قسمتی کتاب راهیان قرآن به قلم اعظم جمال گشتی:
قسمتی از کتاب راهیان قرآن به قلم اعظم جمال گشتی در مورد خاطرات و زندگینامه شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌ دانشجو و طلبه‌، فرزند حسن‌ که در سال‌ 1340 در شهر فومن‌ در خانواده‌اي‌ متدين‌ تولد يافت‌.
نویدشاهدگیلان: قسمتی از کتاب راهیان قرآن به قلم اعظم جمال گشتی در مورد خاطرات و زندگینامه شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌ دانشجو و طلبه‌ شهيد فرزند حسن‌ که در سال‌ 1340 در شهر فومن‌ در خانواده‌اي‌ متدين‌ تولد يافت‌.

پیام رسان آرمان شهدا باشید؛ راوی خاطرات شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌

راوی خاطرات شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌؛از نگاه مادر

ایوب در هر فعالیتی نمونه بود. با همه‏ ی بچه هایم فرق داشت. ما حدود شانزده سال با خانواده‏ ی شوهرم زندگی کردیم. زمانی که ایوب نه ماهه بود، به خانه‏ی جدید خودمان رفتیم. بچه‏ های من یکی، دو سال با هم فرق داشتند. پدر شوهرم باسواد بود و قرآن خوان. قرآن را در ماسوله یاد گرفته بود. قرآن خوانِ کاملی بود. آقای پورجانی آن زمان در مسجد جامع بودند. هنگامی که در مسجد قرآن خواند، از ایشان پرسید: قرآن را از کجا یاد گرفته‏ ای؟ گفت: ماسوله. قبل از انقلاب هم خانواده مذهبی بودیم و قرآن می‏خواندیم. من از جمله خانم ‏های باسواد بودم. در آن زمان تازه در فومن مدرسه باز شده بود. به خواسته‏ ی برادرم تا کلاس هشتم خواندم و بعد هم ازدواج کردم و دیگر از درس محروم شدم. به من برای معلمی پیشنهاد کردند، پدرم چون ترک زنجان بود و آدم بسیار حساسی بود با این کار مخالفت کرد. بالاخره نتوانستم به تحصیل ادامه بدهم و خانه دار شدم اما به خودم قول دادم که باید بچه ‏های من درس بخوانند و به جامعه خدمت کنند. و خدا را شکر همه ‏ی بچه‏ های من تحصیلات خوبی دارند.

مجاهدت قبل و بعد از انقلابراوی مهدی پورخوش سعادت؛ برادر شهید

ایوب برنامه‏ های زندگی را برمبنای اصول فرهنگی و مذهبی تقسیم بندی می‏کرد. قبل از انقلاب و بعد از انقلاب هم به این روش پایبند بود. با گروه‏ های مختلف سرو کار داشت. آن زمان در شهرِ رشت و فومن، بحث سیاسی داغ بود و بیشتر بچه‏ های فومن همدیگر را می‏شناختند. طیف جوان ‏ها زیاد بودند و راه درست و غلط را نمی‏ دانستند. آن زمان دسترسی به اطلاعات اسلامی کم بود و سوادآموزی رونق آنچنانی نداشت. ایوب از همان اول شخصی آگاه و روشنگر بود. با بچه‏ ها صحبت و آن‏ها را آگاه می ‏کرد. مادرم به ایوب می‏گفت: این کار خطرناک است ولی مادر را با خوش رویی قانع می‏کرد. مادرم در همه ‏ی راهپیمایی ‏ها با او می‏رفت. پدرم سرسخت تر از مادرم بود به همین دلیل بعضی چیزها را مادرم به پدرم نمی ‏گفت. در واقع پدرم به بچه‏ هایش خیلی وابسته بود و نمی‏توانست دوری ما را تحمل کند. ایوب در جامعه با جوان‏ها بحث علمی، اجتماعی و دینی می‏کرد و آن‏ها را قانع می‏کرد. بعضی چپی‏ ها در سطح شهر همه چیزها را سطحی می ‏گرفتند اما چون ایوب قبلا در حوزه هم رفته بود و درس خوانده بود اطلاعات زیادی در این زمینه داشت.

آگاه و خدمتگزار-راوی حلیمه خاتون پورخوش سعادت؛ خواهر شهید

من و ایوب یک سال تفاوت سنی داشتیم. بعد از انقلاب بود، من به او گفتم: ایوب جان دیگر تمام شد، آقا که آمد، همه برنامه ‏ها تموم شد. به من می‏گفت: انقلاب کردن هنر نیست، انقلابی ماندن هنر است. الجزایر را ببین، انقلاب کردند ولی خود انقلابیون انقلابشان را از بین بردند. ما باید زحمت بکشیم و نگذاریم انقلابیونِ انقلاب، از روی غرور و ناآگاهی این برکت بزرگ را خدای ناکرده از بین ببرند. باید بگذاریم انقلاب رشد کند. ایوب مقالاتی هم نوشته، مثل: انتظار، سفر، که نامه‏ ی « انتظار » همان انتظار شهادت است و نذر حضرت زهرا بود. آقا ایوب با ائمه (ع) و حضرت زهرا (س) معامله کرده بود و به آرزویش رسید.

صوت دلنشین-راوی فریده پورخوش سعادت؛ خواهر شهید

آنچه در ایوب بسیار می‏ درخشید و بر آن همت می‏ گماشت، قرائت قرآن بود. بسیار دلنشین و خوش آهنگ می‏خواند. جلسه‏ های قرآن خوانی را در فومن مرتب برپا می‏کرد و ستاد بسیار قوی در این عرصه داشتند. پدرم سوادش در حد امضاء بود، آنچنان سواد قرآنی نداشت. ولی مادرم مرتب قرآن می‏خواند. ایوب در دوران کودکی با مادرم در دعای توسل، کمیل، عاشورا شرکت می‏کرد. پدربزرگِ ما قرآنی بود و ایوب به او رفته بود. از نظر من امثال ایوب بودند که اسلام واقعی را اجرا می‏کردند. گروهی می‏ خواستند حزب جمهوری را بیاورند این حزب فکر می‏کرد ایوب جدا از آن‏هاست، به همین دلیل می‏خواستند او را کنار بزنند. حاج آقا صفوی، امام جمعه‏ ی ما بود. ایوب پیش او می‏رفت و درد و دل می‏کرد. روزی آمد به من گفت: می‏دانی خواهر، حاج آقا به من چی گفت؟! گفتم: چی گفت؟... گفت: ایوب جان از اینجا برو. نهنگ جایش در اقیانوس است نه رودخانه! اینجا از نادانیِ برخی خفه می‏شوی، این ‏ها تو را نمی‏ فهمند، تا تو را بفهمند تو پیر شدی. برو و بگذار جامعه تو را بشناسد! دلت خیلی بزرگ است و در اندیشه‏ی تو و وجودِ مهربانت خیلی چیزهاست که می‏ترسم فنا شود.

شناخت استعدادها-راوی محمد جلایی؛ همرزم

ایوب پورخوش سعادت یک روحانی ویژه و فردی چند بُعدی بود. یکی از متجددین انجمن اسلامی بین دانش آموزان بود که پایگاه ی عمیق، علمی و معنوی ایجادکرد و سه گروه را در آنجا تربیت کرد. خیلی‏ ها را با قرآن مأنوس ساخت. تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرد. سبک ایشان کمی متفاوت با روش شهید حجت نظری بود. یکی اینکه در کنار کارهای قرآنی به شناسایی استعدادها می‏پرداخت. دوم اینکه کلاس کنکور داشت. خیلی از شاگردانش دکتر و مهندس شدند. سوم اینکه تحصیلکرده‏ های زیادی را از مسیر غیر اسلامی نجات داد و همین امروز می‏گویند ما مدیون ایوب هستیم. از سال 1364 تا 1365 زمان شهادتش کلاس ‏های کنکور را مدیریت می‏کرد. بعضی‏ ها که گروهکی بودند آن‏ها را جمع می‏کرد. در کنار تقویت درس، آن‏ها را به اردو می‏ فرستاد و به سمت نماز هدایت می‏کرد. مدیر فرهنگی به تمام معنا بود. در مدرسه عالیِ شهید مطهری، رشته فقه و حقوق قبول شد. به گفته‏ ی آیت الله امامی کاشانی که مدیر مدرسه عالی شهید مطهری بود، ایوب نخبه بود.

راهیان قرآن؛ راوی خاطرات شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌

عرفان نظری و عملی-راوی ناصر شمشادی؛ همرزم

شناخت و معرفت، رکنی مهم در شکل ‏گیری شخصیت انسان ست. ایوب در درون خود جویای علمی بود که بتواند پاسخگوی نیازهایش باشد. به همین دلیل از رشته‏ ی جغرافیا به مدرسه‏ ی عالیِ شهید مطهری رفت. من ایوب را تحت نظر داشتم. تحولات فکری و عملی او را یکی بعد از دیگری می‏دیدم و کاملاً برای من مشخص بود.

وصیت نامه کامل شهيد ايوب‌ پورخوش‌ سعادت‌

امروز که به سرزمین عمر خود که غباری‏ست و پنج بهار بر آن نشسته است نظر می‏کنم، متاعی جز خار حسرت برای چیدن آماده نمی‏بینم.

حسرت از دست دادن فرصت‏ها، کفران نعمت‏ها و غفلت‏ها، حسرت پی نبردن به رمز و راز هستی، حسرت نشناختن خود و خدای خود، حسرت پند نگرفتن از تاریخ انسان‏ها ....

خداوند در این مدت نعمت‏های بی شماری را به من عنایت نمود ولی من به نحو صحیح از آن‏ها استفاده ننمودم. یکی از این نعمت‏ها، زندگی در جامعه‏ ای است که خانه اهل بیت، و در کنار رهبری که وارث تمامی پیامبران و فریاد همه مظلومان است و زندگی در فضایی که از بوی خون شهیدان عطرآگین است. این نعمت شایسته را شکری عظیم می‏ بایست نمود، که ننموده‏ ام. نعمت دیگرِ خداوند به من، داشتن پدر و مادری دلسوز و دوستدار اهل بیت است که امن پر مهرشان همیشه آوای عشق حسین (ع) و انتظار مهدی (عج) را در گوشم زمزمه می‏کردند. پدر و مادری که هیچگاه نتوانستم و نخواهم توانست پاداش زحمات بی دریغشان را بدهم، جز آنکه از خداوند برایشان طلب عُلُوّ مقام و ازدیاد عزّت نمایم.

نعمت دیگر الهی، توفیق تحصیل علوم اسلامی است تا او را بهتر بشناسم و «دُعاهٌ اِلی طاعَتِه» بگردم و دریغ از عدم استفاده صحیح از اوقات گرانبها و اساتید گرانقدر و کتب گرانمایه اسلامی.

خداوند به من نعمت‏های بی شمار دیگری نیز عنایت کرده است و اکنون در آتش حسرت عدم شکر این نعمت‏ها می‏سوزم.

ای برادران و ای خواهران! شما را به اخلاص در عمل و صبر و استقامت در طاعت و شکر نعمت سفارش می‏کنم. خدا را دوست بدارید، با عشق به لقاء او زندگی کنید، به رحمتش امیدوار باشید، از رشته پیوند با درگاه الهی یعنی« ائمه معصومین علیهم السلام» لحظه‏ای غافل نباشید، که هرچه داریم به واسطه فیض وجود آنان است.

خود را وقف انقلاب اسلامی کنید و آماده ‏ی سربازی در هریک از سنگرهای خالی این انقلاب باشید. جنگ را در سرلوحه ‏ی برنامه‏ های زندگی‏تان قرار دهید، کینه‏ ی دشمنان اسلام را در کنار حُبّ الهی در دل خود بپرورانید.

لحظه‏ ای از امام عزیزمان که عزّت بخش مسلمین است، غافل نباشید. او را چون گوهری در میان صدف‏ های میلیونی خود بگیرید و در اجرای اوامرش لحظه ‏ای کوتاهی ننمایید، وجود او در بین شما امتحان بزرگی ست که خداوند از شما به عمل آورده است. ‌سعی کنید از این امتحان، سربلند بیرون آیید.

عزیزان دانش آموز را به بلند همتی و تلاش بی وقفه در جهت خودسازی علمی، اخلاقی و اجتماعی سفارش می‏کنم. شما باید «پیام رسان آرمان شهیدان» برای تمام تشنگان روی زمین باشید. باید بارِ غم همه‏ ی مستضعفان را بر دوش خود احساس کنید و بازوی اسلام و انقلاب اسلامی و رهبر عزیزمان باشید.

از مسئولین عزیز نظام جمهوری اسلامی عاجزانه خواستارم در کنار همه ‏ی مشکلات به مسائل نسل جوان، اهمیّت بیشتری بدهند، این‏ها سرمایه‏ های آینده کشور و نهضت جهانی اسلام هستند، سعی کنید امانتدار خوبی برای سربازان امام زمان (عج) باشید.

ای امت حزب الله! با وحدت خود مشت محکمی بر دهان توطئه گران چپ و راست بزنید و در مقابله با دسیسه‏ های دنیاگرانه‏ ی شیاطین، به سیری « هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه » امامان‏مان عمل نمائید.(که می نمائید.). در صحنه حضور داشته و همواره یاور صدیق امام‏مان باشید.

سخن آخر اینکه ای انسان‏ها!... دنیا زیباست، آری زیباست. ولکن زیباترین نیست. دنیا را به بازی بگیرید و نگذارید شما را به بازی بگیرد. از روی این پل با سرفرازی بگذرید و ذلت پایبندی به آن را بر خود حرام نمائید. سعی کنید همیشه دنبال زیباترین باشید، که جز با عشق به دست نمی آید و آن عشق به خداست که رضوان الهی به دنبال دارد.

در پایان، یکبار دیگر شما را به «تبعیت از مقام ولایت فقیه» که ثمره ‏ی خون شهیدان تاریخ ست، سفارش می‏کنم و از همه کسانی که به نحوی حقی بر من داشته‏ اند حلالیّت طلبیده و انتظار عفو دارم. امیدوارم که از زندگی پرغفلت من عبرت بگیرید و در دنیا با استفاده صحیح از نعمت‏های الهی، شکرگذار خداوند یکتا باشید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده