زندگينامه شهید اسماعیل دقایقی
سال 1333 ه.ش در بهبهان درخانوادهاي كه به پاكدامني و التزام به اصول و مباني اسلام اشتهار داشت به دنيا آمد. روح و روان اسماعيل در اين كانون كه ارزشهاي اسلامي در آن به خوبي مشهود بود پرورش يافت و زمينهاي براي شخصيت والاي او شد.
اين خانواده با توجه به مشكلاتي كه داشتند، مجبور شدند به آغاجاري مهاجرت کنندو با اصول انساني و اسلامي، در آن شهر زندگي كنند. شهري كه بنا به موقعيت خاص جغرافيايي و منابع زيرزميني خود نه تنها مورد طمع غرب (بويژه آمريكا) بود، بلكه غارت ارزشهاي فرهنگي و سنتهاي اجتماعي آن نيز در برنامههاي استكبار جهاني قرار داشت. اما خانواده اسماعيل نه تنها خود از اين تهاجم، سرافراز بيرون آمدند. بلكه در اجراي فريضه امر به معروف و نهي از منكر نيز تلاش ميكردند. در نتيجه،اسماعيل نيز تمامي ارزشهاي وجودي خود را كه از كودكي به آنها پايبند بود از خانواده خود فراگرفت.
او كه از هوش و ذكاوت سرشاري برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دوران دبيرستان، در سال 1349 در كنكور هنرستان شركت ملي نفت (كه تنها شاگردان ممتاز و نمونه را ميپذيرفت) شركت كرد و پس از قبولي، به ادامه تحصيل در آن هنرستان پرداخت.
فعاليتهاي سياسي – مذهبي
دانشآموزان متعهد، از اين آموزشكده كه در آن زمان يكي از مراكز فعال و مهم منطقه به شمار ميآمد ؛ براي مبارزه با رژيم استفاده ميكردند. اسماعيل در همين هنرستان با برادر محسن رضائي (فرمانده سابق سپاه) كه از ديرباز آشناي وادي مبارزه بود ؛ آشنا شد و به همراه ايشان و ديگر همرزمانش مبارزه پيگيري را عليه رژيم و مفاسد اجتماعي آن آغاز كردند.
در سال دوم هنرستان ؛كه با برپايي جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي مصادف بود . در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شركت فعالي داشت و در همان سال با هدف منفجر كردن مجسمه رضاخان ملعون، كه در خيابان 24 متري اهواز نصب شده بود، به اقدامي شجاعانه دست زد و قصد خود را عملي نمود، اما متاسفانه چاشني مواد منفجره عمل نكرد.
مبارزات و تلاشهاي اسماعيل، منحصر به مسائل سياسي و نظامي نبود، بلكه به علت هوش سرشار و علاقهمنديش به مسائل فرهنگي در فرصتهاي مناسب از طريق داير كردن كلاسهاي مختلف، با جوانان اين منطقه ارتباط فكري و روحي پيدا ميكرد و در خلال مطالب علمي، آنان را با فرهنگ اصيل اسلام كه در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا ميساخت و آنان را به تعاليم روحبخش اسلام جذب ميكرد.
از اين رو همان گونه كه فعاليتهاي سياسي نظامي اسماعيل و دوستانش گام موثري در مبارزات مسلحانه عليه رژيم ستمشاهي در آغاجاري و بهبهان به شمار ميرفت، فعاليتهاي فرهنگي او در حد بسيار موثر،عامل بازدارندهاي در مقابل روند سريع ترويج فرهنگ مبتذل غربي در اين منطقه شد؛ تا نه تنها از بي قيدي و لامذهبي جوانان (كه تلاش فراواني براي آن صورت ميگرفت) جلوگيري به عمل آيد، بلكه در اثر تلاشهاي زياد اين عزيزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژيم، گوي سبقت را از ديگر مناطق بربايند.
در سال 1353 دوبار (همراه با برادر محسن رضائي و جمعي از ياران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه كه همراه با شكنجه بدني و عذاب روحي بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادي از زندان، از هنرستان نيز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبياري دانشكده كشاورزي دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصيل در اين رشته، دوباره در كنكور شركت كرد و به دانشكده علوم تربيتي دانشگاه تهران كه از لحاظ فضاي مذهبي، سياسي و علمي براي او مناسبتر از ديگر مراكز علمي و آموزشي بود ؛ وارد شد.
اودر محيط دانشگاهي (اهواز و تهران) نيز به مبارزات عقيدتي،سياسي و نظامي خود ادامه داد. دقايقي در زماني كه اغلب دانشجويان دانشگاهها آشنايي چنداني با اصول و مباني اسلام نداشتند، از دانشجويان متعهد و متشرع به شمار ميرفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا ميآورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع كه توسط ديگران انجام ميگرفت، در حدود وسع خودو با حوصله و برخورد اسلامي جلوگيري ميكرد .اين ويژگي خاصي بود كه در تمام مسير زندگي پرافتخار خود، بدان پايبند بود. در دانشگاه تهران براي مقابله با جريانات التقاطي و غيراسلامي موضع قاطعي داشت و در بحثهاي آنان از مواضع اصلي اسلام دفاع ميكرد و در جهت ملموس و عيني ساختن حقايق اسلامي براي همگان بسيار تلاش ميكرد.
در سال 1357 ازدواج نمود و در اولين صحبت با همسرش، از اين كه وي فقط به خود و خانوادهاش تعلق ندارد گفتگو نمود.
با اوجگيري نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات كارگران شركت نفت نقش موثر و ارزندهاي را عهدهدار بود . اوبا همکاري دوستانش، دو تن از افسران شهرباني بهبهان راکه برعليه مردم ظلم وجنايت مي کردند به هلاکت رساند.
خانه اسماعيل همواره يكي از پايگاههاي فعال مبارزه با رژيم به شمار ميآمد و بسياري از بيانيهها و اعلاميههاي ضد رژيم در اين مكان تهيه و تكثير ميشد. شهيد دقايقي قبل از 22 بهمن به اتفاق يكي ديگر از دوستانش طبق برنامهاي كه داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمي، در فتح پادگانها نقش موثري ايفا نمود. پس از آن نيز با تلاش و جديت تمام، در جلوگيري از غارتگري گروهكها و به هدر رفتن اسلحهها نقش به سزايي داشت.
نقش شهيد در دوران انقلاب اسلامي
شهيد دقايقي علاقه وافر به ادامه تحصيل داشت، اما با توجه به ضرورتي كه در عرصه انقلاب و دفاع احساس ميكرد دانشگاه و تحصيل را ترك كرد و در سال 1358 با يك نسخه از اساسنامه جهاد سازندگي (كه دانشجويان انجمن اسلامي دانشگاهها آن را تنظيم كرده بودند)، به آغاجاري رفت و به اتفاق عدهاي از دوستان، جهادسازندگي را راهاندازي كرد. هنوز چند ماه از فعاليت و تلاش همهجانبه او در اين نهاد نگذشته بود كه طي حكمي (در اوايل مرداد ماه 1358) مسئول تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در منطقه آغاجاري شد. با دقت و دلسوزي تمام به عضوگيري نيروهاي انقلابي پرداخت و در زمان تصدي فرماندهي سپاه، نمونه و الگويي شد از يك فرمانده متقي ومدبر و كاردان. يك سال از فرماندهياش در اين منطقه ميگذشت كه به دليل لياقت و شايستگي زياد، براي تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خوزستان به كمك دريادارشمخاني و سايرين شتافت و با عهدهدار شدن مسئوليت دفتر هماهنگي استان، شروع به تشكيل و راهاندازي سپاه در شهرستانهاي اين استان نمود. با انتخاب و معرفي فرماندهان صالح و لايق توانست خدمات ارزندهاي را به اين نهاد مقدس ارائه دهد. در همين مسئوليت و قبل از تجاوز نظامي عراق،زماني كه از درگيري خرمشهر با خبر شد سريعاًخود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح و مهمات (به اتفاق شهيد جهانآرا) نقش اساسي در آمادگي رزمي مردم منطقه ايفا كرد.
شهيد و دفاع مقدس
به دنبال شروع تهاجم سراسري و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماينده سپاه در اتاق جنگ لشكر92 زرهي اهواز حضور يافت و در شرايطي كه با كارشكنيهاي بنيصدر خائن مواجه بود ؛در سازماندهي نيروها و تجهيز آنها تلاش گستردهاي را آغاز كرد. او به لحاظ احساس مسئوليت ويژهاي كه داشت در برخي مواقع در مناطق عملياتي حاضر ميشد و به سر و سامان دادن نيروها ميپرداخت.
در جريان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقيها، با مشكلات زيادي از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهيد علمالهدي در شكستن محاصره سوسنگرد دليرانه جنگيد. در عمليات فتحالمبين نيز در قرارگاه لشكر فجر با سردار شهيد بقايي (كه در آن زمان فرماندهي قرارگاه فجر را به عهده داشت) همكاري كرد.
مسئوليت يگان حفاظت
بعد از عمليات بيتالمقدس، از آنجا كه جنگ، حالت فرسايشي به خود گرفت و تحرك جبههها كم شده بود، منافقين و ضدانقلاب در راستاي اهداف استكبار جهاني، دست به ترور شخصيتها و افراد موثر نظام و مردم کوچه بازار ميزدند تا نظام را از داخل تضعيف كرده و عقبه جنگ را تضعيف نمايند.
ايشان در تاريخ 1/4/1361 به سپاه منطقه يك مامور گرديد و مسئوليت مهم يگان حفاظت شخصيتها را در قم و استان مركزي به عهده گرفت و با تدبير و درايت خاص خود و بكارگيري برادران سپاه مخلص و جان بركف، به گونهاي عمل كرد كه در دوران تصدي فرماندهان ايشان در اين مسئوليت، به لطف خدا هيچگونه ترور و سوءقصدي از جانب منافقين و ضدانقلاب در حوزه مسئوليتي او پيش نيامد.
پس از يك سال و اندي كار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمايه انساني انقلاب، هنگامي كه حضرت امام خميني(ره) در سال 1362 طي فرماني تاكيد خاصي بر حضور افراد در جبههها نمودند، ايشان بيدرنگ طي نامهاي به فرماندهي، گزارش مشروح فعاليتهاي خود را منعكس و ضمن آن بدينگونه كسب تكليف كرد:
در شرايطي كه مساله اصلي سپاه و طبعاً كشور، جنگ است، آيا ماندن و عدم همكاري با سپاه در جنگ نوعي راحتطلبي نيست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربياتي كه در جنگ اندوخته بود، براي خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.
راهاندازي دوره عالي مالك اشتر
پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راهاندازي دوره عالي مالك اشتر (ويژه آموزش فرماندهان گردان) گرديد. اين اقدام ضروري در جهت آشنايي هرچه بيشتر برادران عزيزي كه در جنگ تجارب زيادي را كسب كرده و استعداد فرماندهي را داشتند؛ توسط شهيد دقايقي صورت گرفت. ايشان با دقت، يكايك آنها را شناسايي و انتخاب كرد تا ضمن آموزش به اصول و مباني جنگ و آرايش و تاكتيكهاي نظامي، افراد نخبه و توانمند را براي بكارگيري در مسئوليتهاي فرماندهي معرفي كند. البته خود ايشان هم در اين دوره شركت كرد.
در زمان اجراي طرح مالك اشتر، عمليات خيبر در منطقه عملياتي جزاير مجنون انجام شد و شهيد دقايقي نيز با حضور در اين نبرد فراموش نشدني، فرماندهي يكي از گردانهاي خط مقدم را به عهده داشت. بعد از عمليات خيبر به پشت جبهه بازگشت و دوره ياد شده را در تابستان 1363 به پايان رسانيد.
پس از مدتي در لشكر 17 عليبن ابيطالب(ع) در كنار شهيد دلاور مهدي زينالدين قرار گرفت و در نظم بخشيدن و سازماندهي لشكر، يار ديرينه خود را كمك كرد وبا پذيرش مسئوليت طرح و عمليات لشكر، خدمات ارزندهاي را به جبهه و جنگ ارائه كرد
راهاندازي تيپ مستقل بدر
هنگامي كه ماموريت تيپ يادشده به ايشان واگذار گرديد همانگونه كه شعار هميشگياش در زندگي اين بود كه هيچوقت نبايد آرامش خودمان را در آرامش مادي بدانيم، براي عملي ساختن و تحقق آن، تلاشي شبانهروي داشت و تمامي قدرت و امكانات خود را وقف انجام وظيفه الهي كرد و با توكل به خدا و پشتكار و جديت در مدت كوتاهي موفق شد يگان رزم منسجم و قدرتمندي را پايهگذاري نمايد.
نيروهاي رزمنده تيپ همه عاشق او بودند. او در قلوب يكايك آنان جا گرفته بود و آنها اسماعيل را از خودشان و جزو جامعه خودشان ميدانستند و وجودش را نعمت الهي تلقي ميكردند.
او فقط از نظر تشكيلاتي فرمانده نبود، بلكه بر قلوب افراد فرماندهي ميكرد. درحيطه مسئوليتي او نظارت بر نيروهاي تحت فرماندهي امري بديهي بود. از سركشي به خانوادههاي شهدا نيز غافل نبود.
ويژگيهاي اخلاقي
در مطالعه و بالابردن آگاهي و معلومات خود جديت خاصي داشت و تا آخر عمر پربركتش از تحصيل دانش باز نماند. ايشان با استفاده از فرصتي كه برايش در قم و استان مركزي پيش آمده بود، در كنار وظيفه حساس و مهم فرماندهي و حفاظت از شخصيتها و كادرهاي انقلاب، به فراگيري ادبيات عرب، تفسير،اخلاق و تاريخ اسلام پرداخت.
انس با قرآن از شاخصترين خصوصيت او بود. حتي در اوج مشكلات و گرفتاريها از تلاوت قرآن نيز غافل نميشد. از همسر محترم ايشان نقل شده كه او سالي سه بار قرآن را ختم ميكرد.
روحيهاي كه بيش از هر خصيصه و صفت ديگر در تمامي مراحل زندگي بدان پايبند بود، پذيرش خطاي خود بود. بدين معني كه اگر احساس ميكرد كه با فعل و حركت خود در رابطه با فردي دچار خطا شده، هرچند كه از نظر مسئوليت و شرايط سني از طرف مقابل خود بالاتر بود، در صدد اعتراف به خطا بر ميآمد و از آن فرد پوزش ميطلبيد.
با افراد مختلف و خطاكار بشدت برخورد ميكرد و هميشه رعايت جوانب شرعي را در تنبيهات و برخوردها متذكر ميشد.
تواضع و فروتني او به نقل از همرزمانش چنان مشهود بود كه مثل يك بسيجي و يك رزمنده عادي در چادرها زندگي ميكرد. در كارها به آنان كمك ميكرد و در برخوردهايش خيليها تصور نميكردند او فرمانده يگان باشد. در اولين برخورد با او، صفت تواضع زودتر از صفات ديگر جلوهگر ميشد. رزمندگان اسلام او را الگوي واقعي يك انسان مجاهد و وارسته ميدانستند.
با همه مسئوليتهاي سنگين و دشواري كه برعهده داشت هيچگاه در چهرهاش آثاري از خستگي يا كسالت ظاهر نبود. لبخند مداوم او در مقابله با سختيها براي همه نيروها درس بود.
در اوج ناملايمات و فشارها و نارساييها، برخورد شايستهاي با نيروهاي تحت امر داشت.
ايشان عموماً در كارها با نيروهاي خود مشورت ميكرد و به راي و نظر آنها توجهي خاص داشت.
صبر و حوصله و سعه صدر از صفات بارز وي بود. در مقابل تمام مشكلات و مسائل با شمشير صبر به مقابله برميخواست.
خلوص و سكوت و وقارش در فرماندهي تحسين برانگيز بود. جاذبه او باعث شده بود كه در تمامي صحنهها حتي در داخل خانواده رزمنگان از مكاني ويژه برخوردار شود. تدبير و كارداني وي موجب تقويت روزافزون جايگاه او در بين افراد شده بود.
شهيد دقايقي اين صفات را از تلاشهاي مجدانهاش در راه حق به دست آورده بود و اين همه را در تمامي مراحل زندگي و مراتب آن به همراه خود حفظ نمود.
در زندگي مادي خود مرحله سادهزيستي را پشت سر گذاشته بود و به بذل و ايثار توجهي خاص داشت و در مواقع ضروري حتي حقوق خود را جهت رفع نيازمنديهاي نيروهاي تحت امر خود خرج ميكرد.
او انساني بود كه در راه حفظ نظام مقدس جمهوري اسلامي دست از آلايشهاي دنيا شسته بود و دل به محبت حق سپرده بود