«ماجرای نیمروز » روایتی تحسین بر انگیز از اتفاق های سال 1360
آن چه بر منافقین گذشته و نسبت تحولات آن ها با انقلاب اسلامی، حالا دو سالی است که دست مایه سینماگران شده. پیش از این شعیبی و تبریزی هم به این عرصه ورود کرده بودند که حداقل «سیانور» تجربه موفقی بود. اما این بار برهه ی بهانه روایت شده آشنایی بیشتری با آن داریم اگر در «سیانور» مساله شکاف مارکسیست ها در سال های ابتدایی دهه پنجاه بهانه روایت بود، در«ماجرای نیمروز» برهه ای روایت می شود که منافقین از هیچ کوششی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی دریغ نکردند.
فیلم دقیقا از روزی شروع می شود که مجاهدین خلق به طور رسمی اعلام جنگ می کنند و سلاح به دست می گیرد اذهان عمومی با این بخش از فعالیت های مجاهدین آشنایی بیشتری دارند چون در رسانه های رسمی بارها و بارها از خیانت های آن نسبت به انقلاب اسلامی حرف ها زده شده و وقایع انقلاب عمومیت بیشتری برای مخاطب دارد تا مثلا شکاف درون سازمانی فیلم «سیانور» از همین جهت مهدویان روایتی مستند نما تر به ما عرضه می کند و البته درصدی کمتری از اتفاقات دراماتیک را با خودش دارد.
فیلم از همان تیتراژ و انتخاب فونتی نوستالژیک نشانمان می دهد که در جزئیات با ظرافت عمل کرده. سکانس ابتدایی کاملا مستند جلوه می کند، دوربین روی دست که حالتی ناظر به تماشاچی فیلم می دهد به علاوه فیلمبرداری به شکل نگاتیو که رنگ ها را تماما مات می کند، باعث شده «ماجرای نیمروز» گامی بلند و موثر در فضاسازی بردارد. البته فضا سازی فیلم که پر از نماهای خارجی هم است، فقط در فیلمبرداری محدود نمانده بلکه آکسسوار با دقتی قابل تحسین دهه شصتی شده و این برای فیلمی که صحنه های شلوغ بسیاری دارد کار دشواری است.
با همه ی این ها کمتر گافی مشاهده می کنید به واقع بعد از توجه دوربین به موقعیت مهرداد صدیقیان به عنوان یک عکاس در میان جمعیت ما به فضای داستانی فیلم وارد می شویم و از آن به بعد با چند کاراکتر امنیتی و اطلاعاتی مواجهیم که درمانده اقدامات خصمانه ی منافقین شده اند و البته بی نهایت دلبسته نظام نوپای جمهوری اسلامی اند.
تریلر سیاسی از چالش نفوذ گسترده منافقین در بالاترین لایه نظام شروع می شود. دغدغه ای که آدم ها اصلی داستان را درگیر خودش کرده. فیلم با اشاره به آدم ها و وقایع تاریخی نظیر کشمیری و لاجوردی جذاب نشان می دهد. انتخاب برهه هایی پر از حادثه چون انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت دکتر بهشتی و بعدتر شهادت دکتر رجایی و ترور آیت الله خامنه ای به خودی خود جذاب است و این که همه این ها در روایتی دقیق و با کمک از تلویزیونی که در اتاق محل استقرار نیروی امنیتی کار گذاشته شده به مخاطب اطلاع داده می شود، کار را چفت و بست دار کرده.
در ضمن گوشه نوشت هایی که تاریخ حوادث را متذکر می شود در کنارنوشته ی ابتدایی قبل از شروع فیلم که کلیتی از داستان فیلم را در اختیار بینندگان قرار می دهد، فضای خشن فیلم را منعطف می کند. این تمهیدات تاریخ نگاری و تلویزیون و نوشته ی ابتدایی همه و همه برای «ماجرای نیمروز» واجب است، چون خط درامی کمرنگی دارد و احتمال قطع ارتباط مخاطب بیگانه و یا بی علاقه به مسائل سیاسی و تاریخی را زیاد می کند، پس حداقل در دادن اطلاعات باید هوشیارعمل کند که نخ ارتباطی قطع شود.
فیلمنامه ی با ظرافت موقعیت هایی را گزینش کرده و از پرسه در داستان های هر چند جذاب پیرامونی پرهیز می کند. داستان محدود به چهار یا پنج کاراکتر اصلی اش می ماند و به دنیای خصوصی آن ها نزدیک نمی شود تا فضای مهیج و تاریخی سیاسی اش را از دست ندهد تنها مورد خارج از خط ارتباط قبلی عباس با فریده دختر مجاهدی است که بنا به ضرورت شغلی دچار تلاطم می شود و البته همین نخ کمرنگ درام فیلم را تا لحظه ی آخر جذاب می کند.
شخصیت پردازی مناسب ما را تا اندازه ای به کاراکترها نزدیک می کند.نمونه اش حضور چند لحظه ای شهید بهشتی است که با دیالوگ مشتاقانه عباس برای دیدار او غیر مستقیم شکلی از شخصیت پردازی هوشمندانه را به نمایش می گذارد، با فاصله ای معین. این را در حرکات دوربین هم به خوبی در می یابیم. در تمامی سکانس ها دوربین کمتر نمای نزدیک دارد، غالبا از پشت پرده و یا با حضور عنصری اضافه در نما که حتی تا حدی تصویر را مخدوش می کند. القای حسی از نظاره گر بودن را به ما می دهد، انگار کسی دست ما را گرفته به آن برهه ی حساس در سال 1360 برده و ناگفته ها و یا حداقل کمتر گفته شده هایی را نشانمان می دهد.
کارگردان فیلم تاکید دارد شما داستانی واقعی را می بینید اما این داستان همه ی واقعیت نیست، بلکه گوشه هایی از واقعیت است. این تمهید تماما سینمایی جانی افزون به روایت می دهد، مهم ترین مساله در تقویت این حس همکاری فیلمبردار و فیلمنامه نویس است، دوربین دائمابه نفع فیلمنامه روایتگر داستان است، این از محسنات تیم ثابت مهدویان است که شناخت کاملی از سلایق هم دارند.
در مورد بازی ها اما با دو اتفاق مواجهیم؛ یکی جواد عزتی دیگری احمد مهرانفر. هر دو از دنیای کمدی های تلویزیونی به یک اثر سیاسی سنگین سینمایی پرتاب شده اند. اما با توجه طراحی شخصیت درست که حتی مدل راه رفتن آن ها را دچار تحول کرده (در مورد مهرانفر نگاه کنید به شکل راه رفتنش) و یا حرکات سر عزتی کنترل شده و با طمانینه شده در کنار گریم فوق العاده که نه دنبال جلب توجه است و نه کمرنگ بوده و باعث شده دو بازی خوب و متفاوت ببینیم. اقدامی که کمتر کسی در سینمای ایران جسارت آن را دارد هادی حجازی فر هم در نقشی تیپیکال و البته رویی تر موفق عمل کرده باقی هم در سطحی قابل قبول ایفای نقش می کنند.
این فیلم ثابت می کند که فرم قوی، تکنیک بالا چگونه می تواند هر محتوایی را جذاب و دیدنی کند. ظهور پدیده هایی چون او اثبات همین نکته به سینمای نامتعادل ایران در فرم و محتواست. جدا از این که سینما مثل مخاطبانش باید رنگارنگ باشد و آثار متنوع در ژانرهای گوناگون عرضه کند. آرای مردمی پس از تماشای فیلم عمدتا مثبت بود و این سلیقه ی مردمی است که فیلم خوب را تشخیص می دهند.
ازسویی یکی از نقاط قوت این فیلم برخورد نکردن عاطفی با تاریخ است . تاریخ یک روایت واقعی است.. مهدویان قبل از اینکه یک مورخ باشد یک راوی است. او سعی میکند آن دوران ملتهب را با چنان دقت نظری روایت کند که ما آن را با تمام وجود حس کنیم. تاریخ برای وی نه یک نوستالژی که صرفاً ماده خامی است که باید آن را به تماشا نشست. از دل چنین تفسیری است که بیطرفی و عدم قضاوت کارگردان را ملاحظه میکنیم.
با حذف قطب مخالف ماجرا (یعنی سازمان مجاهدین خلق) سعی می شود این عدم قضاوت را تا لحظه آخر فیلم حفظ کند .به جای آن مهدویان با تمرکز روی تیم اطلاعاتی به طور کامل حال و هوای آن دوران و نگاههای مختلفی را که درباره برخورد با اعضای سازمان مجاهدین خلق وجود داشته را نمایش میدهد.
حذف احساسات از فیلم باعث می شود تا این حد تکاندهنده از آب درآورده. اجرای بیتاکید از فجایع تنها یک بازی فرمی ساده نیست، بلکه نشاندادن عریان واقعیت است. چند صحنه از فیلم این واقعیت چنان روی سر تماشاگر آوار میشود که او نمیتواند از زیر بار این فشار راحت بیرون بیاید. برای مثال نگاه کنید به لحظه ترور لیندا کیانی به عنوان یکی از اعضای بریده سازمان به دست خواهرش. یا لحظهای که حجازیفر از صدیقیان میخواهد چشمان بچه را بگیرد تا کشتاری را که منافقان به راه انداختهاند نبیند.
پس فرم فیلمبرداری و تدوین فیلم نه یک جذابیت فنی صرف که تنها راه چاره برای بازنمایی تاریخ است. حتی معدود لحظاتی که اعضای گروه احساساتی میشوند اصلا روی این احساسات تاکید نمیشود. در واقع مهدویان موفق شده با طراحی بصری باشکوه خود عاطفه و احساسات را از تصاویر و روایت تاریخیاش بگیرد و آن را مماس با واقعیت آن زمان و حتی امروز روایت کند.از طرف دیگرکارگردان سعی میکند تمام دیدگاههای آن دوران را نمایندگی کند. از خشونت کاراکتر حجازیفر بگیر تا تعقل کاراکتر زمینپرداز همه و همه نمایندگان دیدگاههای پرآشوب آن دوران هستند.
حالا میتوان مهدویان را در کنار نعمتالله یکی از معدود ایماژیستهای سینمای ایران دانست که دوربین و طراحی بصری آثارشان صرفاً برای زیبایی نیست. بلکه این فرم کاملاً ارتباط شماتیکی با روایت و داستان آنها دارد و از دل متن است که فرم آنها ساخته میشود.
ماجرای نیمروز خیلی فیلم بزرگی است. انقدر بزرگ که این چند صد کلمه گوشهای از دنیای پیچیدهاش را هم توضیح نمیدهد. پس منتظر اکران آن میمانیم تا با حوصله و صبر بیشتری درباره این فیلم حرف بزنیم. فیلمی که از همین تماشای اول ابعادش فراتر از سینمای ایران به نظر میرسد.
گفتنی است ،در این فیلم مهرداد
صدیقیان، احمد مهران فر، هادی حجازی فر، حسین مهری، مهدی زمین پرداز ، لیندا کیانی
، امیرحسین هاشمی ، احمد قزوینی ، محیا دهقانی ، سپیده مظاهری ، اکبر مددی مهر و
جواد عزتی با حضور
مهدی
پاکدل
به
ایفای نقش می پردازند.
در
بخش های فیلمنامه:محمد حسین مهدویان و
ابراهیم امینی، مدیر فیلمبرداری: هادی بهروز، طراح گریم:محسن دارسنج، طراح صحنه و
لباس:بهزاد جعفری، تدوین:سجاد پهلوان زاده،
صدابردار:هادی ساعد محکم،صدا گذار:مهرشاد ملکوتی، مدیر
تولید:سعید شرفی کیا، جلوه های
ویژه:محسن روزبهانی، برنامه
ریز:وحید کاشی، دستیار اول
کارگردان:عبدالرحیم صاحب الفصول،
عکاس:سحاب زری باف، مشاور
رسانه ای:بیتا موسوی، فضای مجازی:آریان امیرخان، مجری طرح:کامران حجازی و تهیه
کننده:سید محمود رضوی می توان
اشاره کرد. در خلاصه داستان این فیلم
آمده است:در محله های پر آشوب
تهران، در پیچاپیچ خیایان ها و کوچه ها و در پستوی خانه ها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی
هست؟
انتهای پیام/ز