بازبيني خاطرات محمدرضا ايرانپور همرزم شهيد اسماعيل دقایقی/ روز شمار حيات با شكوه يك انقلابي واقعي
نوید شاهد: بسیاري
از
بزرگ
مردان،
در
طول
تاريخ
جوامع
انساني گمنام مانده اند.
چه
بسا
ابعاد
روحي
و
معنوي
اين
شخصيت ها
پس
از مرگ نيز ناشناخته مانده است. بدين ترتيب شايد ارزش و عظمت واقعي
اين
گونه
انسان هاي
وارسته
در
اين
دنياي
فاني
شناخته نشود، و فقط خداوند متعال است كه از ارزش ايثار و فداكاري آنان
آگاه
مي باشد.
سردار
شهيد اسماعيل دقايقي، قهرمان جبهه هاي
جنوب
و
غرب
كشور،
مقلد
صادق
امام
خميني
)ره( و وفادار به آرما نهاي مقدس انقلاب اسلامي هم يكي از اين شخصيت هاست.
او
با
آگاهي و شناخت به راه امام و اسلام به نداي «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه » لبيك گفت
و
بسوي
حيات
ابدي
شتافت.
آقاي
محمد
رضا
ايرانپور
يكي از ياران نزديك دقايقي در بيان خاطرات به ياد ماندني خود، روز شمار
حيات
اين
انقلابي
واقعي
را
شرح
داده
است:
خانه حاج قنبر دقایقی پدرشهيد اسماعیل دقايقي در بازار قدیمی شهر امیدیه قرار دارد. در پشت خانه هر یک از شهروندان یک مغازه وجود داشت و مغازه خیاطی حاج قنبر هم پشت خانه و ديوار به ديوار خانه او بود. اكنون اين خانه و مغازه متروكه هستند. در کنار خانه حاج قنبر خانه و محل کار پدر شهید قدرت الله علی دادی قرار دارد. این دو خانواده سال های طولانی در کنار هم زندگی می کردند. من هم سال های طولانی در آن محله زندگی می کردم. چون پدرم کارمند شرکت نفت بود و با خانواده حاج قنبر دقایقی رفت و آمد داشتیم. ابتدا با تقی دقایقی برادر کوچکتر اسماعیل در سال 1349 آشنا شدم. چونكه با همديگر همکلاس بوديم. از نظر سنی چهار سال کوچکتر از اسماعیل بودم. موقعی وارد دبیرستان شدم من و تقی و تعدادی از دوس تان کتابخان هاي در دبیرستان داير كرديم. با این وصف به مرور زمان از طریق تقی با اسماعیل دقایقی آشنا شدم. در آن زمان اسماعیل در هنرستان صنعت نفت اهواز سرگرم تحصیل بود. در سال 1355 كه به آغاجاري امیدیه بازگشت بیشتر با او آشنا شدم و به تدریج به گروه او پیوستم. اسماعیل از دو سال قبل از آغاز انقلاب در مغازه پدر یک دستگاه پلی کپی دستی جاسازی کرده و به وسیله آن اعلامیه و شبنامه و بیانی هه ای امام (ره) را چاپ و تکثیر می کرد. در این گروه علاوه بر اسماعیل دقایقی، اسماعیل محمدی، شهيد قدرت الله علی دادی، تقی دقایقی و بنده فعالیت داشتيم. در ساعت24 نيمه شب مغازه خیاطی حاج قنبر را تعطیل می کردیم و کار فرهنگی مبارزه را آغاز می کردیم.
اسماعیل دقایقی در آستانه آغاز انقلاب اسلامی کار آموزش نظامی گروه «منصورون » را در کوه های اطراف امیدیه آغاز کرد. اصولا گروه منصورون با هدایت دکتر محسن رضایی دبير شوراي تشخيص مصلحت نظام فعالیت می کرد. افراد کلیدی این گروه در هر منطق های شبکه ای ایجاد کرده بودند وبه مبارزه بر ضد رژیم شاه م یپرداختند. مسئولیت سازماندهي و اداره این شبکه در منطقه امیدیه و آغاجاری به عهده اسماعیل دقایقی بود. او یک شبکه عملیاتی به وجود آورده بود که شهید علیدادی و شهید عبد الکریم نساج و آقاي اسماعیل محمدی و بنده در آن عضویت داشتيم. ولي بچه های شاخص گروه منصورون در امیدیه اسماعیل دقایقی و سید مرتضی مرتضایی بودند.
در آن زمان آموزش نظامی این گروه خیلی محدود بود. در حد استفاده از سلاح کمری و انفرادی و چگونگي كارگزاري مواد منفجره بود. برای عزيمت به کوه های اطراف به منظور آموزش نظامی از خانه دوستمان سید مرتضی مرتضایی استفاده می کردیم. چون خانه او در بلوک یکم خانه هاي سازماني شركت نفت در حاشیه شهر واقع شده بود. از آنجا به سمت ارتفاعات و شیارهاي اطراف حرکت می کردیم و آموزش نظامی می دیدیم. چون صدای شلیک گلوله نبايد در شهر شنیده شود.
ولي در خانه حاج قنبر دقایقی فعالی تهای س ری داش تیم. کلا سهای آموزش عقیدتی و تفسیر قرآن و تفسیر نهج البلاغه فعالیت های آشکار ما بود که آن را در مسجد امیدیه تشكیل مي داديم. اين برنامه هاي آم وزش عقيدتي توسط اسماعيل دقایقی تدریس می شد. خانم معصومه همراهي همسر اسماعيل قبل از ازدواج کلا سهای مخصوص خواهران را اداره مي کرد. بچه هایی که در این کلا سها شرکت کرده بودند در واقع هسته های اولیه جریان انقلاب اسلامی را در این شهر شکل دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم نهادهای انقلاب همچون جهاد سازندگی و سپاه پاسداران را در اين منطقه به وجود آوردند. آنها همه شاگردان اسماعيل بودند. حاج قنبر مرد آگاه و روشنی بود و ما را همراهی می کرد. گاهی جلسات مان را نيمه شب در مغازه خياطي او تشكیل می دادیم. در خانه او هم جلسات توجیهی و عقیدتی برگزار می شد و هم کارهای مبارزاتي از قبيل تکثیر اطلاعیه و شبنامه و برنامه ريزي عملیات صورت می گرفت و اسماعیل همه این فعالیت ها را هدایت می کرد.
اسماعیل پس از تشکیل هسته اولیه گروه منصورون در امیدیه به اهواز رفت و هیچ عملیات خاصی در امیدیه صورت نگرفت. ولی چند روز مانده به پیروزی انقلاب اسلامي در آغاجاری یک اتفاقی افتاد. شهربانی آغاجاری با مردم درگیر شد و در نتيجه تعدادی زخمی شدند.
در آن حوادث اسماعیل در امیدیه حضور نداشت. البته دستور العمل های لازم را در مورد تحولات احتمالی به دوستان همرزم داده بود. وقتی درگیری آغاز شد، من و شهید عبد الکریم نساج و شهید قدرت الله علی دادی برحسب دستور العمل شهید اسماعیل دقایقی مسلح شدیم و به آغاجاری رفتیم. اسلحه کمری و نارنجک داشتیم تا اگر نيروهاي شهربانی خواسته باشند در برابر اراده مردم مقاومت كنند، و مردم را قتل عام کند، بر حسب دستور العمل گروه منصورون با پلیس مقابله کنیم. وقتی به آغاجاری رسیدیم اوضاع آرام شده بود و به دخالت مسلحانه ما نیاز نشد. نیروهای شهربانی همه تسلیم اراده مردم شده بودند.
وقتی كه پادگان های نظامي در تهران در روز 22 بهمن تسليم شدند و انقلاب به پيروزي رسيد، اسماعیل با آگاهی و شناختی که از تحولات احتمالی بعد از پیروزی انقلاب داشت همراه شهید قدرت الله علی دادی در چارچوب یک مأموریت سازمانی عازم تهران شد. اسماعيل در روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نقش مؤثری در کنترل جریانات ضد انقلاب و جمع آوری اسلحه هایی که به دست مردم افتاده بود ایفا کرد. یک هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه بنده و تعدادی از دوستان را به تهران فراخواند و آنجا در ساختمانی در خیابان شریعتی، سه راه ملک مستقر شدیم. در آن ساختمان اغلب نیروهای طرفدار خط امام حضور داشتند و فعالیت های خود را متمرکز و منسجم مي کردند . بچه های گروه منصورون علاقمند بودند هرچه زودتر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشکيل شود تا به آن بپیوندند. زمانی که دکتر محسن رضایی به سپاه پیوست سایر دوستان هم به تدریج همین کار را کردند. در اردیبهشت سال 1358 دانشجویان انجمن هاي اسلامی دانشگاههاي سراسر كشور خدمت امام (ره) رسیدند و در آن جلسه امام (ره) دستور تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند. شهید اسماعیل دقایقی هم در آن جلسه شرکت داشت.
دانشجویان مسلمان درپي دريافت رهنمودهای امام )ره( بيدرنگ به مناطق و شهرهای خود بازگشتند و در اجرای فرامین بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، نهادهای جهاد سازندگی را پایه گذاری کردند.
اسماعیل دقایقی هم به اميديه آمد و به اتفاق دوستان خود در هسته عملیاتی منصورون تشکیلات جهاد سازندگی را راه اندازی کردند. در آن زمان مکان مناسبی برای استقرار ستاد جهاد سازندگی نداشتیم و ناگزیر شدیم ساختمان سندیکای کارگران سابق را مرکز جهاد سازندگی امیدیه قرار دهیم. بنده و عبد الکریم رزاقی و شهید مراد قلی ناصری که در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید، شوراي اداري جهاد سازندگي را به رياست اسماعیل دقایقی به عهده داشتيم. لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که جهاد سازندگی امیدیه به برکت تلاش های شهید اسماعیل دقایقی خیلی زودتر از شهرهای دیگر، حتی زودتر از اهواز راه اندازی شد. چون او همیشه در صف اول مبارزه حضور داشت. بعد از گذشت چند ماه جهاد سازندگی امیدیه قوام گرفت، و به یک نهاد جا افتاده تبدیل شد.
فرماندهي سپاه پاسداران در مرداد 1358 طی حکمی به اسماعيل دقايقي مأموریت داد سپاه امیدیه و آغاجاری را تأسیس کند. از آنجا که فعالیت دفتر جهاد سازندگی سر و سامان گرفته بود، همان افراد هسته عملیاتی منصورون در تأسیس سپاه پاسداران امیدیه در کنار اسماعیل دقایقی ایستادند.اعضاي ا ین هسته شهید اسماعیل دقایقی، اسماعیل محمدی، شهید قدرت الله علی دادی، شهید عبد الکریم نساج و برادر جانباز خدایار کیانپور بودند. بر حسب برنامه هایی که اسماعیل تدارک دیده بود کار جذب نیرو آغاز گردید و جوانانی که از صداقت، اخلاص، تعهد و شور انقلابی برخوردار بودند به سپاه پاسداران پیوستند. در آن برهه مشکل خاصی در گزینش افراد انقلابی در سپاه وجود نداشت. همه افراد با شور و علاقه می آمدند و ثبت نام می کردند و در قالب گروه های 40 نفره به مرکز آموزش اهوازاعزام م یشدند. در آن موقع شهید علی غیور اصلی مسئوليت اداره مرکز آموزش نيروهاي سپاهي را به عهده داشت.
اسماعیل دقايقي در آن برهه 25 سال سن داشت و به داشتن مديريت قوي و حسن تدبیر معروف بود. اگر به حسن تدبیر و شيوه مدیریت او در آن سن جوانی برخورد می کردید، مي ديد با یک مرد 60 ساله و با تجربه رو به رو هستيد. یعنی مانند یک مرد با تجربه و كاردان با مشکلات سر راه خود برخورد می کرد. همانگونه كه مي دانيد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بيدرنگ کمیته هاي انقلاب اسلامي در شهرها تشكیل شدند تا مسئوليت حفظ نظم و امنيت كشور را به عهده بگيرند. بعد از گذشت مدتي هم سپاه پاسداران شکل گرفت. در آن برهه افرادی وجود داشتند که بین آن دو سازمان نظامی و امنیتی به مشکلات دامن می زدند.
به ویژه زمانی که لازم بود نيروهاي کمیته در سپاه و نيروي انتظامي ادغام شوند. شهید اسماعیل دقایقی چنان با تدبیر و حسن سلوک، نيروهاي کمیته را به راحتی در سپاه پاسداران ادغام كرد و ضرورت وجود کمیته در منطقه اميديه در آبان سال 1358 بكلي منتفی شد، و همه مسئولیت های این نهاد را سپاه به عهده گرفت. این جابجائی در سایه تدبیر اسماعیل دقایقی صورت گرفت.
در ماه هاي اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي اغتشاشاتی توسط خوانين دوران طاغوت در مناطقي در استان کهکیلویه و بویر احمد روی داد و سپاه پاسداران امیدیه به فرماندهی شهید دقایقی مأموريت يافت به آن منطقه نيرو اعزام كند تا به برقراری آرامش و امنیت در منطقه و پايان دادن به اغتشاشات كمك كند. اين اولین مأموریت سپاه امیدیه در برخورد با آشوب هاي داخلي بود. در آن موقع سپاه امیدیه و آغاجاری چنان سازماندهی و منظم شده بود که فرماندهي كل اين نهاد انقلابي در مركز ترجیح داده بود سپاه اميديه مأمور انجام وظیفه برقراری امنیت در استان کهکیلویه و بويراحمد باشد.
اسماعیل دقایقی در سال 1358 تعدادی از نیروهای ورزيده سپاه آغاجاری از جمله شهید عبد الکریم نساج و حسین عباسپور را برای شرکت در دوره آموزشی تخصصی پادگان امام علی (ع) انتخاب نمود و به تهران اعزام کرد. همچنين در پي بروز عمليات خرابكارانه گروهك خلق عرب در استان خوزستان جلسه ای با شركت فرماندهان مراکز سپاه های استان خوزستان در اردیبهشت سال 1359 در مقر سپاه پاسداران آبادان با حضور اسماعيل دقايقي برگزار شد و در آن جلسه راه هاي تحکیم امنیت در مرزهای استان با عراق از حد فاصل شلمچه تا پاسگاه خیّن بررسي به عمل آمد. در آن جلسه وظایف سپاه پاسداران مشخص گرديد و تصمیم گرفته شد از میان مراكز سپاه های استان خوزستان، سپاه اميديه و آغاجاری بخشي از نیروهای خود را در آن منطقه مستقر کند تا برای برقراری امنیت در مرز با عراق و جلوگيري از رفت و آمد افراد مشكوك به سپاه خرمشهر کمک کند.
همزمان با این تصمیم قرار شد با سپاه خوزستان که فرماندهی آن به عهده برادر دريادار علي شمخانی بود و فرمانده عملیات هم شهید علي غیور اصلی بود تعدادی از نیروهای دستچین شده از سپاه های مختلف استان خوزستان گزینش شوند و برای پایان دادن به غائله کردستان به آن استان اعزام شوند سرانجام این نیروها به فرماندهی برادر جانباز محمد بلالی به كردستان اعزام شدند. در این فاصله اسماعیل دقایقی به سپاه اهواز انتقال یافت و مسئولیت ستاد هماهنگی مراکز سپاه استان را به عهده گرفت. وظیفه این مرکز انتخاب و تعیین فرماندهان مراکز سپاه شهرهای استان خوزستان بود. بعد از عزيمت اسماعیل دقایقی به مرکز اهواز برادر اسماعیل محمدی مسئولیت فرماندهی سپاه آغاجاری را به عهده گرفت. ديري نپاييد كه درگیری های مرزی با ارتش عراق در مرداد سال 1359 آغاز شد و بدين خاطر ده ها تن از سپاهیان امیدیه و آغاجاری به منظور دفاع از استقلال و تماميت ارضي كشور به مرز عراق اعزام شدند و در آن درگیری ها شرکت كردند.
در روز 31 شهریور سال 1359 که حمله سراسري ارتش بعث عراق به ميهن اسلامي آغاز شد، بنده و تعدادی از برادران سپاه آغاجاری در نزدیکي پاسگاه خیّن مستقر شده بوديم.
آنجا در حين نبرد ناگهان دیدم یک وانت پیکان سبز رنگ از میان نخلستان های انتهای جاده خرمشهر به طرف ما نزدیک می شود. ابتدا فکر کردم شهروندی است که راهش را گم کرده، ولی وقتی پیکان به ما نزدیک شد اسماعیل دقایقی و شهید محسنی را درون آن دیدیم. این در حالی بود که آتش توپخانه و خمپاره عراقی ها بر سر مان می بارید. به او گفتم: شما کجا و اینجا کجا؟
اسماعيل گفت: من شنیده ام که در نوار مرزی درگیری بروز کرده و مناسب دیدم کمی مهمات برای مدافعان تهیه کنم و به جبهه بیاورم.
مهماتی که آورده بود مقادیری فشنگ مسلسل ژ 3 و چند صندوق نارنجک ضد تانک بود که به وسیله مسلسل ژ 3 شلیک می شد. رزمندگانی که آنجا مستقر بودند با کاربرد این نوع نارنجک شناخت نداشتند. یکی از بچه های همراه با شیوه استفاده از این سلاح ضد تانک آشنا بود و به اسماعیل گفت که این نارنجك روی لوله تفنگ ژ 3 نصب و با فشنگ مشقي شلیک مي شود. شهيد دقایقی پس از آشنایی با نحوه شلیک این نارنجک، تفنگ ژ 3 را به دست گرفت و اولین نارنجك را در آن جبهه به سمت تانک های عراقی ها شلیک کرد. شهيد اسماعیل دقایقی در سال 1362 با حکم دکتر محسن رضایی مأموریت راه اندازی دوره آموزشی مالک اشتر در پادگان امام علي )ع( را به عهده گرفت كه سال ها بعد به دافوس تبدیل شد. در این مأموریت افرادی را انتخاب می کرد تا در آینده بتوانند استعداد فرماندهی یگان های رزمی در جبهه را به عهده داشته باشند. شهید دقایقی هم مديريت اين دوره را به عهده داشت و هم به عنوان شاگرد در کلا سهای آن شرکت کرد. افرادی که در این دوره های آموزشی شرکت کردند در طول جنگ به عنوان فرماندهان یگان های رزمي سپاه انجام وظیفه کردند و بسیاری از آ نها به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
در حقیقت هر انسانی یک نوع شاخصه های برجسته دارد. از بارزترین ش اخص ههای اسماعیل دقایقی چه قبل از انقلاب اسلامي، چه در جریان انقلاب و چه بعد از انقلاب یک مبارز و یک مجاهد به تمام معني متشرع بود. از نظر ذاتی متشرع بود. وظایف خود را با دقت و حساسیت انجام م یداد. آنچه که خداوند و پیامبر اکرم )ص)دستور داده اند انجام می داد. در کنار ویژگی های اسماعیل آنچه که می توانم بگویم این است که مردی شجاع، پاک و قانع بود. تا آنجا که به یاد دارم کمترین و ساده ترين کارهای خود را به دیگران واگذار نمي كرد تا دیگران کارهای او را انجام دهند.
وقتی اسماعیل شهید شد من و تعدادی از دوستان در منطقه عملیات بودیم. شنیدن خبر شهادت اسماعیل غیر مترقبه نبود. بچه های امیدیه در هر لحظه انتظار شهادت او را داشتند. اسماعیل هم به نوبه خود آگاه بود كه در راه برگشت ناپذير قدم گذاشته است. وقتی پيکر اسماعیل را جستجو كردم و پيگيري كردم كه کجا شهید شده، اغلب مسئولان در جبهه اظهار بی اطلاعی می کردند. ناگزیر شدم راهی منطقه عملیاتی شوم وکار تجسس را برای شناسایی محل شهادت او پیدا کنم. بعد از جستجوی اولیه در بیمارستان های صحرایی منطقه همراه یکی از دوستان به معراج الشهداء در مرکز سپنتای اهواز رفتیم. برادر عزیزم آقای اسماعیل بهمئی که همراه شهید اسماعیل در منطقه عملیات حضور داشت به شدت زخمی شده بود و او را به يك مراکز درمانی منتقل کرده بودند كه دسترسي به او نداشتيم. ولی پیکر اسماعیل در شرايطي به پشت جبهه انتقال داده شد كه هيچ يك از بستگان اسماعيل از محل نگهداري پیکر او خبر نداشتند.
زماني كه به معراج الشهداء در مركز سپنتای اهواز رسيدم، متوجه شدم كه پيکر حدود يك هزار شهيد به آنجا آورده اند. برگ مأموریت رسمی همراه داشتم تا خداي نكرده مشکلی بروز نکند. بعد از جستجوهای دامنه دار كاركنان معراج الشهداء به من گفتند تنها راه پیدا کردن پیکر شهید دقایقی این است که پیکرهای شهداء را یکی یکی بررسي کنم. از ميان پیکر حدود یکهزار شهید، پیكرهاي حدود 500 شهید را بررسي كردم تا به پیکر شهيد اسماعیل دقايقي دست یافتم.
با وجودی که جمجمه او بر اثر بمباران شکسته شده بود و صورت او هم آسیب دیده بود ولی توانستم او را تشخیص دهدم. بعد از بررسي پلاک و اشیاء درون لباس او مطمئن شدم که پیکر اسماعیل دقایقی است.
پیکر او را تحویل گرفتم و همراه یک دستگاه آمبولانس به سردخانه بیمارستان امیدیه انتقال دادم. و فردای آن روز در مراسم تشییع با شکوهی به خاک سپرده شد.
می توان گفت که همه اهالی شهر در این مراسم شرکت کردند. از شهرها و روستاهاي اطراف و دوستان و همرزمان او در تیپ 9 بدر در این مراسم حضور داشتند. بخش وسیع این جمعیت عزادار را مجاهدین عراقی تیپ بدر تشکیل داده بودند. به یاد دارم یکی از آنها دکلمه عاطفی و پر معنایی را در رثای اسماعیل قرائت کرد. چرا كه رفتار و عمل اسماعیل در اساس صادقانه و مخلصانه بود. همه وجود او برای رضای حق تعالی خالص شده بود. رفتار و كردار اسماعيل و زندگي سراسر جهاد و مبارزه او مصداق بارز دعاي امام سجاد (ع) است که م یفرماید «خدایا به خلوص توحیدت وجودم را خالص کن .»
اگر انسانی خالص نشده باشد و شما میلیون ها پول هزینه کنید تا محبوبیت او را در جامعه افزایش دهید، هرگز موفق نخواهید شد. هرگز قادر نخواهید بود محبوبیت کسی را در قلب ها به وجود بیاورید. حقیقت خلوص و حقیقت ایمان اکسیری است که اگر در وجود کسی ساری شود، خروجی آن چنین می شود که انسا نها فقط در برابر خدا خاضع می شوند. رابطه اسماعیل با مردم این طوری بود. کسانی که با او سرو کار داشتند او را یکی از بندگان خالص خدا مي دانند. محبوبیت اسماعیل در قلب ها فیض و برکتی است که خداوند به او ارزانی داشته بود. این هم بر اثر همان حقیقت ایمانی اس ت که در وجود او جوشیده بود.
منبع: گروه مجلات شاهد، ماهنامه شاهد یاران، شماره 87
خانه حاج قنبر دقایقی پدرشهيد اسماعیل دقايقي در بازار قدیمی شهر امیدیه قرار دارد. در پشت خانه هر یک از شهروندان یک مغازه وجود داشت و مغازه خیاطی حاج قنبر هم پشت خانه و ديوار به ديوار خانه او بود. اكنون اين خانه و مغازه متروكه هستند. در کنار خانه حاج قنبر خانه و محل کار پدر شهید قدرت الله علی دادی قرار دارد. این دو خانواده سال های طولانی در کنار هم زندگی می کردند. من هم سال های طولانی در آن محله زندگی می کردم. چون پدرم کارمند شرکت نفت بود و با خانواده حاج قنبر دقایقی رفت و آمد داشتیم. ابتدا با تقی دقایقی برادر کوچکتر اسماعیل در سال 1349 آشنا شدم. چونكه با همديگر همکلاس بوديم. از نظر سنی چهار سال کوچکتر از اسماعیل بودم. موقعی وارد دبیرستان شدم من و تقی و تعدادی از دوس تان کتابخان هاي در دبیرستان داير كرديم. با این وصف به مرور زمان از طریق تقی با اسماعیل دقایقی آشنا شدم. در آن زمان اسماعیل در هنرستان صنعت نفت اهواز سرگرم تحصیل بود. در سال 1355 كه به آغاجاري امیدیه بازگشت بیشتر با او آشنا شدم و به تدریج به گروه او پیوستم. اسماعیل از دو سال قبل از آغاز انقلاب در مغازه پدر یک دستگاه پلی کپی دستی جاسازی کرده و به وسیله آن اعلامیه و شبنامه و بیانی هه ای امام (ره) را چاپ و تکثیر می کرد. در این گروه علاوه بر اسماعیل دقایقی، اسماعیل محمدی، شهيد قدرت الله علی دادی، تقی دقایقی و بنده فعالیت داشتيم. در ساعت24 نيمه شب مغازه خیاطی حاج قنبر را تعطیل می کردیم و کار فرهنگی مبارزه را آغاز می کردیم.
اسماعیل دقایقی در آستانه آغاز انقلاب اسلامی کار آموزش نظامی گروه «منصورون » را در کوه های اطراف امیدیه آغاز کرد. اصولا گروه منصورون با هدایت دکتر محسن رضایی دبير شوراي تشخيص مصلحت نظام فعالیت می کرد. افراد کلیدی این گروه در هر منطق های شبکه ای ایجاد کرده بودند وبه مبارزه بر ضد رژیم شاه م یپرداختند. مسئولیت سازماندهي و اداره این شبکه در منطقه امیدیه و آغاجاری به عهده اسماعیل دقایقی بود. او یک شبکه عملیاتی به وجود آورده بود که شهید علیدادی و شهید عبد الکریم نساج و آقاي اسماعیل محمدی و بنده در آن عضویت داشتيم. ولي بچه های شاخص گروه منصورون در امیدیه اسماعیل دقایقی و سید مرتضی مرتضایی بودند.
در آن زمان آموزش نظامی این گروه خیلی محدود بود. در حد استفاده از سلاح کمری و انفرادی و چگونگي كارگزاري مواد منفجره بود. برای عزيمت به کوه های اطراف به منظور آموزش نظامی از خانه دوستمان سید مرتضی مرتضایی استفاده می کردیم. چون خانه او در بلوک یکم خانه هاي سازماني شركت نفت در حاشیه شهر واقع شده بود. از آنجا به سمت ارتفاعات و شیارهاي اطراف حرکت می کردیم و آموزش نظامی می دیدیم. چون صدای شلیک گلوله نبايد در شهر شنیده شود.
ولي در خانه حاج قنبر دقایقی فعالی تهای س ری داش تیم. کلا سهای آموزش عقیدتی و تفسیر قرآن و تفسیر نهج البلاغه فعالیت های آشکار ما بود که آن را در مسجد امیدیه تشكیل مي داديم. اين برنامه هاي آم وزش عقيدتي توسط اسماعيل دقایقی تدریس می شد. خانم معصومه همراهي همسر اسماعيل قبل از ازدواج کلا سهای مخصوص خواهران را اداره مي کرد. بچه هایی که در این کلا سها شرکت کرده بودند در واقع هسته های اولیه جریان انقلاب اسلامی را در این شهر شکل دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم نهادهای انقلاب همچون جهاد سازندگی و سپاه پاسداران را در اين منطقه به وجود آوردند. آنها همه شاگردان اسماعيل بودند. حاج قنبر مرد آگاه و روشنی بود و ما را همراهی می کرد. گاهی جلسات مان را نيمه شب در مغازه خياطي او تشكیل می دادیم. در خانه او هم جلسات توجیهی و عقیدتی برگزار می شد و هم کارهای مبارزاتي از قبيل تکثیر اطلاعیه و شبنامه و برنامه ريزي عملیات صورت می گرفت و اسماعیل همه این فعالیت ها را هدایت می کرد.
اسماعیل پس از تشکیل هسته اولیه گروه منصورون در امیدیه به اهواز رفت و هیچ عملیات خاصی در امیدیه صورت نگرفت. ولی چند روز مانده به پیروزی انقلاب اسلامي در آغاجاری یک اتفاقی افتاد. شهربانی آغاجاری با مردم درگیر شد و در نتيجه تعدادی زخمی شدند.
در آن حوادث اسماعیل در امیدیه حضور نداشت. البته دستور العمل های لازم را در مورد تحولات احتمالی به دوستان همرزم داده بود. وقتی درگیری آغاز شد، من و شهید عبد الکریم نساج و شهید قدرت الله علی دادی برحسب دستور العمل شهید اسماعیل دقایقی مسلح شدیم و به آغاجاری رفتیم. اسلحه کمری و نارنجک داشتیم تا اگر نيروهاي شهربانی خواسته باشند در برابر اراده مردم مقاومت كنند، و مردم را قتل عام کند، بر حسب دستور العمل گروه منصورون با پلیس مقابله کنیم. وقتی به آغاجاری رسیدیم اوضاع آرام شده بود و به دخالت مسلحانه ما نیاز نشد. نیروهای شهربانی همه تسلیم اراده مردم شده بودند.
وقتی كه پادگان های نظامي در تهران در روز 22 بهمن تسليم شدند و انقلاب به پيروزي رسيد، اسماعیل با آگاهی و شناختی که از تحولات احتمالی بعد از پیروزی انقلاب داشت همراه شهید قدرت الله علی دادی در چارچوب یک مأموریت سازمانی عازم تهران شد. اسماعيل در روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نقش مؤثری در کنترل جریانات ضد انقلاب و جمع آوری اسلحه هایی که به دست مردم افتاده بود ایفا کرد. یک هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه بنده و تعدادی از دوستان را به تهران فراخواند و آنجا در ساختمانی در خیابان شریعتی، سه راه ملک مستقر شدیم. در آن ساختمان اغلب نیروهای طرفدار خط امام حضور داشتند و فعالیت های خود را متمرکز و منسجم مي کردند . بچه های گروه منصورون علاقمند بودند هرچه زودتر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشکيل شود تا به آن بپیوندند. زمانی که دکتر محسن رضایی به سپاه پیوست سایر دوستان هم به تدریج همین کار را کردند. در اردیبهشت سال 1358 دانشجویان انجمن هاي اسلامی دانشگاههاي سراسر كشور خدمت امام (ره) رسیدند و در آن جلسه امام (ره) دستور تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند. شهید اسماعیل دقایقی هم در آن جلسه شرکت داشت.
دانشجویان مسلمان درپي دريافت رهنمودهای امام )ره( بيدرنگ به مناطق و شهرهای خود بازگشتند و در اجرای فرامین بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، نهادهای جهاد سازندگی را پایه گذاری کردند.
اسماعیل دقایقی هم به اميديه آمد و به اتفاق دوستان خود در هسته عملیاتی منصورون تشکیلات جهاد سازندگی را راه اندازی کردند. در آن زمان مکان مناسبی برای استقرار ستاد جهاد سازندگی نداشتیم و ناگزیر شدیم ساختمان سندیکای کارگران سابق را مرکز جهاد سازندگی امیدیه قرار دهیم. بنده و عبد الکریم رزاقی و شهید مراد قلی ناصری که در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید، شوراي اداري جهاد سازندگي را به رياست اسماعیل دقایقی به عهده داشتيم. لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که جهاد سازندگی امیدیه به برکت تلاش های شهید اسماعیل دقایقی خیلی زودتر از شهرهای دیگر، حتی زودتر از اهواز راه اندازی شد. چون او همیشه در صف اول مبارزه حضور داشت. بعد از گذشت چند ماه جهاد سازندگی امیدیه قوام گرفت، و به یک نهاد جا افتاده تبدیل شد.
فرماندهي سپاه پاسداران در مرداد 1358 طی حکمی به اسماعيل دقايقي مأموریت داد سپاه امیدیه و آغاجاری را تأسیس کند. از آنجا که فعالیت دفتر جهاد سازندگی سر و سامان گرفته بود، همان افراد هسته عملیاتی منصورون در تأسیس سپاه پاسداران امیدیه در کنار اسماعیل دقایقی ایستادند.اعضاي ا ین هسته شهید اسماعیل دقایقی، اسماعیل محمدی، شهید قدرت الله علی دادی، شهید عبد الکریم نساج و برادر جانباز خدایار کیانپور بودند. بر حسب برنامه هایی که اسماعیل تدارک دیده بود کار جذب نیرو آغاز گردید و جوانانی که از صداقت، اخلاص، تعهد و شور انقلابی برخوردار بودند به سپاه پاسداران پیوستند. در آن برهه مشکل خاصی در گزینش افراد انقلابی در سپاه وجود نداشت. همه افراد با شور و علاقه می آمدند و ثبت نام می کردند و در قالب گروه های 40 نفره به مرکز آموزش اهوازاعزام م یشدند. در آن موقع شهید علی غیور اصلی مسئوليت اداره مرکز آموزش نيروهاي سپاهي را به عهده داشت.
اسماعیل دقايقي در آن برهه 25 سال سن داشت و به داشتن مديريت قوي و حسن تدبیر معروف بود. اگر به حسن تدبیر و شيوه مدیریت او در آن سن جوانی برخورد می کردید، مي ديد با یک مرد 60 ساله و با تجربه رو به رو هستيد. یعنی مانند یک مرد با تجربه و كاردان با مشکلات سر راه خود برخورد می کرد. همانگونه كه مي دانيد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بيدرنگ کمیته هاي انقلاب اسلامي در شهرها تشكیل شدند تا مسئوليت حفظ نظم و امنيت كشور را به عهده بگيرند. بعد از گذشت مدتي هم سپاه پاسداران شکل گرفت. در آن برهه افرادی وجود داشتند که بین آن دو سازمان نظامی و امنیتی به مشکلات دامن می زدند.
به ویژه زمانی که لازم بود نيروهاي کمیته در سپاه و نيروي انتظامي ادغام شوند. شهید اسماعیل دقایقی چنان با تدبیر و حسن سلوک، نيروهاي کمیته را به راحتی در سپاه پاسداران ادغام كرد و ضرورت وجود کمیته در منطقه اميديه در آبان سال 1358 بكلي منتفی شد، و همه مسئولیت های این نهاد را سپاه به عهده گرفت. این جابجائی در سایه تدبیر اسماعیل دقایقی صورت گرفت.
در ماه هاي اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي اغتشاشاتی توسط خوانين دوران طاغوت در مناطقي در استان کهکیلویه و بویر احمد روی داد و سپاه پاسداران امیدیه به فرماندهی شهید دقایقی مأموريت يافت به آن منطقه نيرو اعزام كند تا به برقراری آرامش و امنیت در منطقه و پايان دادن به اغتشاشات كمك كند. اين اولین مأموریت سپاه امیدیه در برخورد با آشوب هاي داخلي بود. در آن موقع سپاه امیدیه و آغاجاری چنان سازماندهی و منظم شده بود که فرماندهي كل اين نهاد انقلابي در مركز ترجیح داده بود سپاه اميديه مأمور انجام وظیفه برقراری امنیت در استان کهکیلویه و بويراحمد باشد.
اسماعیل دقایقی در سال 1358 تعدادی از نیروهای ورزيده سپاه آغاجاری از جمله شهید عبد الکریم نساج و حسین عباسپور را برای شرکت در دوره آموزشی تخصصی پادگان امام علی (ع) انتخاب نمود و به تهران اعزام کرد. همچنين در پي بروز عمليات خرابكارانه گروهك خلق عرب در استان خوزستان جلسه ای با شركت فرماندهان مراکز سپاه های استان خوزستان در اردیبهشت سال 1359 در مقر سپاه پاسداران آبادان با حضور اسماعيل دقايقي برگزار شد و در آن جلسه راه هاي تحکیم امنیت در مرزهای استان با عراق از حد فاصل شلمچه تا پاسگاه خیّن بررسي به عمل آمد. در آن جلسه وظایف سپاه پاسداران مشخص گرديد و تصمیم گرفته شد از میان مراكز سپاه های استان خوزستان، سپاه اميديه و آغاجاری بخشي از نیروهای خود را در آن منطقه مستقر کند تا برای برقراری امنیت در مرز با عراق و جلوگيري از رفت و آمد افراد مشكوك به سپاه خرمشهر کمک کند.
همزمان با این تصمیم قرار شد با سپاه خوزستان که فرماندهی آن به عهده برادر دريادار علي شمخانی بود و فرمانده عملیات هم شهید علي غیور اصلی بود تعدادی از نیروهای دستچین شده از سپاه های مختلف استان خوزستان گزینش شوند و برای پایان دادن به غائله کردستان به آن استان اعزام شوند سرانجام این نیروها به فرماندهی برادر جانباز محمد بلالی به كردستان اعزام شدند. در این فاصله اسماعیل دقایقی به سپاه اهواز انتقال یافت و مسئولیت ستاد هماهنگی مراکز سپاه استان را به عهده گرفت. وظیفه این مرکز انتخاب و تعیین فرماندهان مراکز سپاه شهرهای استان خوزستان بود. بعد از عزيمت اسماعیل دقایقی به مرکز اهواز برادر اسماعیل محمدی مسئولیت فرماندهی سپاه آغاجاری را به عهده گرفت. ديري نپاييد كه درگیری های مرزی با ارتش عراق در مرداد سال 1359 آغاز شد و بدين خاطر ده ها تن از سپاهیان امیدیه و آغاجاری به منظور دفاع از استقلال و تماميت ارضي كشور به مرز عراق اعزام شدند و در آن درگیری ها شرکت كردند.
در روز 31 شهریور سال 1359 که حمله سراسري ارتش بعث عراق به ميهن اسلامي آغاز شد، بنده و تعدادی از برادران سپاه آغاجاری در نزدیکي پاسگاه خیّن مستقر شده بوديم.
آنجا در حين نبرد ناگهان دیدم یک وانت پیکان سبز رنگ از میان نخلستان های انتهای جاده خرمشهر به طرف ما نزدیک می شود. ابتدا فکر کردم شهروندی است که راهش را گم کرده، ولی وقتی پیکان به ما نزدیک شد اسماعیل دقایقی و شهید محسنی را درون آن دیدیم. این در حالی بود که آتش توپخانه و خمپاره عراقی ها بر سر مان می بارید. به او گفتم: شما کجا و اینجا کجا؟
اسماعيل گفت: من شنیده ام که در نوار مرزی درگیری بروز کرده و مناسب دیدم کمی مهمات برای مدافعان تهیه کنم و به جبهه بیاورم.
مهماتی که آورده بود مقادیری فشنگ مسلسل ژ 3 و چند صندوق نارنجک ضد تانک بود که به وسیله مسلسل ژ 3 شلیک می شد. رزمندگانی که آنجا مستقر بودند با کاربرد این نوع نارنجک شناخت نداشتند. یکی از بچه های همراه با شیوه استفاده از این سلاح ضد تانک آشنا بود و به اسماعیل گفت که این نارنجك روی لوله تفنگ ژ 3 نصب و با فشنگ مشقي شلیک مي شود. شهيد دقایقی پس از آشنایی با نحوه شلیک این نارنجک، تفنگ ژ 3 را به دست گرفت و اولین نارنجك را در آن جبهه به سمت تانک های عراقی ها شلیک کرد. شهيد اسماعیل دقایقی در سال 1362 با حکم دکتر محسن رضایی مأموریت راه اندازی دوره آموزشی مالک اشتر در پادگان امام علي )ع( را به عهده گرفت كه سال ها بعد به دافوس تبدیل شد. در این مأموریت افرادی را انتخاب می کرد تا در آینده بتوانند استعداد فرماندهی یگان های رزمی در جبهه را به عهده داشته باشند. شهید دقایقی هم مديريت اين دوره را به عهده داشت و هم به عنوان شاگرد در کلا سهای آن شرکت کرد. افرادی که در این دوره های آموزشی شرکت کردند در طول جنگ به عنوان فرماندهان یگان های رزمي سپاه انجام وظیفه کردند و بسیاری از آ نها به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
در حقیقت هر انسانی یک نوع شاخصه های برجسته دارد. از بارزترین ش اخص ههای اسماعیل دقایقی چه قبل از انقلاب اسلامي، چه در جریان انقلاب و چه بعد از انقلاب یک مبارز و یک مجاهد به تمام معني متشرع بود. از نظر ذاتی متشرع بود. وظایف خود را با دقت و حساسیت انجام م یداد. آنچه که خداوند و پیامبر اکرم )ص)دستور داده اند انجام می داد. در کنار ویژگی های اسماعیل آنچه که می توانم بگویم این است که مردی شجاع، پاک و قانع بود. تا آنجا که به یاد دارم کمترین و ساده ترين کارهای خود را به دیگران واگذار نمي كرد تا دیگران کارهای او را انجام دهند.
وقتی اسماعیل شهید شد من و تعدادی از دوستان در منطقه عملیات بودیم. شنیدن خبر شهادت اسماعیل غیر مترقبه نبود. بچه های امیدیه در هر لحظه انتظار شهادت او را داشتند. اسماعیل هم به نوبه خود آگاه بود كه در راه برگشت ناپذير قدم گذاشته است. وقتی پيکر اسماعیل را جستجو كردم و پيگيري كردم كه کجا شهید شده، اغلب مسئولان در جبهه اظهار بی اطلاعی می کردند. ناگزیر شدم راهی منطقه عملیاتی شوم وکار تجسس را برای شناسایی محل شهادت او پیدا کنم. بعد از جستجوی اولیه در بیمارستان های صحرایی منطقه همراه یکی از دوستان به معراج الشهداء در مرکز سپنتای اهواز رفتیم. برادر عزیزم آقای اسماعیل بهمئی که همراه شهید اسماعیل در منطقه عملیات حضور داشت به شدت زخمی شده بود و او را به يك مراکز درمانی منتقل کرده بودند كه دسترسي به او نداشتيم. ولی پیکر اسماعیل در شرايطي به پشت جبهه انتقال داده شد كه هيچ يك از بستگان اسماعيل از محل نگهداري پیکر او خبر نداشتند.
زماني كه به معراج الشهداء در مركز سپنتای اهواز رسيدم، متوجه شدم كه پيکر حدود يك هزار شهيد به آنجا آورده اند. برگ مأموریت رسمی همراه داشتم تا خداي نكرده مشکلی بروز نکند. بعد از جستجوهای دامنه دار كاركنان معراج الشهداء به من گفتند تنها راه پیدا کردن پیکر شهید دقایقی این است که پیکرهای شهداء را یکی یکی بررسي کنم. از ميان پیکر حدود یکهزار شهید، پیكرهاي حدود 500 شهید را بررسي كردم تا به پیکر شهيد اسماعیل دقايقي دست یافتم.
با وجودی که جمجمه او بر اثر بمباران شکسته شده بود و صورت او هم آسیب دیده بود ولی توانستم او را تشخیص دهدم. بعد از بررسي پلاک و اشیاء درون لباس او مطمئن شدم که پیکر اسماعیل دقایقی است.
پیکر او را تحویل گرفتم و همراه یک دستگاه آمبولانس به سردخانه بیمارستان امیدیه انتقال دادم. و فردای آن روز در مراسم تشییع با شکوهی به خاک سپرده شد.
می توان گفت که همه اهالی شهر در این مراسم شرکت کردند. از شهرها و روستاهاي اطراف و دوستان و همرزمان او در تیپ 9 بدر در این مراسم حضور داشتند. بخش وسیع این جمعیت عزادار را مجاهدین عراقی تیپ بدر تشکیل داده بودند. به یاد دارم یکی از آنها دکلمه عاطفی و پر معنایی را در رثای اسماعیل قرائت کرد. چرا كه رفتار و عمل اسماعیل در اساس صادقانه و مخلصانه بود. همه وجود او برای رضای حق تعالی خالص شده بود. رفتار و كردار اسماعيل و زندگي سراسر جهاد و مبارزه او مصداق بارز دعاي امام سجاد (ع) است که م یفرماید «خدایا به خلوص توحیدت وجودم را خالص کن .»
اگر انسانی خالص نشده باشد و شما میلیون ها پول هزینه کنید تا محبوبیت او را در جامعه افزایش دهید، هرگز موفق نخواهید شد. هرگز قادر نخواهید بود محبوبیت کسی را در قلب ها به وجود بیاورید. حقیقت خلوص و حقیقت ایمان اکسیری است که اگر در وجود کسی ساری شود، خروجی آن چنین می شود که انسا نها فقط در برابر خدا خاضع می شوند. رابطه اسماعیل با مردم این طوری بود. کسانی که با او سرو کار داشتند او را یکی از بندگان خالص خدا مي دانند. محبوبیت اسماعیل در قلب ها فیض و برکتی است که خداوند به او ارزانی داشته بود. این هم بر اثر همان حقیقت ایمانی اس ت که در وجود او جوشیده بود.
منبع: گروه مجلات شاهد، ماهنامه شاهد یاران، شماره 87