بازی دراز
بازی دراز
زمینه ی عملیات بازی دراز آماده شده بود، طوری که خود عراق هم به این مسئله پی برده بود و برای پدافند از آن منطقه ی مهم و سوق الجیشی ، نیروهای زیادی را به آنجا سرازیر کرده بود.
بیش از ده روز بود که در آن منطقه ، پرواز شناسایی انجام می دادیم و نیروی زمینی و سپاه پاسداران هم از راه زمینی ، منطقه را شناسایی می کردند. یادم می آید از برادران سپاه و شهید غلامعلی پیچک و از نیروهای ارتش ، سرهنگ ادبیان خیلی فعال بودند. تیپ عمل کننده ی ارتش هم تیپ شاهین بود که فرماندهی آن را سرتیپ بدری به عهده داشت.
عملیات بازی دراز در مناطقی انجام می شد که امکان تردد با خودرو یا حتی استفاده از تانک و نفربر برای هیچکدام از نیروهای خودی و دشمن وجود نداشت . به همین دلیل قرار بود هلیکوپترهای هوانیروز برای جابجایی نیروها و رساندن مهمات و تخلیه ی مجروحان وارد عمل شوند و به همین خاطر تعدادی هلیکوپتر 214 را آماده کرده بودند. از طرفی شهید شیرودی تاکید کرده بودند که نیروی زمینی و سپاه ، حتماً از هلیکوپترهای کبرا تقاضای کمک خواهند نمود.
عملیات بشدت ادامه داشت و نیروهای اسلام تصمیم داشتند به هر نحوی آن منطقه را تصرف کرده و دید عراق نسبت به آن منطقه کور کنند. عملیات به صورت پیاده ی کوهستانی آغاز شده بود. فقط توپخانه دوربرد و هوانیروز می توانستند کمکی در عملیات داشته باشند.
نیروهای بعثی بشدت از آن منطقه دفاع می کردند و نمی خواستند آنجا را به راحتی از دست بدهند.
تبادل آتش از ساعت 11:00 شب قبل آغاز شده بود و ما از سر و صدای گلوله ها نمی توانستیم بخوابیم. اصولاً در شب های عملیات، آن قدر فکر و طرح و برنامه در ذهن آدم می آید که خواب را از چشمان آدم می گیرد و آن شب علاوه بر آن تفکرات ، سر و صدای توپخانه هم مزیدبر علت شده بود که ما نتوانیم چشم روی هم بگذاریم. عراق برای مقابله با عملیات ایران پیش بینی های لازم را انجام داده بود ، طوری که در مقابل شدت آتش توپخانه نیروهای اسلام مقاومت کرد و حتی یک قدم هم عقب نشست، به همین خاطر بعضی از یگان های عمل کننده حتی یک متر هم پیشروی نکرده بودند.
بالاخره هوانیروز وارد عمل شد و من در تیم اول بودم ، اما وقتی به بالای سر نیروهای خودی رسیدیم ، واقعاً متعجب شدم، چون یگان های ما اصلاً پیشروی نکرده بودند. در حین پرواز به تعدادی قاطر برخوردیم که بار مهمات داشتند و از پایین ارتفاعات به سوی بالا در حرکت بودند. ما فکر کردیم که این ها متعلق به نیروهای خودی هستند و بلافاصله این مساله را با بی سیم به قرارگاه اطلاع دادیم و آنها گفتند که برای عملیات بازی دراز اصلاً قاطر پیش بینی نشده ، به این ترتیب معلوم شد که انها متعلق به نیروهای عراقی است.
ما درست بالای سر آنها بودیم و عراقیها هم اصلاً انتظار نداشتند که ما تا آنجا پرواز کنیم. بلافاصله درگیری شروع شد و تیم آتش ما و پس از آن، تیم آتش شیرودی آن ستون را درهم کوبید. در گرما گرم درگیری، تعدادی از نیروهای عراقی دست خود را به علامت تسلیم بالا بردند و چون نیروی زمینی ما در آن منطقه نبود، قرار شد با پشتیبانی آتش هلیکوپتر کبرا یک فروند 214 بنشیند و آنها را تخلیه کند، اما خلبان 214 برای نشستن در آن منطقه ی ناامن ، اکراه داشت، اما با تاکید شهید شیرودی ، در نزدیکی نیروهای عراقی نشست و تعدادی از اسرای عراقی را سوار کرد.
به دنبال آن، یک فروند 214 برای پیاده کردن نیروهای خودی به آن منطقه – که واقعاً صعب العبور بود و در تیررس دشمن قرار داشت – آمد و تعدادی از نیروها را آنجا پیاده کرد. در پروازهای بعدی ، یکی از هلیکوپترهای 214 مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و سقوط کرد. خلبان آن ، آقایان نعیمی و کاظم پور و نیروی فنی پرواز هم گروهبان جوادی بودند.
با هدف قرار گرفتن 214، گروهبان جوادی از هلیکوپتر پایین افتاد و غلت خورد و تا پایین دره رفت. خوشبختانه در ته دره نیروهای ما، مستقر شده بودند که به سرعت جوادی را که صورتش بشدت زخمی شده بود، تخلیه کردند. به دنبال آن ، یک تیم هم برای نجات خلبانان وارد عمل شدند و بین آتش شدید دشمن توانستند خلبانان را هم نجات بدهند. هلیکوپتر آتش گرفته بود و دود از آن بلند شده بود، ولی عراقی ها دست بردار نبودند.
هلیکوپتری که خلبانان حادثه دیده را نجات داده بود، مستقیم به کرمانشاه پرواز کرده و خلبانان مجروح را به بیمارستان رساند.
بالاخره نیروهای خودی پیشروی کردند و با پشتیبانی هوانیروز و توپخانه ی دور برد، توانستند آن قله ها را که به قول صدام کلید فتح بودند تصرف کنند.
در همین زمان ، عراق برای آنکه از فشار حملات نیروهای اسلام در بازی دراز کم بشود، جبهه ی دیگری در ذهاب گشود و به شهرک مهدی حمله کرد. آنها در آن منطقه با ناجوانمردی پیشروی کرده و حتی نیروهای ما را زیر تانک له کرده بودند.
تانک های عراقی بسیار زیاد بودند و در آن عملیات با چراغ روشن عمل می کردند. ما مجبور شدیم برای جلوگیری از پیشرویهای عراقی ها و سد کردن کشتار ناجوانمردانه ی مردم در شهرک مهدی، وارد عمل شویم و چنین کردیم. تعدادی از تانک های عراقی به آتش کشیده شد و نیروهای ما توانستند تعدادی از نیروهای عراقی را – که بیشتر آنها مست بودند اسیر کنند.
عراقی ها چون در این جبهه هم شکست خوردند، به طرف ارتفاعات قلاویزان به عقب رانده شدند. در همین حین، دو فروند سوخوی عراقی وارد عمل شدند و به دلیل اطلاعات غلط ، نیروهای خودشان را بشدت بمباران کردند.
در این عملیات بیش از 700 نفر از نیروهای عراقی اسیر شدند و عملیات به نفع نیروهای اسلام خاتمه یافت . روز ششم اردیبهشت 1360 بود که عراق پاتک سنگینی را در منطقه ی دشت ذهاب آغاز کرد.
در این لحظات حساس، یکی از خلبانان موشک زن تاو مسموم شد و ما برای تعدیل تیم های عملیاتی خلبانان موشک زن را تقسیم کردیم و من با علیپور و شیرودی با آرش پرواز کردیم.
در حین تعقیب عراقی ها ، شیرودی و آرش از تعدادی از تانک های عراقی رد شده و تانک های جلویی را هدف قرار می دادند که یکی از این تانک ها هلیکوپتر شیرودی را هدف قرار دادند، طوری که کابین جلو از هلیکوپتر جدا شد. پیکر شهید شیرودی داخل هلیکوپتر باقی ماند، ولی خلبان دوم آرش از کابین هلیکوپتر به بیرون پرت شد و در لابه لای علفهای بلند منطقه سقوط کرد.
هلیکوپتر رسکیو با پشتیبانی آتش هلیکوپترهای کبرا وارد عمل شدند و به سختی پیکر شیرودی را از هلیکوپتر جدا کرده و تخلیه کردند، ولی هر چه جستجو کردند، خلبان دوم را پیدا نکردند. خلبان رسکیو آقای امینی و محمدی بودند، پیکر شهید شیرودی را که در دم شهید شده بود، تخلیه کرده بودند.
مجدداً دو فروند 214 با تعدادی از پرسنل ارتش و سپاه به محل سقوط هلیکوپتر برگشتند و در حالی که تیم آتش، بشدت دشمن را مورد حمله قرار داده بود، توانستند آرش را از لا به لای علف ها پیدا کنند و چون سفید رانش آسیب دیده بود، از همانجا مستقیم به تهران منتقل کردند.
رمز عملیات ما در آن روز، شیرود بود و عراق که به نام شیرود حساس شده بود، وقتی خبر شهادت او را شنید، شروع به تبلیغ کرد. از طرفی، بچه های هوانیروز با دیدن پیکر شیرودی غمگین و حتی دلسرد شده بودند و روحیه ی پرواز را از دست داده بودند.
عراق با پی بردن به این مساله ، فشار خود را زیاد کرده و هر آن احتمال آن می رفت که پادگان سقوط کند، طوری که افسر رابط در بی سیم گفت: اگر تا یک ساعت دیگر هوانیروز و نیروهای عمل کننده وارد عمل نشوند، پادگان سقوط خواهد کرد. در این لحظات ، یکی از خلبانان شروع به صحبت کرد و گفت: بچه ها مگر همین شیرودی- اشاره به پیکر شهید نمود – نبود که می گفت: برای ما مملکت و اسلام مهم است . چرا راهش را ادامه نمی دهید؟ چرا اجازه می دهید دشمن تا اینجا پیشروی کند ؟ چرا شما نباید راه او را ادامه بدهید که روح او شاد شود؟ شما هر کدام یک شیرودی هستید. پس از این همه زحمت و پیروزی های ارزشمند باید از دستاوردهای این عملیات دفاع کنید و نگذارید دشمن پیشروی کند و مملکت به دست دشمن بیفتد!
در این گیر و دار ، یکی از فرماندهان به جمع ما پیوست و گفت : شهر سرپل ذهاب در حال سقوط است و اگر چنین فاجعه ای پیش بیاید، هوانیروز مسئول خواهد بود.
این حرف او با آنکه همه را پکر کرد، ولی
هشداری بود به خلبانان و پرسنل فنی هوانیروز . در این حال ناگهان آقای کروبی و
خلخالی به پادگان رسیدند و وقتی متوجه صحبت های رد و بدل شده بین آن فرمانده و
پرسنل هوانیروز شدند، آقای خلخالی گفت: اگر هوانیروز نبود، این ارتفاعات فتح
نمی شد . هوانیروز چنین فرد بزرگی – اشاره
به شیرودی – را از دست داده است. بچه ها همت کنید و
راهش را ادامه دهید و نگذارید خون او پایمال شود!
دقایقی بعد خلبانان کمکی هم از کرمانشاه رسیدند و پروازهای آتشین هوانیروز آغاز شد.
یادم می آید که من با آقای فرهادی پرواز کردم
و خلبانان تازه از راه رسیده، هر کدام با یکی از
بچه هایی که به منطقه آشنا بودند پرواز کردند و آتش سنگین روی عراق ریختیم، طوری
که عراق
عقب نشینی کرد.
به عظمت روح شهید شیرودی، آن منطقه آنچنان زیر نفوذ نیروهای اسلام و بخصوص هوانیروز قرار گرفت که تا پایان جنگ ، عراق هرگز نتوانست از آن منطقه نفوذ کند.
من عظمت این پیروزیها را ناشی از حضور روح شهید شیرودی می دانستم که لحظه به لحظه ناظر اعمال ما بود.