پیشبینی عجیب شهید از زمان و نحوه شهادتش/ اعزام به سوریه با هویت افغانستانی/ شیر بیشه فاطمیون
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، در شانزدهمین دیدار جامعه قرآنی با خانوادههای معظم شهدا در سال 95، هیأتی متشکل از رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، حسین جعفری قاری قرآن، نمایندگان برخی نهادها و رسانههای قرآنی به دیدار خانواده شهید «مصطفی صدرزاده» رفتند.
حضور استاد «مصطفی صدرزاده» در منزل شهید «مصطفی صدرزاده»
از نکات جالب توجه این دیدار حضور استاد «مصطفی صدرزاده» از اساتید قرآن و همنام شهید در منزل شهید صدرزاده بود که در ابتدای دیدار به بیان خاطراتی از ایام شهادت شهید صدرزاده پرداخت و گفت: هنگام شهادت شهید صدرزاده بسیاری از دوستان گمان کرده بودند من شهید شدهام و تماسهای زیادی با من میگرفتند، تا جایی که آیتالله علمالهدی امام جمعه مشهد هم با من تماس گرفت جویای احوالم شد. حتی یک بار هم در دیداری که با حضرت آقا داشتیم، ایشان به شوخی فرمودند: شما که شهید شده بودید، من هم به ایشان گفتم: شهیدان زندهاند.
در ادامه فاطمه صدرزاده فرزند خردسال شهید صدرزاده که حافظ چهار جزء قرآن است به تلاوت آیاتی از کلام الله مجید پرداخت و پس از وی قربانی گزارشی از روند برگزاری یادواره سورههای سرخ به خانواده شهید ارائه کرد.
جذب جوانان به بسیج با همت شهید صدرزاده
پدر شهید صدرزاده پس از اهالی قرآن کشور لب به سخن گشود و درباره فرزندش گفت: مصطفی متولد 19 شهریورماه 1365 است. وی از حدود 12 سالگی فعالیتهای ویژهای را در مسجد و پایگاه بسیج آغاز کرد و جوانان زیادی با فعالیتهای او جذب بسیج شدند.
برگزاری دورههای مختلف فرهنگی، نظامی و جلسات قرآنی از جمله کارهای مصطفی در مسجد و پایگاه بسیج بود و سال 87 وارد حوزه علمیه شد. چند سال در حوزه علمیه مشغول تحصیل بود و در ادامه در رشته ادیان و عرفان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز مشغول تحصیل شد تا اینکه بحث اعزام به سوریه پیش آمد و مصطفی هم مانند جوانان دیگر این مرز و بوم قصد رفتن به سوریه کرد.
اعزام به سوریه با هویت افغانستانی
البته پیش از سوریه به واسطه یکی از دوستان به عراق رفت و در ادامه برای اعزام به سوریه آماده شد اما تلاش ما برای جذب وی در سپاه قدس نتیجه نداد و از آنجایی که عزم مصطفی برای حضور در میدان جهاد در سوریه جزم بود با هویت افغانستانی به سوریه رفت.
پیشرفتن تا مرز شهادت در فتنه 88
مبارزات او با دشمان اسلام و انقلاب به این جا ختم نمیشود، زیرا هر جا احساس خطر میکرد در صحنه حاضر میشد. در جریان فتنه سال 88 در صف مقدم مدافعان انقلاب اسلامی قرار داشت و حتی تا مرز شهادت پیش رفت اما سرنوشت او چیز دیگری بود.
شهادت در روز تاسوعای حسینی
در سوریه به گواهی همزمان رشادتهای زیادی به خرج داد و به عنوان فرمانده گردان انتخاب شد، حتی به او جانشینی فرمانده تیپ هم پیشنهاد شد اما قبول نکرد زیرا عقیده داشت اگر در جایگاه فرماندهی باشم به من اجازه حضور در خط مقدم را نمیدهند. سرانجام در روز اول آبانماه 1394 همزمان با تاسوعای حسینی به شهادت رسید.
پیشبینی عجیب شهید از زمان و نحوه شهادتش
جالب است درست یک روز قبل از شهادت به همرزمانش گفته بود من فردا شهید میشوم و کمتر از 14 ساعت دیگر من در هوای شما نفس نخواهم کشید. حتی بدرستی به دوستانش گفته بود که من فقط با یک گلوله به شهادت میرسم.
مادرش از سادات است. به مادرش گفته بود: مادر جان دعا کن اگر ماندن من منشأ خیر است زنده بمانم و اگر شهادتم در جامعه تأثیر خواهد داشت به شهادت برسم. روزی که به دنیا آمد مادرش او را نذر حضرت عباس(ع) کرده بود و درست در روز تاسوعای حسینی به شهادت رسید.
محبوب بچههای فاطمیون
جوانی محبوب و دوست داشتنی بود و به حدی در دل بچههای فاطمیون جا کرده بود که فرمانده آنها شد و هنوز هم بچههای تیپ فاطمیون از مصطفی یاد میکنند.
همزمان با تولد پسرش مجروح شد و به تهران بازگشت جالب است مصطفی در بخش آقایان بیمارستان بقیةالله بستری بود و همسرش در بخش زایمان همین بیمارستان.
شیر بیشه فاطمیون
چندین مجروحیت در سوریه و جراحات ناشی از ضربات دشمنان انقلاب اسلامی در جریان فتنه 88 یک جای سالم در بدن مصطفی نگذاشته بود، اما با این حال هیچگاه در ادای امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی نمیکرد و همواره در برابر منکرات جامعه میایستاد. شاید حدود 70 کیلو وزن داشت اما همیشه با قدرت در همه میدانهای رزم حاضر میشد تا جایی که به او شیر بیشه فاطمیون میگفتند.
من چریک هستم خدا نکند پشت میز نشین شوم
یکبار پشت یک میز عکس انداخته بود به شوخی به او گفتم: پشت میز نشین شدهای؟ گفت: خدا نکند من پشت میزنشین شوم، من یک چریک هستم و تا آخرین نفس در راه اسلام به دفاع خواهم پرداخت.
هنگامی که در محل، مسجد میساختند با کنار گذاشتن غرور و با تواضع دوره افتاد تا برای هزینههای ساخت مسجد کمک مالی جمعآوری میکند. میگفت: بابا نمیدانی گدایی برای خدا چه لذتی دارد. با فعالیتهای مصطفی و دیگر جوانان و اهالی محل و به لطف خدا مسجد بسیار خوبی بنا شد و امروز این مسجد سه شهید تقدیم انقلاب کرده است.
خواب شهید از حضور یک شهید در مسجد محل چند سال قبل از شهادت
چند سال قبل که هنوز خبری از جنگ سوریه نبود به عمهاش گفته بود: خواب دیدهام در این مسجد شهید میآورند و نور این شهید تا آسمان بالا میرود و جالب است اولین شهید این مسجد خود مصطفی بود.
بعد از شهادت هم به قولش عمل کرد/ ماجرای شهادت شهید عفتی پس از سلام بر سیدالشهدا
سجاد عفتی و محمد آژن دو شهید دیگر این مسجد هستند. به سجاد عفتی قول داده بود که اگر شهید شد او را هم با خود ببرد و پس از مصطفی سجاد عفتی هم در سوریه در یکی از عملیاتها چند گلوله میخورد و هنگامی که او را با آمبولانس به مرکز درمانی میبردند از امدادگر درخواست کرده بود کمک کند تا در جایش بنشیند، سپس دست بر سینه گذاشته و میگوید: «السلام علیک یا اباعبدالله» و به شهادت میرسد.
شهید آژن هم دیگر شهید مسجد ما است که پس از شهادت مصطفی و در سر مزارش به من گفت: دعا کنید من هم بروم پیش مصطفی و وی هم به شهادت رسید.
جریمهای که شهید برای غفلت از یاد شهدا درنظر گرفته بود
همیشه به دوستانش توصیه میکرد، بروید و یک شهید را الگوی خود قرار دهید و سعی کنید از راه او خارج نشوید. برای خودش تنبیه در نظر گرفته بود که هر بار که از راه شهدا دور شود از یاد آنان غافل یک روز روزه بگیرد.
درادامه همسر شهید صدرزاده طی سخنانی کوتاه به بیان خصوصیات اخلاقی همسر شهیدش پرداخت و گفت: یکی از برکات و نعمتهایی که خداوند شامل حال من کرد حدود 9 سال زندگی در کنار شهید صدرزاده بود و خدا را شاکرم که توفیق خدمت به این شهید عزیز را نصیبم کرد.
تبدیل محل تجمع اراذل به محل جلسه قرآن با همت شهید
اخلاص یکی از خصوصیات مهم مصطفی بود و شهادت در واقع مزد اخلاصش بود. هرگاه میخواست کاری برای رضای خدا انجام دهد به محرومترین مناطق میرفت. مثلاً قصد داشت یک کلاس قرآن برگزار کند و برای این کار به یکی از نقاط محروم و دور افتاده رفت. نقطهای در آن محل بود که به محل تجمع اراذل و اوباش تبدیل شده بود. مصطفی با برگزاری کلاس قرآن آنجا را به یک قطب فرهنگی تبدیل کرد. از من میخواست تا به دخترم قرآن بیاموزم و به ازاری حفظ قرآن دخترم به من هدیه میداد. رضای خدا تنها هدفش در زندگی بود و همین نیت خالص او را در قلوب مردم محبوب کرده بود و همه او را دوست داشتند.
شهیدی که در همه زمینهها بهترین بود
احترام زیادی برای پدر و مادرش قائل بود و همیشه سعی میکرد بهترین فرزند برای پدر و مادر، بهترین پدر و و بهترین همسر باشد. در جنگ هم بهترین فرمانده بود و هیچگاه نیروهایش را تنها نمیگذاشت.
بسیار شاد بود و با وجود اینکه اوقات کمی در خانه بود اما همین زمان کم بهترین لحظات زندگی ما بود.
انتهای پیام/