آخرین روایت از جانباز کرمانی که امروز میهمان شهداست/ «ما یادگاران دفاع مقدس هستیم»
نام: علی مسجدی
تاریخ ومحل تولد:شهریور46-کرمان
تاریخ و محل اعزام:1361- کرمان
مدت حضور در جبهه:30ماه
نام پدر:اکبر
محل سکونت:کرمان
شهادت: شامگاه بيست و دوم آذرماه سال 94- بيمارستان شهید افضلي پور كرمان
نوید شاهد: علی مسجدی جانباز 70 درصد شیمیایی پس از گذراندن سالها درد و رنج ناشی از جراحات جنگ به خیل یاران شهیدش پیوست. مراسم تشييع اين شهيد عزيز امروز سه شنبه 24 آذر 94 از محل حسينيه ثاراله كرمان همراه با قرائت زيارت عاشورا و اقامه نماز بر پيكر شهيد توسط حضرت ايت الله جعفري نماينده ولي فقيه و امام جمعه كرمان و با حضور پر شور و حماسي مردم شهيد پرور كرمان برگزار و پس از آن در گلزار مطهر شهداي شهر كرمان به خاك سپرده خواهد شد.
آنچه می خوانید آخرین صحبت های جانباز شهید علی مسجدی با خبرنگار نوید شاهد است که چند ماه پیش در منزل آن شهید در کرمان انجام شد و هم اینک به مناسبت شهادت مظلومانه اش برای اولین بار منتشر می شود:
****
اولین بار سال 1361 عازم جبهه شد و به گردان امام حسین (ع) تیپ ثارالله پیوست. او تک تیراندازجوانی بود که بعد از عملیات رمضان (در همان سال) بر اثر موج انفجار برای اولین بار مجروح شد. دو سال بعد در جریان عملیات بدر در جزیره مجنون برای اولین بار طعم تلخ مجروحیت از نوع شیمیایی را هم چشید.
در این باره گفت: «در سنگر با همرزمانم نشسته بودیم که دشمن منطقه را بمباران شیمیایی کرد.همان موقع ماسک هایمان را به دهنمان بستیم.گاز شیمیایی در منطقه پیچیده بود و دچار مصدومیت شیمیایی شدم. زمانی پی به این موضوع بردم که دچار حالت تهوع و سرگیجه شدم.ما را به بیمارستان صحرایی اهواز بردند. مدت کوتاهی تحت درمان پزشکان بودم و دوباره به خط مقدم جبهه بازگشتم.»
زمستان سال 1364 در عملیات والفجر 8بود که این رزمنده بسیجی باردیگردچار مصدومیت شیمیایی شد.
او اشاره ای به این موضوع کرد وگفت:«سال 64به آبادان رفتم و در واحد اطلاعات و عملیات لشگر ثارالله مشغول فعالیت شدم.مسئولیت تحویل گرفتن اسرای عراقی و شناسایی محل های مناسب برای عملیات و... از جمله وظایف ما بود.در عملیات والفجر8در منطقه فاو بود که برای دومین بار شیمیایی شدم.
صبح بود که هواپیمای دشمن منطقه ما را بمباران شیمیایی کردند. چند راکت دشمن به ساختمانی در نزدیکی ما اصابت کرد و موجب ریزشش شد. تعدادی از رزمنده ها زیر آوار ماندند و به شهادت رسیدند.من کمی دورتر از ساختمان بودم و کمتر مجروح شدم.بعد از چند دقیقه بوی سیر گندیده به مشاممان رسید وپشت دستانم سیاه شد.از همین نشانه ها فهمیدیم که دشمن دوباره از سلاح های شیمیایی استفاده کرده است.»
علی مسجدی ادامه داد: «ما از امکاناتی همچون ماسک و لباس مخصوص ضد شیمیایی استفاده کرده بودیم اما شدت بمباران شیمیایی به حدی بود که در بدن ما تاثیر بدی گذاشت؛به طوری که عوارض شیمیایی یک ساعت بعد به شکل های مختلف بروز کرد.حالت تهوع، قرمز شدن چشم، سوزش وخارش پوست از جمله عوارضی بود که بعد از بمباران شیمیایی گریبانگیرمان شد.به گفته فرمانده مان شهید رمضان راجی، ما را با آمبولانس به عقب جبهه منتقل کردند .در مسیرمدام خون بالا می آوردم و سرفه های شدید می کردم.ساعت 11و30دقیقه بود که به حمام صحرایی رسیدیم.دوش آب سرد کردیم و دوباره سوار آمبولانس شدیم تا به بیمارستان صحرایی اهواز برویم.»
و این ماجرای تلخ همچنان ادامه داشت: «چشمان دوستان و همرزمانم هم مثل من قرمز و کبود شده بود. دکتر با معاینه من و همرزمانم، تشخیص داد که مصدومیت شیمیایی مان خطرناک است و باید به بیمارستان اهواز برویم. ما را سوار اتوبوس کردند که در مسیربیهوش شدم.وقتی چشمانم را باز کردم، متوجه شدم که روی تخت بیمارستان اهواز هستم.سوزش و تاول های چشمانم شدت گرفته بود و نمی توانستم هیچ جا را ببینم.من به مدت 3ساعت در بیمارستان تحت مداوا بودم اما امکانات آنجا جوابگوی وضعیت شیمایی من نبود.وضعیت جسمانی ام آنقدر بحرانی بود که دوباره بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم خودم را دربیمارستان امیرالمومنین (ع) تهران دیدم.»
وی اشاره ای به عوارض شیمیایی اش در بیمارستان تهران کرد وگفت:
«از گوشه چشم سمت چپم به اندازه یک روزنه ای نور می دیدم.سرتاسر بدنم می سوخت وتاول های شدیدی زده بود.به همین دلیل هر روز ما را به حمام می بردند و تاول ها را از بدنمان جدا می کردند.من به مدت یک هفته در بیمارستان تهران بودم که مرا به اتریش اعزام کردند.در بیمارستان اتریش مدام در حال بیهوشی بودم.به مدت 3ماه در این بیمارستان بستری بودم که از این مدت فقط یک هفته به هوش بودم. پزشکان از زنده بودنم ناامید شده بودند.یکی از پزشکان پیشنهاد داده بود که مغز مرا فلج کنند تا به آرامی بمیرم اما سفیروقت جمهور اسلامی ایران در اتریش با این کار مخالفت کرده بود.زمانی که به هوش آمدم، اکثر پزشکان و پرستاران از حیرت و ناباوری اشک شوق می ریختند.»او ادامه داد و در مورد وضعیت جسمانی اش گفت:
«وقتی به هوش آمدم، تاول های بدنم مداوا شده بود.صورتم سیاه شده بود وگوش هایم به هم چسبیده بود که با جراحی پلاستیک آن را عمل کردند.حافظه خودم را از دست داده بودم و نمی دانستم که چه اتفاقی برایم افتاده است. چند روزی گذشت تا توانستم حافظه خودم را به دست بیاورم.»
اردیبهشت سال 65بود که مسجدی را به تهران منتقل کردند.او بعد از 3روز به کرمان برگشت .وی در خانه استراحت می کرد و تحت مداوی پزشکان بود. بعد از مدتی دوباره به جبهه برگشت ودرستاد اطلاعات و عملیات مقر ثارالله به فعالیتش ادامه داد.
بعد از پایان جنگ بود که عوارض سلاح های شیمیایی در اعصاب و روان وی هم بروز کرد .سال 1370 بود که ازدواج کرد و حاصلش یک دختر خردسال است.
و گفت که :
« عوارض شیمیایی به شکلی نامطلوب در چشمانم بروز پیدا کردند و سال 83در بیمارستان بقیه الله وسال 85در بیمارستان لبافی نژاد تهران عمل چشم و ریه را انجام دادم.زمانی که دچارنفس تنگی می شوم، از کپسول اکسیژن استفاده می کنم. آب و هوای خشک کرمان برای چشمانم ضرر دارد وبه همین دلیل دستگاه مطبوع کننده ای در خانه دارم که هوا را مطبوع می کند. »
وی به سفارش پزشکان، سال 81 در شهرستان تنکابن و آمل شمال زندگی کرده و در این مدت وضعیت جسمانی اش رو به تعادل بود.
علی در ادامه از مشکلات اجتماعی مرتبط با این مجروحیت نیمه پنهان گفت:
«گاهی به مجلسی وارد می شوم که سرفه های مکررم باعث رنجش خاطر دیگران می شود.زمانی که به بیرون از خانه می روم، مجبورم که از عینک دودی استفاده کنم.دود سیگار و اتومبیل از جمله مشکلاتی است که باعث تشدید مصدومیتم می شود.این ها گوشه ای از مشکلات ماست اما مشکلی که می تواند یک جانباز شیمیایی را از پا بیاندازد، درک نادرست مردم از مصدومیت جانبازان شیمیایی است. مصدومیت ما در داخل بدنمان ما را آزار می رود و آشکار نیست، به همین دلیل وقتی بعضی مردم نسبت به 70درصد بودن وضعیت جسمانی من دچار تردید می شوند. این نشان می دهد که در این زمینه فرهنگ سازی به اندازه کافی صورت نگرفته است. وجود انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی که به تازگی در کرمان راه اندازی شده است، می تواند در ارائه اطلاعات در زمینه وضعیت جسمانی مصدومان شیمیایی در میان مردم، مفید واقع شود.»
او گفت:
«جانبازان شیمیایی باید در برخورد با وضعیت جسمانی خود صبور باشند.استرس زیاد باعث تشدید این بیماری می شود که به جانبازان سفارش می کنم تا می توانند خودشان را در معرض استرس قرار ندهند.استرس برای آنها همانند زهری کشنده است.فکر می کنم تشکیل انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی باید به افکار جانبازان جهت دهد و آنها را به زندگی امیدوار کند.تجمع جانبازان و انتقال تجربیات همدیگرمی تواند در روحیات یک جانباز شیمیایی تاثیرویژه ای بگذارد که از این نظر باید از مسئولان و جانبازان شیمیایی کرمان تشکر کنیم که باعث تشکیل چنین انجمنی شدند.»
و آخرین جملات این جانباز شهید شیمیایی «زندگی یک جانباز شیمیایی با یک فرد معمولی فرق دارد. ما در زندگی با محدودیت هایی مواجه هستیم اما نباید نسبت به آینده ناامید باشیم.ما یادگاران دفاع مقدس هستیم و باید در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت طلبی در میان مردم تلاش کنیم. شاید اگر ما نبودیم،8سال دفاع مقدس رنگ و بوی امروزی خود را نداشت.نسل های امروزی و نسل سوم و چهارم انقلاب با مشاهده ما پی به 8سال ایثارگری می برند و می فهمند که این انقلاب با این آسانی مهیا نشده و باید پاسدار آن باشند.»
روحش شاد و یادش گرامی باد
انتهای گزارش/ق