رزمنده کوچولو

آن شب که پدر آمد

ده بار مرا بوسید

پروانۀ لبخندم

هی دور و برش چرخید

باغ دلم از شادی

یکباره شکوفا شد

با عطر پدر، خانه

خوشبو شد و زیبا شد

وقتی که سخن می گفت

از جبهه برای ما

مهتاب نوازش کرد

دریاچۀ چشمش را

با خود  پدرم عکسی

از جبهه جنگ آورد

آن جا که عمو خسرو

پرواز قشنگی کرد...

گفتم به پدر ای کاش

بودم همه جا با تو

در جبهه و در سنگر

مانند عمو خسرو

آن وقت پدر با شوق

یک چفیه به دستم داد

آهسته به گوشم گفت:

(این مال خودت فرهاد

بو کن پسرم خوشبوست!

در ساک عمو بوده

در جبهه همین چفیه

بر گردن او بوده)

خوشحال پریدم تا

آغوش قشنگ او

بابا به من آن شب گفت:

(رزمنده کوچولو)

از پنجره دیدم ماه

لبخند به رویم زد

یک بوسه نورانی

بر عکس عمویم زد

 

منبع : کتاب تا پل رنگین کمان/ سروده : مریم هاشمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده