شخصیت او برای دوست و دشمن، جذاب است...
از کودکی خود و شیوه های تربیتی پدر بگویید.
در سال 1334 در آبادان به دنیا آمدم و همان جا هم بزرگ شدم و تحصیلات را در آنجا گذراندم. از سال 59 مسائل جنگ و مقتضیات آن به هر حال روی خانواده تأثیر گذاشت و مسائل خودش را داشت و لذ بیشتر خاطرات ما به آن دوران برمی گردد. پدر ما شخصیت جامعی دارد. ایشان هم به مسائل خانوادگی دقت داشت، هم به مسائل فامیلی و هم به مسائل اجتماعی و سیاسی. ما از نظر معیشتی زندگی آسانی نداشتیم. به هر حال متعلق به قشر متوسط پایین بودیم. خانه ای داشتیم که دو تا اتاق داشت و خانواده پر جمعیتی هم بودیم. در تنگستان شرایط بسیار دشوار بود و زمینه رشد و تحصیل برای عموهایم فراهم نبود. حاج آقا با همان زندگی سخت، آنها را هم آورد و در همان دو اتاق در کنار ما امکان تحصیل و رشد را برایشان فراهم کرد. برادر بزرگ تر بود و حکم پدر را برای برادرهایش داشت. محیط تنگستان هم بسته بود و بیشتر از دوره ابتدایی نداشت، لذا ایشان دو تا از برادرها و یکی از پسرعموهایش را آورد پیش خودش در همان خانه کوچک.می خواهم بگویم که حاج آقا از حداقل امکانات خود برای فراهم کردن زمینه های تحصیلی و شغلی بستگان خود هم بهره می گرفت. در آن دوران با تجمع کوچک همشهری های خود نیز ارتباط کامل اجتماعی داشت و تا حدی که مقدورش بود، به مسائل و مشکلات آنها می رسید. محیطی که ما در آن بزرگ شدیم، یک فضای کاملاً سنتی و مذهبی بود و حاج آقا بین مسائل اجتماعی، سیاسی و خانوادگی، مرزبندی های مشخصی داشت و هیچ یک از این حیطه ها در حیطه های دیگر تداخل پیدا نمی کردند. ایشان همین مرزبندی را هم در داخل خانه هم داشت. به مسائل تربیتی، بسیار توجه می کرد. بسیار رئوف و عطوف بود و با آنکه در خانواده مشکلات زیادی داشتیم، اما ایشان لحظه ای صبر و مهربانی خود را از دست نداد. هر کسی که با حاج آقا روبرو شده یا زندگی کرده باشد، همین برداشت را از او دارد. با این ویژگی ها، در هر جمعی قرار می گرفت، شخصیتش برجسته بود.
کمی از ارتباط پدر و مادرتان بگویید.
رابطه این دو تا آنجا که من یادم هست، یک رابطه کاملاً منطقی بود. فضای خانه ما یک فضای صمیمی و شفاف بود. حدود وظایف و مسئولیت ها مشخص بودند. در خانواده های مختلف، سلسله مراتب ها متفاوت است. ما به هر حال جنوبی هستیم و در خانواده های جنوبی نوعی روحیه مردسالارانه حاکم است، با این همه حاج آقا کاملاً رفتار عادلانه ای داشت. اساساً به شکل تحکم آمیز برخورد نمی کرد و به همه احترام می گذاشت و مادر ما هم که از احترام خاصی برخوردار بود. هرگز به یاد ندارم که این دو با هم مجادله و یا صدایشان را برای همدیگر بلند . کرده باشند. مادر ما هم خیلی حوصله می کرد، چون واقعاً زندگی مان سخت بود و ایشان باید بار یک زندگی نه نفره را به دوش می کشید. خودش هم جوان بود و نیازهای طبیعی یک جوان را داشت، اما باید مسئولیت این خانواده پر جمعیت را هم به دوش می کشید، مضافاً بر اینکه عرض کردم که عموها و پسرعموها هم برای ادامه تحصیل، پیش ما زندگی می کردند. مادرمان البته این شرایط را پذیرفته بود و همراهی می کرد. پدر و مادرمان همدیگر را کاملاً درک می کردند و رابطه منطقی و شفاف و صمیمانه ای با هم داشتند. حاج آقا کاملاً متوجه مشکلاتی که برای مادر وجود داشت، بود و با رفتار محبت آمیز و مدارا و مسالمت، از سنگینی این بار می کاست.
آیا با پسر و دختر رفتار متفاوتی داشتند؟
ما چهار برادر بودیم که پشت سر هم به دنیا آمدیم و خواهرها با فاصله سه چهار ساله. البته به دلیل اینکه ما بزرگ شده بودیم و آنها کوچک تر بودند، نوعی تفاوت در رفتار حاج آقا نسبت به دخترها دیده می شد، ولی به دلیل کوچک تر بودنشان بود نه به دلیل دختر بودنشان. محبت حاج آقا نسبت به همه یکسان بود.
آیا نسبت به ادامه تحصیل و نوع رشته ای که تحصیل می کردید حساسیت به خرج می دادند؟
در خانواده روحانیون مرسوم هست که پدرها سعی می کنند فرزندانشان هم معمم شوند، ولی پدر ما چنین تحکمی نداشت. پدر خیلی علاقمند بودند که ما به تحصیلاتمان ادامه بدهیم، ولی برای تعیین رشته و این مسائل، اجباری در کار نبود. از وضعیت درسی مان می پرسیدند و اگر نمرات خوبی نمی گرفتیم، خیلی ضعیف انتقاد می کردند، ولی تحکم و سرزنشی در کار نبود. شیوه رفتار ایشان به گونه ای بود که اگر اندکی از دست ما ناراحت می شدند، خود ما به شدت نگران می شدیم و سعی می کردیم به هر نحو ممکن از دلشان بیرون بیاوریم.
علت این تأثیر را چه می دانید؟
جاذبه های شخصیتی ایشان. حاج آقا انسان خود ساخته ای است. تقوا، زهد، حلم و بردباری و مهربانی از ویژگی هایی هستند که شاید انسان نتواند از آنها تعریف خاصی به دست بدهد، ولی مجموعه شان از فرد شخصیتی را می سازد که برای دوست و دشمن، جذاب است. مناعت طبع حاج آقا بی نظیر بود و در اوج گرفتاری های شخصی، طبع بسیار بلندی داشت. هرگز ندیدم که نیازش را نزد کسی ببرد و یا از زندگی گلایه و شکایتی بکند. من در میان اسناد ایشان یک بار به سند جالبی برخوردم که مؤید همین نکته است. حاج آقا از دهه 30 در آبادان بودند؛ منتهی تا سال 55 نتوانستند برای خانواده، منزل شخصی تهیه کنند. کسانی که در ساخت مسجد آن جا شرکت داشتند، تصمیم می گیرند یک منزل هم برای آقا بسازند. حاج آقا فهرست اسامی کسانی را که این کمک را کرده بودند، می گیرد و از آنها تشکر می کند و می گوید که نیازی به این کار نیست. این نوع رفتارها روی اطرافیان تأثیر می گذارد. حاج آقا در عین نیاز، این طور طبع بلندی داشتند و از کسی کمکی را نمی پذیرفتند.
باتوجه به اینکه حاج آقا، پدرشان را خیلی زود از دست دادند و همه مسئولیت ها به نوعی روی دوش مادر بزرگتان قرار گرفت، از ایشان خاطراتی را نقل کنید.
مادر بزرگ ما سعی کرد هم جای پدر باشد و هم جای مادر و در مقابل ناملایمات هیچ ضعفی از خود نشان ندهد. او خودش شش تا یتیم داشت و دو تا هم بچه های برادر شوهرش بودند و باید هشت تا بچه را بزرگ می کرد و این بچه ها هم در سن و شرایطی نبودند که بتوانند برایش کاری بکنند. او محکم ایستاد و برای همه آنها هم مادری کرد و هم پدری. روحیه سخت و مقاومی داشت.
آقای جمی در شیوه های تربیتی خود روی چه مسائلی بیشتر حساسیت داشتند؟
روی مسائل دینی. موقعی که درباره احکام دینی کاهلی می کردیم، تذکر می داد و گاهی هم اخم می کرد، ولی در همین حد. تحکم و سر و صدا و این کارها اساساً در شخصیتش نبود. به هر حال ما طوری بودیم که با یک اخم آقا حساب کارمان را می فهمیدیم. همین حالا هم با اینکه رابطه بین پدر و مادر و فرزندان تغییر کرده، به هر حال باز عده ای در این کار موفق ترند که صبر بیشتری دارند و کمتر تحکم می کنند.
علت محبوبیت آقای جمی در نزد نوجوان ها و جوان ها با وجود اختلاف سن زیاد چیست؟
حاج آقا درک خوبی از مسائل آنها دارد. یادم هست مسجد که می رفت، بچه هایی را که به آنجا می آمدند، به شدت تحت حمایت قرار می داد. حالاتی در مأمومین بود و حالا هم هست که بچه ها را پس می زنند و می گویند مسجد جای بچه نیست. حاج آقا به خاطر بچه ها با آنها دعوا می کرد و جالب اینجاست که با آنکه حاج آقا در سنین میانسالی و آن افراد، معمر بودند، از ایشان دلخور نمی شدند و کسی هم قهر نمی کرد. بچه ها هم به ذوق و شوق حاج آقا می آمدند و مسجد همیشه پر از بچه بود. اینها نسلی بودندکه بعدها نوجوان و جوان شدند و آن حماسه ها را آفریدند و جالب تر اینکه بچه های آنها هم با حاج آقا رابطه صمیمانه داشتند و دارند. همین حالا هم حاج آقا با اینکه یک مقدار ضعیف و بیمار شده اند، از کسانی که به دیدنشان می آیند می پرسند بچه ات چطور است؟ ازدواج کرد؟نکرد؟ از تحصیلات و شغل آنها می پرسند. مثلاً چند روز پیش آقایی که مدتی استاندار خوزستان بود، نزد آقا آمده بود، آقا پرسید، "محمدت چطور است؟" ظاهراً این محمد آقا خیلی شیطان بوده. پدرش توضیح داد که حالا او بزرگ شده است و به دانشگاه می رود .حاج آقا بسیار خوش حافظه بود و کمتر چیزی از یادش می رفت. همه چیز را با دقت در ذهنش ثبت می کرد. طوری بود که وقتی دیگران در نقل قول هایشان از حاج آقا، حتی یک واو را کلمات پس و پیش می کردند ، ایشان می گفت که دارد اشتباه می کند و من این را نگفته ام.
چگونه است که آقای جمی در اوج مشکلات جنگ و مسائل متعددی که به هر حال مسئولیتش به عهده ایشان بود، متوجه مسائل جزئی و شخصی افرادی هم که با ایشان در ارتباط بودند، می شدند و بی آنکه این افراد کمکی بخواهند، در رفع آنها می کوشیدند؟
حاج آقا به هر حال خودشان با سختی بزرگ شده اند و مشکلات و سختی ها را خیلی خوب تشخیص می دهند. تولد ایشان هفت هشت سال بعد از قیام دلیران تنگستان بود و لذا از همان کودکی با مفهوم عدالت و مبارزه در راه احقاق حقوق مردم آشنا بودند. آدم های تیزهوش، وقتی خودشان سختی ها و مشکلات را تجربه می کنند، ضرورتی ندارد که به آنها بگویید در چه حالید و چه وضعیتی دارید. اشارات بسیار ظریف هم آنها را به وضعیت اطرافیان، حساس می کند. محیط تنگستان تحت تأثیر دلیران تنگستان که قیامی با جنبه دینی و موافقت علما بود، قرار داشت. این گونه رویدادها در ارتقای سطح فکر و دقت نظر افرادی چون حاج آقا، فوق العاده تأثیر گذارند. بعد هم که با فاصله بسیار کمی در جریان نهضت نفت و رویداد 15 خرداد قرار گرفتند و مسائل مبارزاتی و پیروزی انقلاب و جنگ پیش آمد و خلاصه، همه عمر حاج آقا در تلاطم ها و انقلاب ها گذشت و ایشان کاملاً در متن قضایا بود. این تجربه ها، انسان را نسبت به همه مسائل، اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی حساس می کند.
بزرگ ترین درسی را که از پدرتان گرفته اید، چیست؟
حاج آقا قدر تک تک لحظات عمرش را می دانست و می داند و لحظه ای را به بطالت نمی گذراند. ایشان عرصه های مختلفی را تجربه کرده و معنای هر یک لحظه را می داند. یک وقتی به من می گفت، " تا دندان بود نان نبود، از وقتی که نان آمد دیگر دندانی نیست." ایشان احساس می کرد بعد از انقلاب، شرایط بسیار مناسب تری برای خدمت فراهم شده و ای کاش ده سال جوان تر بود. ایشان و همین طور ما، متعلق به نسل هایی هستیم که محدودیت ها، مشکلات و فشارهای سیاسی و اجتماعی را احساس کرده و لذا قدر آزادی فعلی را می داند. کسی که به خاطر تهیه یک کتاب زجر نکشیده و راحت پشت کامپیوتر می نشیند و با کل دنیا ارتباط برقرار می کند، تصورش را هم نمی تواند بکند که ما برای خواندن یک خط کتاب و اعلامیه، باید چه خطراتی را به جان می خریدیم.
آشنایی حاج آقا با حضرت امام از سال 44 آغاز می شود؟
بله، حاج آقا در قم درس خواند و امام را در آنجا درک کرد، ولی از سال 42 کاملاً سمت گیری خود را مشخص کردند. اینکه حاج آقا اخبار و اطلاعات را از کجا می گرفت، نمی دانم. قطعاً روحانیون به ایشان اخبار را می رساندند. آبادان هم بعد از تهران، قوی ترین ساواک را داشت، چون هم پالایشگاه و طبقه کارگر گسترده ای در آنجا بود و هم شهر در منطقه مرزی با عراق قرار داشت. گروه های چپ هم بسیار فعال بودند. در زمان عبدالناصر هم که مسائل ناسیونالیستی عرب مطرح شد. رژیم به مرزهای غربی حساس شده بود و به هر حال آبادان وضعیت خاصی داشت. همه اینها باعث شده بود ک ساواک هم در آنجا کمتر سختگیری کند و لذا فضای تبلیغی بازتری در آبادان وجود داشت، هم در محیط روشنفکری مثل دانشکده نفت که امثال مرحوم دکتر شریعتی برای سخنرانی می آمدند و هم در محیط روحانیت که افراد بسیار عالم و زبده ای می آمدند، مثل شهید مطهری، شهید مفتح، آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی...
از رابطه پدرتان با شهید مطهری نکته ای را به یاد دارید؟
بله ایشان زیاد می آمدند آبادان. یادم هست که زمستان بود و شهید مطهری یک هفته ای منزل ما بودند. یک بار هم حاج آقا تحت تعقیب بودند، یک ماهی در تهران در منزل شهید مطهری ماندند. رابطه بسیار صمیمانه ای داشتند. عده ای از آقایان علما در تبعید بودند و یادم هست که شهید مطهری و حاج آقا با متدینین شهر جلساتی می گذاشتند تا امکاناتی را برای آقایان در تبعید فراهم کنند و به آنها برسانند. حاج آقا به شدت به مرحوم مطهری علاقه داشت و از شهادت ایشان بسیار متأثر شد.
دیگر به چه کسانی علاقه ویژه ای داشتند؟
به مرحوم حاج احمد آقا هم خیلی علاقه داشت. مرحوم حاج احمد آقا به صورت گمنام می آمد آبادان. در سال 74، 75 هم یک ، باری با خانواده آمدند آبادان. مرحوم احمدآقا به ابوی گفته بود، "من هر وقت شما را می بینم به یاد پدرم می افتم." رابطه شان به این شکل بود. احمد آقا گفته بود،"شنیده ام در اینجا برای شما مشکلاتی پیش آمده. اجازه بدهید من بروم با مقام معظم رهبری صحبت کنم." حاج آقا گفته بود، "چیز مهمی نیست. نگران نباشید." و حاج احمد آقا گفته بود، شما برای ما خیلی عزیز هستید و مرحوم امام به شما خیلی علاقه داشتند.
از رویدادهای حول و حوش پیروزی انقلاب و نقش پدرتان چه خاطراتی دارید؟
اوضاع آشفته و همه چیز از هم پاشیده بود. حاج آقا محور کارها بود و سعی می کرد سازمان ها و ارگان های رسمی را هماهنگ سازد. تحرکات گروه های سیاسی، به خصوص چپی ها هم در میان بود و محیط کارگری را آشفته می کردند. حاج آقا سعی می کرد با مدارا و صبر، این مسائل را حل کند خلاصه گرفتاری هایش زیاد بود.
عوارض ناشی از عمل جراحی مغزی که در سال 54 روی ایشان انجام شده بود، در این فشارها و مخصوصاً دشواری های دوره جنگ و حصر آبادان، در ایشان نمودی نداشت؟
خوشبختانه عمل جراحی خیلی خوب انجام شد و حاج آقا هم آن قدر مشغله داشت و کار می کرد که در واقع به خودش فرصت فکر کردن به مشکلات جسمی خود را نمی داد. البته ضعف و خستگی به هر حال بود، اما ایشان به روی خودش نمی آورد. عشق به خدمت و به مردم باعث می شد که حاج آقا همیشه بیشتر از ظرفیت جسمی از خودش کار می کشید.
با توجه به اینکه در سال های پیش از انقلاب جو خوزستان به طور اعم و جو آبادان به طور اخص، جو روحانیت پذیری نبود و رژیم نهایت سعی خود را می کرد که با ایجاد مراکز تفریحی به شیوه غربی، فضای شهر را اروپایی مآب و ضد دینی کند، علت موفقیت حاج آقا جمی در تبیین و گسترش ارزش های مذهبی دینی چه بود؟
ببینید. رژیم این تلاش ها را می کرد و با ایجاد مراکز تفریحی ناسالم و رواج بخش غلط فرهنگ غرب، سعی داشت زمینه های رشد ارزش های اسلامی را از بین ببرد و یا تضعیف کند، اما در عین حال به دلیل آزادی های نسبی که در برگزاری سخنرانی ها و روشنگری ها و جود داشت، چه در بخش جریانات دانشجویی و چه در بخش روحانیت و شخصیت های دینی، فعالیت های ریشه ای عمیقی صورت می گرفت. مثلاً در دانشکده آبادان جلسات سخنرانی با حضور افرادی چون دکتر شریعتی برگزار می شدند. یادم هست که دکتر شریعتی دست کم در حیطه دانشجویی و روشنفکری، تکلیف همه را روشن کرد و بین مبارزان و رژیم، خط مشخصی کشید. در جلسات هفتگی روحانیت در آبادان هم افراد بسیار عالم و شاخص و استخوانداری دعوت می شدند. کسانی که هریک به تنهایی برای انقلاب و حرکت اسلامی ستون و وزنه ای بودند، لذا جریاناتی که در آبادان شکل گرفتند و تقویت شدند، جریانات عمیق و استخواندار
و درستی بودند و سطحی نگری و حرکت های انگیزشی و خلق الساعه، کمتر در آنها دیده می شد. رژیم سعی می کرد یک فرهنگ دقیق و سطحی را ترویج کند، ولی این جریانات در صدد تغییرات ریشه ای و بنیادی بودند. حاج آقا در این میان حکم کانال ارتباطی بین همه نیروهای مذهبی و متعهد را داشت. انصافاً قشرهای روشنفکری هم در آبادان، به شکل درستی شکل گرفتند، هم در آموزش و هم پرورش، هم در دانشکده نفت و هم در پالایشگاه. به هر حال حاج آقا چهره روحانی ثابت قدمی بود که همه قشرها به ایشان اعتماد
داشتند.
می داشتند که باعث جذب جوان ها می شد.
حاج آقا به شدت اهل مطالعه است. در کتابخانه وسیع ایشان از کانت گرفته تا فلاسفه جدید و از ریاضیات گرفته تا الهیات، کتاب پیدا می کنید. ایشان اغلب نشریات را مطالعه می کردند و یادم هست که حتی زن روز و مجله خواندنیها را هم می خواندند و کاملاً در
جریان مسائل روز بودند. رادیوهای فارسی زبان خارجی و رادیوهای عربی را هم که با پیگیری تمام گوش می دادند و مخصوصاً موضوع فلسطین را دقیقاً دنبال می کردند.
بعضی از مهارت ها حاصل مطالعه نیستند و در بحث ها و چالش ها به دست می آیند.
ایشان دائماً با گروه های دانشجویی و فرهنگی در تماس بود و با آنها بحث داشت. به اعتقاد من مشرب عرفانی حاج آقا هم در این وسعت دید، خیلی اثر دارد. کسانی که با عرفان و عرفا سر و کار دارند، وسعت دید و اندیشه شان زیاد است. حاج آقا شعر زیاد می خواند و دیوان همه شعرا از پروین اعتصامی گرفته تا متقدمین را مطالعه می کرد و به ویژه علاقه خاصی به حافظ داشت و غالباً هم در صحبت ها و سخنرانی هایش از این اشعار و لطایف ادبی استفاده می کرد. روحیه لطیف و عارفانه ای داشت و بسیار خوش خلق و اهل مطایبه بود.
برخورد ایشان با مخالفان خود چگونه بود؟
مدارا و صبر.
من هرگز ندیدم که در مقابل آنها عصبانی شود.
اگر هم می خواست تشری بزند به ماها می زد. اگر در میان نزدیکان و بستگان انحرافی می دید، تذکر می داد و گاهی هم با مهربانی دعوایشان می کرد، ولی در مورد دیگران، حتی اگر لجبازی هم می کردند، صبوری به خرج می داد.
خیلی اهل وارد شدن به این مباحث نبود
اگر برای کسی زحمت می کشیدند و به او برای انجام کار خیر امید می بستند و آن فرد، درست از کار درنمی آمد، چه می کردند؟
با او دعوا می کرد، ولی اگر می دید که اساساً حرفش تأثیر ندارد، دنباله قضیه را نمی گرفت.
برخوردشان با مسئله ازدواج فرزندانشان چگونه بود؟
ازدواج خود من که با دختر عمه ام و بر اساس شناخت کامل بود. در سال 58 در یک مراسم فوق العاده ساده ازدواج کردم. مشکلی نبود. عمه ام آمدند، صحبت کردند و حاج آقا هم با کمترین شرایط موافقت کردند.
آیا شما می توانستید مشکلاتتان را راحت به پدرتان بگویید.
می توانستیم، اما نمی گفتیم. پدر ما همیشه آدم پر مشغله ای بود. البته در میان این مشغله ها متوجه ما و مسائلمان هم بود، ولی ما خودمان حتی الامکان مشکلاتمان را از ایشان پنهان می کردیم و سعی داشتیم خودمان مشکلاتمان را حل کنیم.
بارزترین ویژگی ایشان چیست؟
ایمان و توکل. حاج آقا موحد واقعی است.
اگر قرار بود بر سر ایمانشان همه بچه هایشان را فدا کنند، می کردند؟
بی برو برگرد. پیوسته ثابت قدم بود. ایشان علاقه زیادی به برادر شهیدش داشت. یکی از شاهدان می گفت موقعی که حاج آقا از فرمانداری بیرون آمد و با جنازه برادرش روبرو شد، با نهایت وقار گفت ، "انالله و انا الیه راجعون." و به فرمانداری برگشت. ایشان هیچ وقت در شادی و غم از جا درنمی رود و حالت اعتدالی دارد. من در طی این سال ها هرگز تزلزلی در پدرم ندیده ام.
پسر آقای جمی بودن سخت است یا آسان؟
ما واقعاً با این مسئله مشکل داریم. همه دلشان می خواهد به ما بگویند که، " گیرم پدر تو بود فاضل" و باقی قضایا. سایه حاج آقا خیلی سنگین است. جامعه هر کاری را از ما نمی پذیرد.
آبادان بدون آقای جمی یعنی چه؟
حاج آقا جزو تاریخ آبادان است، مخصوصاً در طول جنگ، یکی از محورهای اصلی مقاومت شهر، ایشان بود وگرنه در خرمشهر هم نیروهای رزمنده فداکار کم نبودند و با وجود همه این عناصر، خرمشهر سقوط کرد. آبادان فعلی از لحاظ فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، زیرساخت های اساسی را دارد. اگر مسئله امنیت منطقه به لحاظ آشفتگی در کشور هم مرز، حل شود، آبادان دارای مجموعه ظرفیت های ارزشمندی است که اگر مرور زمان کمرنگشان نکند، می توان با اتکای به آنها آبادان را بار دیگر به شهر آبادی تبدیل کرد. آبادان در ابتدای امر قصبه کوچکی بیش نبود و در طول چند دهه تبدیل به یک شهر صنعتی پیشرفته شد، لذا این استعداد را دارد که خیلی سریع، موقعیت خوبی پیدا کند. زیر ساخت های آبادان را مناسب می بینم و لذا پیشرفت آن منوط به فرد یا افراد نیست. بعضی از شرایط ناخواسته بر این شهر تحمیل شد که انشاءالله برطرف می شوند.
و سخن آخر؟
می خواهم به دو نکته اشاره کنم. یکی علاقه امام به حاج آقا بود. من در بعضی از ملاقات های حاج آقا با امام حضور نداشتم و نمی دانم بین آنها چه می گذشت. حاج احمد آقا به حاج آقا تلفن می زدند و می گفتند بیایید که امام با شما کار دارند و حاج آقا بدون تشریفات قبلی می رفتند. هر وقت حاج آقا خدمت امام می رفت، موقعی که برمی گشت، شارژ و سرحال بود و تا مدت ها حلاوت این ملاقات را در ایشان حس می کردیم. یک بار حاج آقا می خواست برود سفر و گفت که برویم دفتر امام که با آقای صانعی و آقای توسلی و دیگران خداحافظی کنیم. نمی دانم آقای توسلی یا آقای صانعی گفته بودند که امام می خواهند شما را ببینند. حاج آقا گفته بود، "به من وقت ملاقات نداده بودند." گفته بودند، "خود امام علاقه دارند." از همین برخورد کاملاً مشخص بود که امام هم به ایشان علاقه خاصی داشتند. نکته دوم این است که یک بار آیت الله جنتی به حاج آقا گفته بودند، "شما نزد امام خیلی شأن دارید." حاج آقا پرسیده بود ، ”چه شده؟" آقای جنتی گفته بودند، " یک روزموقعی که می خواستیم از خدمت امام خارج شویم و با ایشان خداحافظی کنیم، فرمودند: شنیده ام که در بحث مجلس خبرگان، این بحث مطرح شده که آقای جمی نباشد. این حرف چیست؟ ایشان در انقلاب زحمت کشیده و من صلاحیت ایشان را قبول دارم و باید در مجلس خبرگان باشد."
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23