شعرخوانی مشفق کاشانی در رثای شهیدان
به گزارش نوید شاهد به نقل از از خبرگزاری نسیم، ادبیات انقلاب اسلامی پر است از سرودههایی که شاعران از آغاز جنگ تحمیلی به یاد جبهههای نبرد و شهدا سر داده و کوشیدهاند تا از این طریق، روحیه مقاومت را میان رزمندگان و مردم زنده نگاه دارند؛ از این حیث شعر یکی از اصلیترین هنرهایی است که طی سالهای دفاع مقدس و حتی پس از آن، همراه با مردم حرکت کرده است.
کمتر کسی از خیل شاعران مردمی است که در دفتر شعرش به موضوع دفاع مقدس نپرداخته باشد؛ خواه به شکل مستقیم مانند سرودههای زندهیاد حمید سبزواری و گاه به صورت غیر مستقیم مانند اشعار حسین منزوی و دیگران. شادروان مشفق کاشانی، شاعر توانا، نیز در میان سرودههای خود به این موضوع پرداخته است. فایل ذیل، بخشی از سرودههای او در رثای شهداست که در جمع مادران شهدای گمنام قرائت شده است.
استاد سخن خود را با این بیت آغاز میکند:
در مکتب ما مظهر داد است، شهید
دل داده و جان باخته شاد است، شهید
در ظرف کلام مینگنجد، هرگز
کوتاه سخن، اصل جهاد است شهید
***
در پرده به غنچه سخن میماند
در شور به مرغ نغمهزن میماند
با چهره او بود چو گل باخته رنگ
این غرقه به خون به خویشتن میماند
***
با شب به ستیزه آمد و رفت
با تیغ سحر چو آذرنگ آمد و رفت
با سینه بگشاده به پهنای سپهر
از این قفس تنگ به تنگ آمد و رفت
***
رنگین چون شفق دامن کارون از اوست
رخسار فلک نشسته در خون از اوست
تنها نه دیار شاهدان محراب
سرتاسر شهر عشق گلگون از اوست
***
در دامن شب به صبح امید نشست
با مشعل مه به بام ناهید نشست
در دیده روزگار چون گوهر اشک
غلتید و به چشمهسار خورشید نشست
***
عشق آیینه به دست آمده راهش بدهید
در سراپرده خورشید پناهش بدهید
راز هستی همه در گردش پیمانه اوست
جرعهای از عطش شعله به آهش بدهید
دیده بر سلسله موی بلندش بندید
جان سودازده بر ناز نگاهش بدهید
چاشنیبخش دل شبزدگان است هنوز
کهکشانی ز تجلای پگاهش بدهید
گرچه از جوشش دریایی خود سرشار است
جامی از جوی جنون گاه به گاهش بدهید
شوق پرواز قرار از دل یوسف برده است
مژده بال و پری در بن چاهش بدهید
تا شود بار دیگر چشم وچراغ ملکوت
در فراسوی سحر مشعله ماهش بدهید
عقل حیرتزده در دامنش آویخت و گفت
عشق آیینه به دست آمده راهش بدهید
***
نگذارید که این سلسله در هم شکند
نخل سرسبز ولایت شب ماتم شکند
مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود
اسمان رنگ ببازد، دل شبنم شکند
دام تزویر یهودا ره عیسی بندد
تهمت از حیله زند، حرمت مریم شکند
باز کن، خم شود رایت افراشته دین هدا
بار غم، قامت پیغمبر خاتم شکند
...
ما که باشیم که پایبند هوا بنشینیم
سیلی از صاعقه خیزد دژ محکم شکند...
انتهای پیام/