در کلام یاران (9)؛ مطيع و معتقد به ولايت فقيه
دوشنبه, ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۱۷
سيد محمد در طول زندگي تبعيت كامل از مقام معظم رهبري داشت و يكي از حاميان ولايت بود.
نوید شاهد: برادر شهيد سيد محمد صنيع خاني:
سيد محمد در طول زندگي تبعيت كامل از مقام معظم رهبري داشت و يكي از حاميان ولايت بود.
سيد مجيد صنيع خاني، برادر كوچك شهيد صنيع خاني درمورد فعاليت هاي قبل از انقلاب برادر مي گويد:
«من از سيد محمد 17سال كوچك تر بودم. او سه ماه قبل از پيروزي انقلاب در حال توزيع اعلاميه دستگير شده بود. من در قم بودم كه اين خبر را شنيدم.
وي ادامه داد:
«در زماني كه در زندان بود به همراه پدر و مادر به ملاقاتش مي رفتيم و از پشت ميله ها با او صحبت مي كرديم. مادرمدام تشويقش مي كرد و باعث تقويت روحيه اش مي شد.
با اوج گيري مبازرات مردمي و باز شدن درب زندانها به همراه ساير مبارزان در بند رژيم از زندان آزاد شد.
با تشكيل كميته نازي آباد در آنجا به خدمت پرداخت و از جمله افراد موثر و فعال آن كميته بود.«سيد محمد از جمله اولين كساني بود كه جذب سپاه گرديد.(بهار1358)
برادر شهيد گفت:
« سيد محمد در زماني كه در ستاد مبارزه با مواد مخدر سپاه انجام وظيفه مي كرد با پيشنهاد مرحوم آيت الله خلخالي، توسط حضرت امام(ره) مورد تشويق قرار گرفت.
با آغاز جنگ تحميلي در لانه جاسوسي تهران مسئول اعزام رزمندگان تهراني ها به جبهه بود.
آن موقع برادرم در خانه پدري زندگي مي كرد و من هر روز مي ديدم نوجواناني را كه سن و سال كمي داشتند و جلوي در خانه ما مي آمدند و اصرار داشتند كه سيد محمد با رفتنشان به جبهه موافقت كند.
سيد مجيد ادامه داد:
« ما او را خيلي دوست داشتيم. به موازات پدر و مادر ما برادرانمان را هم سرپرست خود مي دانستيم. سيد محمد نقش تربيتي ويژه اي درحق ما داشت.
او من را گل مجيد صدا مي زد. وقتي مي خواستيم در مسجد محل نمايشگاهي راه بيندازيم،كمك مي كرد.»
در ميان برادران بزرگم او لطف زيادي به من داشت. همان سالي كه در انگلستان بود، من پدر شدم. وقتي شنيد خوشحال شد و برايم هديه اي فرستاد تا نذري بدهيم.
در زمان جنگ مدام دلتنگش مي شدم. هر وقت عمليات مي شد از ما مي خواست به خانه اش برويم و نزد بچه ها باشيم.»
« زماني كه شنيد امام (ره) فوت كرده خيلي ناراحت شد. به پادگان رفته بود. هنگام نماز ديدم صداي گريه پدر و مادرم بلند شده است. گفتند؛ سيد محمد زنگ زده و گفته امام خميني رحلت كرده است.»
وي در ادامه به بمباران سال 67 نازي آباد اشاره مي كند:
« موشك دشمن در نزديكي خانه ما اصابت كرد و قسمتي از خانه را خراب شد. من، پدرم و يكي از برادرانم مجروح شديم. سيد محمد در اين مدت تلاش مي كرد تا خانه مان را تعمير كند. در همه اين اتفاقات حضور داشت و در راه رساندن تجهيزات به اينجا و هرجاي ديگر كه بمباران مي شد فعاليت مي كرد.
مجيد صنيع خاني در ادامه خاطر نشان مي كند:
« در طول زندگي اش تبعيت ويژه اي از مقام رهبري داشت. او يكي از حاميان ولايت فقيه بود و مقام معظم رهبري هم ارادت سيد محمد را نسبت به خودشان آگاه هستند.»
وي درباره عوارض مجروحيت شيميايي برادرش مي گويد:
«عوارض مجروحيت شيميايي اش از اواسط سال 73 بروز كرد. شب ها راحت نمي خوابيد و درد مي كشيد.
به مروز زمان حالش بدتر مي شد. ما اوايل فكر نمي كرديم كه شيميايي شده باشد.
قبل از اعزام به خارج براي درمان تعدادي از همرزمان و دوستان نزديكش مي دانستند كه او شيميايي بوده. بعد از سفر فهميدم مجروحيتش جدي است.
پزشكان آنجا آثار گاز خردل را در خون سيد محمد ديده بودند. دو هفته بعد از بازگشت از انگليس به شهادت رسيد.
او مدتي كه خارج تحت درمان بود تاكيد كرده بود كه پدر و مادرم هم به آنجا برود. اين نشان مي داد كه علاقه خاصي به پدر و مادرم دارد.»
برادركوچك شهيد صنيع خاني درباره آخرين روزهاي حيات آن شهيد والامقام مي گويد:
«او مدتي هم در بيمارستان ساسان تهران بود كه هر شب كسي نزدش مي رفت. يك بار هم من رفتم.
تحت تاثير بيماري اش قرار گرفته بوديم و خيلي ناراحت بوديم او درد دل نمي كرد اما مي ديدم كه تا صبح درد مي كشد و مدام يا حسين (ع) مي گفت.او حتي در آن شرايط هم تيمم مي كرد و نمازش را به جا مي آورد.
وقتي شهيد شد همه ما بالاي سرش بوديم. او قبلش در حال كما بود و دعا مي كرديم كه به هوش بيايد اما شهيد شد و در جوار حضرت حق آرام گرفت»
سيد محمد در طول زندگي تبعيت كامل از مقام معظم رهبري داشت و يكي از حاميان ولايت بود.
سيد مجيد صنيع خاني، برادر كوچك شهيد صنيع خاني درمورد فعاليت هاي قبل از انقلاب برادر مي گويد:
«من از سيد محمد 17سال كوچك تر بودم. او سه ماه قبل از پيروزي انقلاب در حال توزيع اعلاميه دستگير شده بود. من در قم بودم كه اين خبر را شنيدم.
وي ادامه داد:
«در زماني كه در زندان بود به همراه پدر و مادر به ملاقاتش مي رفتيم و از پشت ميله ها با او صحبت مي كرديم. مادرمدام تشويقش مي كرد و باعث تقويت روحيه اش مي شد.
با اوج گيري مبازرات مردمي و باز شدن درب زندانها به همراه ساير مبارزان در بند رژيم از زندان آزاد شد.
با تشكيل كميته نازي آباد در آنجا به خدمت پرداخت و از جمله افراد موثر و فعال آن كميته بود.«سيد محمد از جمله اولين كساني بود كه جذب سپاه گرديد.(بهار1358)
برادر شهيد گفت:
« سيد محمد در زماني كه در ستاد مبارزه با مواد مخدر سپاه انجام وظيفه مي كرد با پيشنهاد مرحوم آيت الله خلخالي، توسط حضرت امام(ره) مورد تشويق قرار گرفت.
با آغاز جنگ تحميلي در لانه جاسوسي تهران مسئول اعزام رزمندگان تهراني ها به جبهه بود.
آن موقع برادرم در خانه پدري زندگي مي كرد و من هر روز مي ديدم نوجواناني را كه سن و سال كمي داشتند و جلوي در خانه ما مي آمدند و اصرار داشتند كه سيد محمد با رفتنشان به جبهه موافقت كند.
سيد مجيد ادامه داد:
« ما او را خيلي دوست داشتيم. به موازات پدر و مادر ما برادرانمان را هم سرپرست خود مي دانستيم. سيد محمد نقش تربيتي ويژه اي درحق ما داشت.
او من را گل مجيد صدا مي زد. وقتي مي خواستيم در مسجد محل نمايشگاهي راه بيندازيم،كمك مي كرد.»
در ميان برادران بزرگم او لطف زيادي به من داشت. همان سالي كه در انگلستان بود، من پدر شدم. وقتي شنيد خوشحال شد و برايم هديه اي فرستاد تا نذري بدهيم.
در زمان جنگ مدام دلتنگش مي شدم. هر وقت عمليات مي شد از ما مي خواست به خانه اش برويم و نزد بچه ها باشيم.»
« زماني كه شنيد امام (ره) فوت كرده خيلي ناراحت شد. به پادگان رفته بود. هنگام نماز ديدم صداي گريه پدر و مادرم بلند شده است. گفتند؛ سيد محمد زنگ زده و گفته امام خميني رحلت كرده است.»
وي در ادامه به بمباران سال 67 نازي آباد اشاره مي كند:
« موشك دشمن در نزديكي خانه ما اصابت كرد و قسمتي از خانه را خراب شد. من، پدرم و يكي از برادرانم مجروح شديم. سيد محمد در اين مدت تلاش مي كرد تا خانه مان را تعمير كند. در همه اين اتفاقات حضور داشت و در راه رساندن تجهيزات به اينجا و هرجاي ديگر كه بمباران مي شد فعاليت مي كرد.
مجيد صنيع خاني در ادامه خاطر نشان مي كند:
« در طول زندگي اش تبعيت ويژه اي از مقام رهبري داشت. او يكي از حاميان ولايت فقيه بود و مقام معظم رهبري هم ارادت سيد محمد را نسبت به خودشان آگاه هستند.»
وي درباره عوارض مجروحيت شيميايي برادرش مي گويد:
«عوارض مجروحيت شيميايي اش از اواسط سال 73 بروز كرد. شب ها راحت نمي خوابيد و درد مي كشيد.
به مروز زمان حالش بدتر مي شد. ما اوايل فكر نمي كرديم كه شيميايي شده باشد.
قبل از اعزام به خارج براي درمان تعدادي از همرزمان و دوستان نزديكش مي دانستند كه او شيميايي بوده. بعد از سفر فهميدم مجروحيتش جدي است.
پزشكان آنجا آثار گاز خردل را در خون سيد محمد ديده بودند. دو هفته بعد از بازگشت از انگليس به شهادت رسيد.
او مدتي كه خارج تحت درمان بود تاكيد كرده بود كه پدر و مادرم هم به آنجا برود. اين نشان مي داد كه علاقه خاصي به پدر و مادرم دارد.»
برادركوچك شهيد صنيع خاني درباره آخرين روزهاي حيات آن شهيد والامقام مي گويد:
«او مدتي هم در بيمارستان ساسان تهران بود كه هر شب كسي نزدش مي رفت. يك بار هم من رفتم.
تحت تاثير بيماري اش قرار گرفته بوديم و خيلي ناراحت بوديم او درد دل نمي كرد اما مي ديدم كه تا صبح درد مي كشد و مدام يا حسين (ع) مي گفت.او حتي در آن شرايط هم تيمم مي كرد و نمازش را به جا مي آورد.
وقتي شهيد شد همه ما بالاي سرش بوديم. او قبلش در حال كما بود و دعا مي كرديم كه به هوش بيايد اما شهيد شد و در جوار حضرت حق آرام گرفت»
نظر شما