گفتگو با پدر جوان ترین شهید مدافع حرم/ دیدم مصطفی راه خودش را پیدا کرده است
سهشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۰۴
خانواده شهید سیدموسوی امسال روز پدر را بدون حضور ظاهری مصطفای شهید سپری می کنند،پدر این روزها سخت دلتنگ تنها پسرش شده و می گوید:مصطفی خوب می دانست چقدر به او دلبسته ام.
«شهید سیدمصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 در کوی زاهدی شهرک ولیعصر (عج) در جنوب تهران در به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از تولدش در سوریه به شهادت رسید. نوجوانی که خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و داوطلبانه به سوریه رفت و در دفاع از حریم اهل بیت(ع) به شهادت رسید.
در آستانه روز پدر و تجلیل از پدران شهدا با سید محمد موسوی پدر ارجمند «شهید سید مصطفی موسوی» به گفتگو نشستیم تا این سید خوش سیما و محجوب از فرزند دلبندش نوجوان شهید و نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی بگوید:
پدر شهید درباره تحصیلات شهید مصطفی می گوید:شهریور سال گذشته در رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب قبول شد. البته رشته فیزیک مهندسی دانشگاه دولتی دامغان هم قبول شده بود و ثبت نام هم کرده بود و اما برای این که بتواند سوریه برود، مکانیک تهران را ثبت نام کرد و مرخصی تحصیلی گرفت.
سید محمد موسوی می گوید: تنها پسرم مصطفی بود. واقعا نشدنی بود که برود؛ بخاطر سن و سال کم هم از طرف دانشگاه به او نامه نمی دادند و هم اعزامش مشکل بود، اما او بالاخره رضایت همه را گرفت. به مصطفی گفتم؛ برو دانشگاه و درس را ادامه بده ... می گفت؛ «پدر! همیشه عاشورا نیست. شاید من عوض شدم و این روحیه و انگیزه را از دست بدهم...».
پدر مصطفی ادامه می دهد که: با اصرار و پافشاری تمام نشدنی اش در نهایت رضایت دادم و به مادرش گفتم: «مگر مصطفی از علی اصغر(ع) و علی اکبر(ع) امام حسین(ع) مهمتر است، من آن همه مدت در جبهه بودم ولی هیچ اتفاقی برایم نیفتاد، راضی به رضای خدا باش و توکل کن.» و در نهایت من هم با این آرام شدم.
آقا سید محمد از علایق شهید می گوید: عضو بسیج بود و در مسجد بابالحوائج محله مان فعال بود. مصطفی علاقه شدیدی به شهید بابایی را داشت و بیشتر از همه عاشق مولا و رهبرش امام خامنه ای بود. تابستانها که سرکار میرفت. به ظاهرش بسیار رسیدگی میکرد که همیشه مرتب باشد. حتی وسایل اتاقش هم همیشه مرتب و منظم بود. همرزمانش در سوریه هم تعریف کردند در آنجا هم بسیار منظم بوده است. کتابهای دکتر شریعتی، شهید چمران، شهید آوینی، رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه میکرد. به شهید آوینی نیز علاقه زیادی داشت و جملههای شهید آوینی و شهید چمران را در اتاقش نصب کرده است
این پدر شهید ادامه می دهد: اینکه منقول است «از دامن زن مرد به معراج می رود» اینجا مصداق دارد چرا که مادر مصطفی در بچگ و شیرخوارگی اش همیشه با وضو بود. حتما مصطفی هرچه دارد از همسرم دارد و من هم مدیون او هستم. این که من سعی در زرق حلال داشته ام درست، اما ترییت و رشد و نمو فکری و فرهنگی مصطفی را مدیون زحمات بی دریغ مادر شهید می دانم.
پدر شهید روایت می کندکه؛ از وقتی به مجموعه هوابرد برای آموزش و تمرین میرفت.زمزمههای سوریه رفتن هم از جمع بچههای همانجا شروع شد. هیچ گاه از کارهایی که انجام میداد حرفی نمیزد. من خیلی حرفهایش را در مورد سوریه رفتن، جدی نمیگرفتم و فکر هم نمیکردم که برود. من به شدت به مصطفی وابسته بودم و او این را میدانست.
آخرین جمله از زبان این پدر شهید هم خواندنی است که؛دیدم مصطفی راه خودش را پیدا کرده است، عاشق شده و نمیتوانم جلوی هدفش را بگیرم. رضایت دارم که او به آروزیش برسد.
انتهای پیام
در آستانه روز پدر و تجلیل از پدران شهدا با سید محمد موسوی پدر ارجمند «شهید سید مصطفی موسوی» به گفتگو نشستیم تا این سید خوش سیما و محجوب از فرزند دلبندش نوجوان شهید و نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی بگوید:
پدر شهید درباره تحصیلات شهید مصطفی می گوید:شهریور سال گذشته در رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب قبول شد. البته رشته فیزیک مهندسی دانشگاه دولتی دامغان هم قبول شده بود و ثبت نام هم کرده بود و اما برای این که بتواند سوریه برود، مکانیک تهران را ثبت نام کرد و مرخصی تحصیلی گرفت.
سید محمد موسوی می گوید: تنها پسرم مصطفی بود. واقعا نشدنی بود که برود؛ بخاطر سن و سال کم هم از طرف دانشگاه به او نامه نمی دادند و هم اعزامش مشکل بود، اما او بالاخره رضایت همه را گرفت. به مصطفی گفتم؛ برو دانشگاه و درس را ادامه بده ... می گفت؛ «پدر! همیشه عاشورا نیست. شاید من عوض شدم و این روحیه و انگیزه را از دست بدهم...».
پدر مصطفی ادامه می دهد که: با اصرار و پافشاری تمام نشدنی اش در نهایت رضایت دادم و به مادرش گفتم: «مگر مصطفی از علی اصغر(ع) و علی اکبر(ع) امام حسین(ع) مهمتر است، من آن همه مدت در جبهه بودم ولی هیچ اتفاقی برایم نیفتاد، راضی به رضای خدا باش و توکل کن.» و در نهایت من هم با این آرام شدم.
آقا سید محمد از علایق شهید می گوید: عضو بسیج بود و در مسجد بابالحوائج محله مان فعال بود. مصطفی علاقه شدیدی به شهید بابایی را داشت و بیشتر از همه عاشق مولا و رهبرش امام خامنه ای بود. تابستانها که سرکار میرفت. به ظاهرش بسیار رسیدگی میکرد که همیشه مرتب باشد. حتی وسایل اتاقش هم همیشه مرتب و منظم بود. همرزمانش در سوریه هم تعریف کردند در آنجا هم بسیار منظم بوده است. کتابهای دکتر شریعتی، شهید چمران، شهید آوینی، رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه میکرد. به شهید آوینی نیز علاقه زیادی داشت و جملههای شهید آوینی و شهید چمران را در اتاقش نصب کرده است
این پدر شهید ادامه می دهد: اینکه منقول است «از دامن زن مرد به معراج می رود» اینجا مصداق دارد چرا که مادر مصطفی در بچگ و شیرخوارگی اش همیشه با وضو بود. حتما مصطفی هرچه دارد از همسرم دارد و من هم مدیون او هستم. این که من سعی در زرق حلال داشته ام درست، اما ترییت و رشد و نمو فکری و فرهنگی مصطفی را مدیون زحمات بی دریغ مادر شهید می دانم.
پدر شهید روایت می کندکه؛ از وقتی به مجموعه هوابرد برای آموزش و تمرین میرفت.زمزمههای سوریه رفتن هم از جمع بچههای همانجا شروع شد. هیچ گاه از کارهایی که انجام میداد حرفی نمیزد. من خیلی حرفهایش را در مورد سوریه رفتن، جدی نمیگرفتم و فکر هم نمیکردم که برود. من به شدت به مصطفی وابسته بودم و او این را میدانست.
آخرین جمله از زبان این پدر شهید هم خواندنی است که؛دیدم مصطفی راه خودش را پیدا کرده است، عاشق شده و نمیتوانم جلوی هدفش را بگیرم. رضایت دارم که او به آروزیش برسد.
انتهای پیام
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
سلام ددرودخدابرهمه شهدا شهدای مدافع حرم وشهیداقاسیدمصطفی موسوی ...اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم