پايان شب تاريک
در سپيده دم فجر صادق
با خود سوگند ياد کردند
از اين پس شکست را نمي پذيرند
اي آزادگان جهان به شما وصيت ميکنم
اي تاريخ سازان
بدانيد که رود از آبشار سرچشمه مي گيرد
از چهره خورشيد تابان
نور م يدرخشد
اي آزادگان جهان
اين سيد... اين والي... اين حامي...
چراغ روشنايي راهتان در دست اوست
اين رهبر... اين فرمانده... راهنماي شماست
اسرار همه اشياء را مي داند
اين سيد... اين چراغ روشن...
راز پيروزي تان نزد اوست
اين رهبر... اسرار همه چيز را مي داند
او نوه پيامبر )ص( است
او سروده علي )ع( است
او بشارت عيسي )ع( است
او نصرالله است
اي آزادگان جهان
پشت سر اين رهبر حرکت کنيد
زير سايه او برخيزيد... برخيزيد...
سروده ای از انور علي نجم
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 49