نوشتاري از منوچهر آتشي دربارهي ادبيات دفاع مقدس
دوشنبه, ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۵۵
نوید شاهد: اين شاعر معاصر فقيد در بخشي از يادداشت خود دربارهي ادبيات دفاع مقدس آورده است: داستاننويسي در ايران هنوز سابقه چنداني ندارد و داستانسرايي از جنگ بسيار كمسابقهتر از آن است. درحقيقت آنچه ما امروز به عنوان ادبيات جنگ از آن ياد ميكنيم، بيشتر شايستهي عنوان ادبيات مقاومت، يا سادهتر از آن، حماسهي مقاومت است
نوشتاري از منوچهر آتشي دربارهي ادبيات دفاع مقدس
منوچهر آتشي عنوان ادبيات مقاومت يا حماسهي مقاومت را شايستهي جنگ تحميلي هشتساله ميدانست.
اين شاعر معاصر فقيد در بخشي از يادداشت خود دربارهي ادبيات دفاع مقدس آورده است: داستاننويسي در ايران هنوز سابقه چنداني ندارد و داستانسرايي از جنگ بسيار كمسابقهتر از آن است. درحقيقت آنچه ما امروز به عنوان ادبيات جنگ از آن ياد ميكنيم، بيشتر شايستهي عنوان ادبيات مقاومت، يا سادهتر از آن، حماسهي مقاومت است؛ تا ادبيات جنگ. سبب تاكيد بنده بر اين ويژگي داستانهاي نوشتهشده با درونمايهي جنگ، اين است كه فيالمثل آنرا با ادبيات و داستاننويسي اروپا بعد از جنگهاي جهاني، مقايسه نكنيم تا - طبعا - دچار بدفهمي نشويم. ادبيات جنگي ما موكول و محدود به تجربهي هشت سال جنگ تحميلي - و دفاع حقيقتا مقدس - است؛ به همين لحاظ در اندازههاي ملي و ديني و در جغرافياي يك منطقه قابل پيگيري است و شمول جهاني ندارد. (اينكه در آتشافروزي و دامن زدن به اين جنگ، صيهونيسم و غارتگران نفتي و فروشندگان اسلحه آشكارا دست داشتهاند، ترديدي وجود ندارد؛ ولي موضوع برداشت نقادانهي ما را از داستانهاي نوشتهشده در اين محدودهي زماني و مكاني عوض نمي كند.)
وي در ادامه آورده است: جنگهاي جهاني اول و دوم، نه تنها صبغهي ناسيوناليستي و انگيزههاي دفاعي نداشتند، بلكه بيشتر قطعكنندهي اين خطوط شفاف و تاريككنندهي فضاهاي روشن ارزشهاي مشخص و آشنا - از آن دست - بودند. دو جنگي كه اروپا و دنيا را به جان هم انداخت - حاصل مخدوش شدن مرزهاي جغرافيايي - نخست در ذهن و سپس در منظر طبقه و نسلهاي پديدآمده از زايمان پردرد انقلاب كبير فرانسه بود كه آوار فروريزي ارزشهاي اقتصادي را با ريزش ديوارهاي اعتماد معنوي و فرهنگي همزمان ميكرد و آفرينشگران ادب و هنر را در برابر واقعيات تازهاي قرار ميداد كه هيچ ارتباطي با تجربههاي گذشته روان انسان نداشت. از اينروست كه آثاري هنري و خصوصا ادبي و فكري بعد از آن دو جنگ - در مراتبي متفاوت - بيشتر سوگسرودهايي برجنازهي ارزشها و اعتمادها هستند تا حماسهي آفرينشها، (درحاليكه آثار پديدآمدهي بعد از انقلاب فرانسه - كه خود سزاوار عنوان "نبرد حماسي طبقات اجتماعي" بود و از بطن رمانتيسيسم آرمانگراي آن دوران سربر ميآورد - بيشتر درونمايه حماسي و ارزشآفريني داشتند كه نمونهي اعلاي آن داستانهاي ويكتور هوگو در رمانتيسيسم و رمانهاي بالزاك در رئاليسم است.
آتشي افزوده است: از طرف ديگر آثار هنري و كلا فرهنگي هر حادثه بزرگ و مهم تاريخي در گرماگرم ماجراها نيست كه بهوجود ميآيد. بلكه نياز به زمان دارد تا گرد و غبارها فرو بنشيند، سيماي فاتحان واقعي از سايهي الهام درآيد، بذرهاي پاشيدهشده برويند و به بار بنشينند و ما در ميان شاخ و برگ درختان تازه دنبال ميوههاي تازه و دلخواه بگرديم. اگر قرار است سرب و چدن و آهن و گلولههاي شليكشده در طول جنگ به تنديس هنري تبديل شوند، اول بايد "قالب"ها از همان قماش، پرداخته گردند. كورهها (دل آدمها) بهوجود آيند و گدازهها در قالب ريخته شوند. يعني زبان ادبيات جنگ، از صورت مواد خام اوليه خارج و به زبان روزمره تبديل گردد، تا بتواند در پيكرهي زبان "عصر پس از جنگ" جاي گيرد. يك نكتهي مهم اين است كه "خاطرهنويسي" دوران جنگ را با "ادبيات جنگ" اشتباه نگيريم.
آتشي در اين يادداشت كه در مجلهي كمان - سال سوم، شماره 41 صفحهي 14 - منتشر شده، همچنين گفته است: در ادبيات جنگ خاطره بايد متكي به قائمهها باشد، قائمه اصلي جنگ ما دفاع از ميهن انقلابي بود، ميهني كه در آن، ملت، كيش و آيين، خانهها و مساجد و كليساها قرار داشتهاند، و مأمن اقوام مختلف (اما همه ايراني) بوده است، طبعا جايي براي نگراني در مورد "ناسيوناليسم افراطي و نژادي" در اين ميان نيست. هنرمند انقلابي ما نبايد فراموش كند كه در فقدان "ميهن" - در عرصهاي كه ما از آن سخن ميگوييم - نه انقلابي ميتوانست وجود داشته باشد و نه ايدئولوژي كه ما آن را بر "سرزمين" ترجيح دهيم و به شعارهاي تعصبآور چنگ بيندازيم و از اين طريق، آفاق بينش هنري خود را تنگ و دامنهي تخيل خلاق خويش را محدود سازيم. اين مدعاي ساده هم آنقدر بديهي است كه نياز به استدلال ندارد. كافي است بپذيريم كه رقيب و دشمن ما هرگز با مدعاي كفر و بيايماني رودرروي ما قرار نگرفته بود، بلكه تلويحا عكس آن را شعار ميداد و ما را "مجوس" خطاب ميكرد و خود را مسلمان ميخواندند.
منوچهر آتشي عنوان ادبيات مقاومت يا حماسهي مقاومت را شايستهي جنگ تحميلي هشتساله ميدانست.
اين شاعر معاصر فقيد در بخشي از يادداشت خود دربارهي ادبيات دفاع مقدس آورده است: داستاننويسي در ايران هنوز سابقه چنداني ندارد و داستانسرايي از جنگ بسيار كمسابقهتر از آن است. درحقيقت آنچه ما امروز به عنوان ادبيات جنگ از آن ياد ميكنيم، بيشتر شايستهي عنوان ادبيات مقاومت، يا سادهتر از آن، حماسهي مقاومت است؛ تا ادبيات جنگ. سبب تاكيد بنده بر اين ويژگي داستانهاي نوشتهشده با درونمايهي جنگ، اين است كه فيالمثل آنرا با ادبيات و داستاننويسي اروپا بعد از جنگهاي جهاني، مقايسه نكنيم تا - طبعا - دچار بدفهمي نشويم. ادبيات جنگي ما موكول و محدود به تجربهي هشت سال جنگ تحميلي - و دفاع حقيقتا مقدس - است؛ به همين لحاظ در اندازههاي ملي و ديني و در جغرافياي يك منطقه قابل پيگيري است و شمول جهاني ندارد. (اينكه در آتشافروزي و دامن زدن به اين جنگ، صيهونيسم و غارتگران نفتي و فروشندگان اسلحه آشكارا دست داشتهاند، ترديدي وجود ندارد؛ ولي موضوع برداشت نقادانهي ما را از داستانهاي نوشتهشده در اين محدودهي زماني و مكاني عوض نمي كند.)
وي در ادامه آورده است: جنگهاي جهاني اول و دوم، نه تنها صبغهي ناسيوناليستي و انگيزههاي دفاعي نداشتند، بلكه بيشتر قطعكنندهي اين خطوط شفاف و تاريككنندهي فضاهاي روشن ارزشهاي مشخص و آشنا - از آن دست - بودند. دو جنگي كه اروپا و دنيا را به جان هم انداخت - حاصل مخدوش شدن مرزهاي جغرافيايي - نخست در ذهن و سپس در منظر طبقه و نسلهاي پديدآمده از زايمان پردرد انقلاب كبير فرانسه بود كه آوار فروريزي ارزشهاي اقتصادي را با ريزش ديوارهاي اعتماد معنوي و فرهنگي همزمان ميكرد و آفرينشگران ادب و هنر را در برابر واقعيات تازهاي قرار ميداد كه هيچ ارتباطي با تجربههاي گذشته روان انسان نداشت. از اينروست كه آثاري هنري و خصوصا ادبي و فكري بعد از آن دو جنگ - در مراتبي متفاوت - بيشتر سوگسرودهايي برجنازهي ارزشها و اعتمادها هستند تا حماسهي آفرينشها، (درحاليكه آثار پديدآمدهي بعد از انقلاب فرانسه - كه خود سزاوار عنوان "نبرد حماسي طبقات اجتماعي" بود و از بطن رمانتيسيسم آرمانگراي آن دوران سربر ميآورد - بيشتر درونمايه حماسي و ارزشآفريني داشتند كه نمونهي اعلاي آن داستانهاي ويكتور هوگو در رمانتيسيسم و رمانهاي بالزاك در رئاليسم است.
آتشي افزوده است: از طرف ديگر آثار هنري و كلا فرهنگي هر حادثه بزرگ و مهم تاريخي در گرماگرم ماجراها نيست كه بهوجود ميآيد. بلكه نياز به زمان دارد تا گرد و غبارها فرو بنشيند، سيماي فاتحان واقعي از سايهي الهام درآيد، بذرهاي پاشيدهشده برويند و به بار بنشينند و ما در ميان شاخ و برگ درختان تازه دنبال ميوههاي تازه و دلخواه بگرديم. اگر قرار است سرب و چدن و آهن و گلولههاي شليكشده در طول جنگ به تنديس هنري تبديل شوند، اول بايد "قالب"ها از همان قماش، پرداخته گردند. كورهها (دل آدمها) بهوجود آيند و گدازهها در قالب ريخته شوند. يعني زبان ادبيات جنگ، از صورت مواد خام اوليه خارج و به زبان روزمره تبديل گردد، تا بتواند در پيكرهي زبان "عصر پس از جنگ" جاي گيرد. يك نكتهي مهم اين است كه "خاطرهنويسي" دوران جنگ را با "ادبيات جنگ" اشتباه نگيريم.
آتشي در اين يادداشت كه در مجلهي كمان - سال سوم، شماره 41 صفحهي 14 - منتشر شده، همچنين گفته است: در ادبيات جنگ خاطره بايد متكي به قائمهها باشد، قائمه اصلي جنگ ما دفاع از ميهن انقلابي بود، ميهني كه در آن، ملت، كيش و آيين، خانهها و مساجد و كليساها قرار داشتهاند، و مأمن اقوام مختلف (اما همه ايراني) بوده است، طبعا جايي براي نگراني در مورد "ناسيوناليسم افراطي و نژادي" در اين ميان نيست. هنرمند انقلابي ما نبايد فراموش كند كه در فقدان "ميهن" - در عرصهاي كه ما از آن سخن ميگوييم - نه انقلابي ميتوانست وجود داشته باشد و نه ايدئولوژي كه ما آن را بر "سرزمين" ترجيح دهيم و به شعارهاي تعصبآور چنگ بيندازيم و از اين طريق، آفاق بينش هنري خود را تنگ و دامنهي تخيل خلاق خويش را محدود سازيم. اين مدعاي ساده هم آنقدر بديهي است كه نياز به استدلال ندارد. كافي است بپذيريم كه رقيب و دشمن ما هرگز با مدعاي كفر و بيايماني رودرروي ما قرار نگرفته بود، بلكه تلويحا عكس آن را شعار ميداد و ما را "مجوس" خطاب ميكرد و خود را مسلمان ميخواندند.
نظر شما