«پرواز با نور» خاطرات و مبارزات مرضیه حدیدهچی دباغ
سهشنبه, ۰۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۴۶
یکی از ویژگیهای این کتاب جمعآوری خاطرات چهل و هفت تن از افراد مختلف از خانم دباغ است؛ خاطراتی که این افراد در مراحل مختلف تاریخی و در مکانهای مختلف با خانم دباغ داشتند.
به کوشش عالیه شفیعی
انتشارات: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
چاپ دوم: 1386
قیمت: 3500 تومان
مرضیه حدیدهچی (دباغ) نامی است که بر روی تفکرات سنتی درباره زنان خط بطلان میکشد. این نام دیگر تنها معرف یک هویت صرفاً شناسنامهای نیست، بلکه به بخشی از تاریخ مبارزات سیاسی اجتماعی و فرهنگی ما تعلق دارد. گرهخوردگی این نام با فرازهای برجسته تاریخ، در قالب رویدادهای مختلف تاریخی، امری است که نادیده گرفتن آن، به منزله چشم پوشیدن از بخش مهمی از گذشته سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما است. بررسی زندگی وی به علت حضور سیال و زندهای که در صحنههای مختلف وقایع داشته، میتواند از بسیاری از نقاط نیمه روشن و گاه تاریک تاریخ این چند دهه اخیر ابهامزدایی کند.(1) نقل وقایع این سالها، از زبان شخص وی و یا افراد مرتبط با او، اعم از نزدیکترین اعضای خانواده تا دیگر همرزمانش، پاسخهایی بر بسیاری از پرسشهایی هستند که اذهان مختلف را به خود مشغول کرده است.
بخش اول کتاب با عنوان «روایت اول» به موضوعاتی همچون «پیش درآمد، اقامت در قلمرو آفتاب، بیقرار دشتهای حادثه و حماسه، پرواز قفس، درنگ، سفیر آفتاب در قلمرو غروب و از کودکیهای دیروز تا کهنسالی امروز» پرداخته است. در بخش «بیقرار دشتهای حادثه و حماسه» نحوه آشنایی ایشان با آیتالله سعیدی و حضور وی در کلاسهای درس ایشان، ماموریتهای ایشان از جمله پخشکردن فتواهای امام(ره) که از نجف میرسید، رونویسی کتاب ولایت فقیه، تشکیل اردوهای مختلف برای زنان و دختران متعهد و خاطراتی از این دوران اشاره شده است.
در این بخش به سفر همسرش به لبنان جهت دیدار با وی اشاره میکند که محمد منتظری مسئول تشکیلاتی وی از این که این دیدار بدون هماهنگی با تشکیلات و سازمان صورت گرفته وی را به عنوان تنبیه در یکی از هتلهای سوریه مستقر میکند و با این عنوان که عصر بر میگردد، هرگز بسراغ او نمیآید! و دباغ با اندک پول خود چند روزی که در انتظار بیهوده و بیخبر میماند. چهار روز در بدترین شرایط تغذیه سپری میکند که در اثر ضعف از حال میرود و مسئولین هتل بطور اتفاقی وی را به بیمارستان میرسانند. وی پس از گذشت سالها از این ماجرا، وقتی به محمد منتظری میاندیشد وی را فردی متقی، زاهد و فداکار اما خود محور، خودرأی و گاهی هم عجول در تصمیمگیریها میداند.
یکی از ویژگیهای این کتاب جمعآوری خاطرات چهل و هفت تن از افراد مختلف از خانم دباغ است؛ خاطراتی که این افراد در مراحل مختلف تاریخی و در مکانهای مختلف با خانم دباغ داشتند. قسمت قابل توجهی از خاطرات دیگران مربوط به دوران زندان ایشان میشود. آقای «سیدمحمود دعایی» شخصیت خانم دباغ را در کتاب چنین توصیف میکند: «اولین بار که من با خواهر دباغ برخورد کردم، روزی بود که برای شرکت در یک جلسه در منزل یکی از دوستان دعوت شده بودم و ایشان نیز تشریف داشتند. جاذبه شخصیتی، قدرت بیان و برخورد منطقی خواهر دباغ، کیفیتی بود که من را بسیار تحت تاثیر قرار داده بود، به نحوی که هیچگاه آن را فراموش نکرده و نخواهم کرد. آگاهی و احاطه بر مسائل سیاسی روز و آشنایی با پستی بلندیهای مسیرهای مبارزاتی، از ویژهگیهای بارز شخصیتی ایشان بود که هر مخاطبی را تحت تاثیر قرار میداد. این جنبه از شخصیت ایشان در کنار وجوه دیگری نظیر دلداری و امید دهندگی به زنانی که به اتفاق همسران مبارزشان در خارج از کشور به سر میبردند و درد غربت داشتند و جنبههای دیگر، برای هرکس که با خواهر دباغ ملاقات میکرد، این نکته را روشن میساخت که با زنی چند وجهی رو به روست و تنها در یک بعد و وجه خود را نساخته است؛ بلکه روح و جان او دارای ابعاد مختلف وصف ناپذیری میباشد».
خانم «بروجردی» روحیات شخصی خانم دباغ را چنین نقل کرده است: «درشتی و نرمی را باهم و به جای خود دارند؛ مثلاً در عین حال که از روح و دید حساس و بزرگی برخوردار هستند، در جایی هم که لازم باشد تصمیمی جدی گرفته شود، بر تصمیم خود استوار میباشند، تا آنجا که اگر از کسی عملی خلاف شرع و عرف ببینند، مستقیماً روی در روی او بایستند. نقل است که یک بار، به روی شخصی که مرتکب خطای فاحشی شده بود، اسلحه کشیده و گفته بودند: اگر بخواهی یک سری کارهای خلاف شرع انجام بدهی، من به خاطر مصلحت دین، آمادگی دارم که تو را شخصاً مجازات بکنم».
خانم «منظر خیر»(2) خاطره خود را از دباغ چنین شرح داده است: «من با خواهر دباغ برای اولین بار در زندان قصر آشنا شدم. در بازجوییها دائم از ما سئوال میکردند این خانمی که پوشیه دارد و اعلامیه پخش میکند کیست؟ البته آنها فکر میکردند چون ما از معلمان مدرسه رفاه هستیم باید ایشان را بشناسیم. خانم دباغ در زندان خیلی از مسائل را با زیرکی خاص خودشان انجام میدادند؛ مثلاً در بازجوییهای خود بیان کرده بودند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و این مساله را همیشه به یاد داشتند، به طوری که افرادی مثل من که ایشان را نمیشناختیم فکر میکردیم واقعاً بیسواد است. خانم دباغ از یکی از کمونیستها خواسته بودند که به ایشان خواندن و نوشتن یاد بدهند تا از وقت خود کاملاً استفاده بکنند. با وجود شکنجههای شدید هیچگاه چیزی از ناراحتیشان بروز نمیدادند و زمان ملاقات با خانواده، ایشان به ما تکیه میکردند و با یک وضعیت دشواری به پشت میلهها میآمدند و با بچههایشان صحبت و شوخی میکردند».
خانم «سوسن حداد عادل»(3) خاطره خود را از خانم دباغ چنین نقل میکند: «از زمانی که وارد مدرسه رفاه شدم، با شهید رجایی و همسر آن شهید آشنا شدم. به دلیل جو سیاسی آن مدرسه، دانش آموزان خواه ناخواه وارد یک مسیر سیاسی میشدند. پس از فرار مدیر مدرسهمان (خانم توران بازرگان) به خارج از کشور، ساواک تصمیم گرفت یک سری از بچههای مدرسه را گرفته، مورد بازجویی قرار دهد تا محل زندگی خانم بازرگان را پیدا کند. یکی از دانشآموزان بازداشت شده من بودم که همراه سه، چهار نفر دیگر بازداشت شدیم. از نیمههای راه چشمم را بستند و به کمیته ضد خرابکاری بردند. قطعاً خدا در آن لحظه قدرت روحی بالایی به من داده بود که نترسم. خاطرم هست که زندان ما سلول مستطیل شکل به طول دو و عرض یک و نیم متر بود. تنگی جا و شدت گرمای مرداد ماه در آن محوطه کوچک و دم کرده در کمیته ضد خرابکاری، انسان را کلافه میکرد. یک شب مرحوم آیتالله ربانی را در محوطه کمیته خرابکاری شکنجه میکردند. ایشان هم پیرمردی ضعیف بنیه بودند. ما اول نمیدانستیم چه کسی را شکنجه میکنند. یادم هست بچهها قلاب گرفتند و من از پنجره بالا رفتم و دیدم آقای ربانی شیرازی است. محاسنش را گرفته، سرش را به دیوار میکوبیدند که صدای آن ضربهها هنوز توی گوش من هست.
خیلی وقتها که از بازجویی برمیگشتم و ناراحت بودم. فکر می کردم حتما این ناراحتی به طور ناخواسته از طرف من به جمع بچهها انتقال خواهد یافت ولی خانم دباغ که واقعاً در زندان حکم مادر را برایم داشتند، در آن وضعیت به حالت شوخی مسئلهای را یادآوری میکردند که باعث خنده و کمرنگ شدن ناراحتیم میشد. میدانستم که ناراحتیم نباید آن قدر طول بکشد که به دیگران هم منتقل شود. یاد گرفته بودم ناراحتیم را نباید به سلول بیاورم. خاطرات بد در زندان کم نداشتیم».
تدوین کننده کتاب «پرواز با نور» در مقدمه کوتاه خود مدعی است:«قالب کتابهای انجام شده (درخصوص خانم دباغ) از همان دست کارهای اولیه است یعنی مصاحبه با شخص مرضیه حدیدچی. مصاحبههایی که در شمارههای مختلف مجله پیام زن با عنوان «پیام سرگذشت» با او انجام شده و نیز آنچه محسن کاظمی تحت عنوان «خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ» برای دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و به کوشش حوزه هنری پدید آورده، اینگونه میباشند».
نویسنده هرچند اصرار دارد کتابش با دیگر کارهای انجام شده در معرفی خانم دباغ متفاوت است اما میبایستی یادآوری شود خاطرات مرضیه حدیدچی که برای اولین بار توسط محسن کاظمی در سال 1381 گردآوری و تدوین شده است نه تنها در برگیرنده خاطرات این زن مبارز در فراز و فرود زندگی است، بلکه این خاطرات به انحصار مردانه روایت تاریخ انقلاب اسلامی پایان داد، و به نقش مستقیم زنان در فرآیند شکلگیری انقلاب پرداخت. خاطرات حدیده چی که تاکنون پانزده بار تجدد چاپ شده به شیوایی توانسته به حضور زن در خانه و اجتماع و مسئولیتش در قبال خانواده و جامعه بپردازد. کاظمی نیز تلاش نموده همچون دیگر کارهایش این اثر را با ارائه توضیحاتی ضروری در پاورقی و افزودن پیوستهایی برای خوانندگان و علاقهمندان تاریخ مستند و جذاب کند. نویسنده در این کتاب مجموعه خاطرات ایشان را از طریق گفتگو و مصاحبه با ایشان و منابع دیگر جمعآورى و تدوین نموده است. این کتاب با دستنویسى از خانم دباغ آغاز و پس از مقدمه و پیشگفتار در 5 فصل با عناوین «سریان»، «هجرت»، «امواج»، «سیاحت شرق» و «پیوستها» تدوین و در پایان کتاب نیز فهرست اعلام و عکسهایى از ایشان و شخصیتهاى دیگر ارائه شده است.
تدوینکننده کتاب از مشخصات افرادی که خاطرات خود را برای انتشار در اختیار وی قرار دادهاند بدقت یاد نمیکند و سابقه سیاسی، وابستگی تشکیلاتی این افراد و زمان نگارش این خاطرات برای خوانندگان کتاب بدرستی مشخص نیست. حتی نام کوچک تعدادی از خاطرهنویسان در کتاب قید نگردیده است که این امر میتواند نقطه ضعف کتاب تلقی گردد. در پارهای از خاطرات کتاب نیز عمدتا افراد خاطرات شخصی «خود» را بازگو نموده و نقش خانم دباغ در این خاطرات بسیار کمرنگ و کم اثر بوده است. بخشهایی از خاطرات نقل شده افراد از دوران حضور خانم دباغ در پاریس که بعضاً برای اولین بار نقل شده است بر جذابیتهای خاطرات کتاب افزوده است. پایان بخش این کتاب 425 صفحهای انتشار 17 عکس از خانم دباغ و از فعالیتهای پیش و پس از انقلاب ایشان است.
پانوشت:
1- مرضیه حدیدهچی (دباغ) از سال 1340 به جمع مبارزان با رژیم شاه پیوست و پس از دو بار زندانی شدن و تحمل سختیهای فراوان شاهد پیروزی انقلاب بوده است. در سال 1333 با محمد حسن دباغ ازدواج کرد. در تهران تحصیلات علوم دینی را تا سطح ادامه داد و همزمان به فعالیتهای سیاسی روی آورد. وی مادر هشت فرزند بود. فعالیتهای او با توزیع اعلامیه در سالهای 41ـ 1340 آغاز شد و با ورود به تشکیلات شهید سعیدی شدت یافت. با دانشجویان مبارز دانشگاههای تهران همکاری کرد. مرضیه دباغ در سال 1352 توسط ساواک دستگیر و به همراه دخترش شکنجه شد. در سال 1353 برای ادامه مبارزاتش به خارج از کشور میرود و تا پیروزی انقلاب در خارج به سر میبرد. او در پایگاههای نظامی در مرز لبنان و سوریه آموزشهای رزمی و چریکی میبیند. با گروه روحانیت مبارز خارج از کشور زیر نظر محمد منتظری فعالیت خود را ادامه میدهد. در راهپیماییها، تظاهرات و اعتصابات خارج از کشور فعالانه شرکت داشت. با ورود امام به پاریس در سال 1357 به ایشان میپیوندد و وظایف اندرونی بیت امام(ره) را به عهده میگیرد. پس از پیروزی انقلاب به کشور بازگشت و مسئولیتهای مختلفی را از جمله فرماندهی سپاه همدان را عهدهدار شد.
2- منظر خیّر، معلم ریاضی دبیرستان رفاه به جرم همکاری با نیروهای انقلابی دستگیر شد. پس از انقلاب دوباره به تدریس روی آورد. مدتی نیز عضو شورای شهر تهران بود.
3- سوسن حداد عادل، از دانش آموزان دبیرستان رفاه بود که به همراه رضوانه دباغ (دختر مرضیه دباغ) دستگیر شد. وی خواهر غلامعلی و مجید حداد عادل است.
مطلب مرتبط
نظر شما