ستاره درخشان بحث هابود
پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۱
«سلوك سياسي شهيد دكترآيت » در گفت و شنود شاهد ياران با عليرضا محجوب
لطفاً در ابتدا از نحوه آشنايي خودتان با مرحوم شهيد آيت بفرمائيد.
بسم الله الرحمن الرحيم. مستحضر هستيد كه ايشان دو قسم فعاليت آموزشي داشت. يك قسم فعاليت در دانشگاه تهران و يك قسم فعاليت در دبيرستان هاي جنوب تهران. دوستان مشتركي بودند كه سبب ارتباط در هر دو زمينه بودند، مضافاً بر اينكه از سال هاي 55 ، 56 در مورد احزاب و جريانات مربوط به جبهه ملي، من شخصا تحقيقاتي مي كردم و وقتي به حزب زحمتكشان رسيدم، به شهيد آيت برخوردم. بنابراين سه چهار موضوع سبب شد كه در واقع اين ارتباطات دور و نزديك از قبل از انقلاب پيدا شود. به خصوص جرياناتي كه مربوط به مدرسه عالي علوم اداري قم بود كه در واقع بخشي از دانشگاه تهران محسوب مي شد و ايشان در آنجا تدريس مي كرد. همچنين جريانات دانشجويي و انجمن اسلامي وقت كه اين هم پل ديگري براي ارتباط ما بود.
اما بخش عمده ارتباطات و فعاليت ها برمي گردد به روزهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي و در واقع كار در دفتر سياسي حزب جمهوري اسلامي كه مسئول اول آن ايشان بود. البته من چند روزي بيشتر آنجا نبودم، آن هم به اين علت كه علاقمند بودم در شاخه كارگري حزب جمهوري اسلامي فعاليت كنم. البته ايشان اصرار داشت ما در دفتر سياسي فعاليت كنيم. چند روزي هم در خدمتشان بوديم، حتي چند جا هم از موضع دفتر سياسي حزب براي سخنراني رفتيم.
خودتان سخنراني مي كرديد؟
بله.
به دعوت شهيد آيت؟
آن موقع كه اول انقلاب بود، از طرف حزب سخنراني مي كردم. ايشان معلوم مي كرد كه چه كساني از دفتر حزب بروند. به هرحال ارتباط بسيار نزديك وصميمانه اي در حزب جمهوري اسلامي و به طور طبيعي هفته اي يكي دو جلسه و با هم سر و كار داشتيم. غير از اين هم در مباحث زيادي مثل قضاياي مربوط به بني صدر با هم كار و فعاليت مشترك و نزديك داشتيم.
ايشان از جمله شخصيت هايي است كه بايستي هوش و تدبير سياسي او را تمجيد كرد. از شخصيت هايي است كه در عرصه مبارزات سياسي ايران، در جريان ملي شدن نفت از پيش از پيروزي تا قبل از شهادت، از آيت الله كاشاني دفاع مي كرد و در واقع اگر بستر همه اين فعاليت ها را نهضت ملي شدن نفت بدانيم، ايشان از جمله افراد يا معدود اشخاص و چهره هاي مشخص و شاخص سياسي است كه در جريانات مبارزه، از ابتدا از جريان حركت اسلامي دفاع مي كرد. در مجلس خبرگان هم مواضعش در بحث ولايت فقيه و مسائل مربوط به آن بسيار روشن است. در حزب جمهوري اسلامي هم مواضع بسيار روشني بر اساس اين ديدگاه داشت.
مشخصا از چه سالي با ايشان مرتبط شديد؟
55 ، 56 ولي عمده فعاليت مشتركمان از سال 57 شروع شد.
اينكه فرموديد در سال هاي 55 ، 56 در مورد احزاب و جريانات مربوط به جبهه ملي تحقيق مي كرديد تا رسيديد به حزب زحمتكشان و مرحوم شهيد آيت، دنبال چه بوديد؟
ما در دانشگاه فعاليت جرياني و گروهي داشتيم، يعني كساني كه در آن دانشكده شاگردان ايشان بودند.
شما خودتان هم شاگرد ايشان بوديد؟
نه، ما با آن جمع كه از شاگردان ايشان بودند، فعاليت مشترك داشتيم.
تحت چه عنواني؟
انجمن اسلامي. ولي آن دوستاني كه با ما فعاليت مي كردند نه، بلكه به عنوان يك جريان و گروه طرفدار حضرت امام در قضاياي مختلف سال هاي 57-56 نقش داشتند حتي در حوادث قم و تهران. جريان بسيار فعالي بودند. يك جمع تقريباً 40-30 نفره كه با شهيد ايت ارتباط داشتند. ما جمعي بوديم فراتر از آنها و اين يكي از حلقه هاي ارتباطي ما بود كه البته منحصر به همين نبود. من كار پژوهشي – تحقيقاتي مي كردم، هم در دانشگاه تهران تاريخ مي خواندم و هم تدريس مي كردم.
در مدرسه عالي علوم اداري فعاليت درسي نداشتيد؟
خير، بنده را دو سه بار به آنجا دعوت كردند. يك جلسه در قبل از انقلاب، براي مناظره حاضر شدم ، يك جلسه هم براي صحبت در جمع دانشجويي. مرحوم آيت همچنين با برخي آقايان در دانشگاه علم و صنعت ارتباط نزديك داشت. اين باعث شده بود كه تا حلقه ارتباطي نزديك و تماس و گفتگو و اينكه چه بايد كرد برقرار شود.
در آن يكي دو سال قبل از انقلاب، ويژگي خاصي در نحوه مبارزاتي مبارزه شهيد آيت ديديد كه نظرتان را جلب كرده باشد؟
ايشان در جريانات سياسي مثل حزب زحمتكشان سابقه داشت، اگر چه ايشان فعاليت نزديك با اين آقايان را از قبل قطع كرده بود و حتي دفعه اول كه من با ايشان راجع به جريان حزب زحمتكشان صحبت كردم گفت كه ارتباط خاصي ندارد. قاعدتاً فكر مي كنم آنچه را كه مي شود ويژگي نام نهاد، تسلط و احاطه اي بود كه هم به جهت رشته تحصيلي و هم به جهت تدريسي كه در رشته خودشان داشتند. ايشان در مسائل سياسي بسيار پخته شده بودند به طوري كه نسبت به رهبران سياسي آن زمان كه ممكن بود از آنها هم جوان تر به نظر برسد، بسيار پخته تر بود و خيلي عجيب و بعيد بود كه بشود از اين منظر با ايشان برخوردي صورت بگيرد.
به هرحال بخشي از فعاليت ايشان در آن جريان مخفي و زيرزميني كه داشتند بعداً روشن شد كه در واقع ناگشوده و دور از چشم ساواك بود. عمده فعاليت ايشان در محيط آموزش بود و اين فعاليت ها هم بسيار ظريف و همراه با لطافت بود، يعني بيشترين دايره انتقادات بر محور قانون اساسي و مباحث حقوقي بنا گذاشته شده بود با استدلال و بنيان هاي حقوقي. يا در عرصه روابط خارجي بيشتر يادآوري از منافع ملي مي شد. در رابطه با اسلام و ظرافت هاي اسلامي تكيه ايشان روي آيت الله كاشاني و افكار ايشان بود و همين، حساسيت ها را از روي شهيد آيت كم مي كرد. به هرحال همه اينها دلايل متعدد و مقتضي بود براي بيرون ماندن از اين آسيبي كه بعضي با حرارت مي آمدند و وارد مي شدند، حرارتشان سوزان بود، خيلي زود همه رادارهاي ساواك و دستگاه هاي امنيتي را متوجه خود مي كردند. شهيد آيت فاقد اين حركت هاي سوزناك بود، به خاطر اينكه مي دانست مبارزه سياسي براي يك شب و يك روز يا يك ماه و يك سال نيست و همواره اين امكان وجود دارد كه تلاش هاي انسان به نتيجه نرسد؛ بنابراين يك ورزشكار و دونده خوب، همه انرژي اش را همان دقيقه اول صرف نمي كند. ايشان يك مبارز مبرز سياسي بود كه نمي شود او را با شخص ديگري مقايسه كرد، بلكه بايد با خودش مقايسه شود.
از نحوه شكل گيري حزب جمهوري اسلامي و اينكه چگونه مرحوم شهيد آيت در رديف بزرگان حزب و مصادر امور قرار گرفت بفرمائيد؟
آيت الله شهيد بهشتي انديشه بسيار سيال و فعالي داشت. مراتب هوشياري و هوشمندي ايشان در عرصه سياسي بر هيچ كس پوشيده نيست. ايشان مي خواست در قالب حزب جمهوري اسلامي عملا جبهه وسيعي درست كند و از شهيد آيت دعوت كرد و ايشان هم استقبال كرد. شايد از اولين نفراتي باشد كه دعوت شد. از بني صدر هم دعوت و حتي از دكتر پيمان و مهندس بازرگان هم دعوت شد.
اين دعوت را خود شهيد بهشتي كردند؟
بله، خود ايشان شخصاً انجام داد. يك موقع از امام حسين(ع) راجع به دعوت ايشان از خوارج در جنگ با معاويه پرسيدند. حتي معاويه كساني را واداشته بود كه بگويند آقا اينها پدرتان را كشته اند درست نيست. امام فرموده بود ما مي خواهيم همه اهل قبله را جمع كنيم. اگر خود معاويه هم بيايد، مي تواند بيايد، اينجا لشكر اهل قبله است. بنابراين در شرايطي كه احزاب چپ به شدت مشغول بودند، شهيد بهشتي همه اهل قبله را فرا خواند. هيچ كس را نمي توانيد پيدا كنيد كه بگويد ما دعوت نشديم. حتي خود ما هم توسط ايشان دعوت شديم و ايشان قيد كرد كه شما گروهي وارد شويد، به اين دليل كه ما از قبل از انقلاب يك گروه بوديم، نگاه كنيد در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي كه من از ارديبهشت 58 در آن حاضر بودم، دكتر محمود كاشاني بود- كه فكر مي كنم به توصيه شهيد آيت دعوت شده بود و دكتر شيباني هم بود. شما در خبرگان ديديد كه شهيد بهشتي ايشان (آيت) را در جايي مؤثر هيئت رئيسه آورد و استفاده كرد و هم در حزب جمهوري اسلامي جزو دعوت هاي رسمي بود. البته اشتغالات سخنراني و درگيري هاي دانشگاهي به شهيد آيت اجازه نداد انتظاري را كه شهيد بهشتي در حزب جمهوري اسلامي از ايشان داشت، بتمامي محقق بشود.
برداشت شهيد بهشتي راجع به شهيد آيت اين بود كه او از آگاهان و دانشمندان سياست در ايران است، بنابراين كسي را مناسبت تر از او براي دفتر سياسي حزب نمي دانست. شايد هم اگر تفحص بكنيد مثل مرحوم شهيد آيت و با معلومات و تحصيلات و سوابق او، مشكل بتوانيد كساني را پيدا كنيد. او جزو نادرترين افراد بود. ترتيب ورود به حزب هم اين بود كه معمولا شهيد بهشتي بعد از تشكيل هيئت مؤسس، افرادي را شناسايي و با آنها مذاكره مي كردند و يا اينكه مثلا 4 نفر را پيشنهاد مي كردند و اگر قبول مي شد، اضافه مي كردند. شهيد آيت از افراد دستچين شده بود. هم آيت از دعوت شهيد بهشتي استقبال كرد و هم جمع او را پذيرفت و نه فقط خود او كه كساني را هم كه پيشنهاد مي كرد- مثل شهيد محمد منتظري يا دكتر جاسبي و يا دكتر محمود كاشاني- مورد استقبال واقع مي شدند.
روحيه شهيد بهشتي اين طور بود كه اگر كسي را پيشنهاد مي كردند، بررسي مي كرد و اگر مطلوب تشخيص مي داد، فوراً اقدام مي كرد. حتي وقتي كاظم بجنوردي و سرحدي زاده و دو سه نفر ديگر پيشنهاد شدند، فوراً آنها را دعوت كرد. مرحوم آيت را كسي پيشنهاد نكرد، بلكه خودش پيشنهاد دهنده بود. بنابراين اگر كساني گفته اند كه ايشان در رديف مؤسسين حزب بوده، از اين منظر گفته اند كه در بين مؤسسين صاحب نفوذ كلام بود و به همين دليل وقتي كسي را پيشنهاد مي كرد، فوراً مي پذيرفتند. البته همه ما و حتي مؤسسين اوليه حزب هم با همه بزرگي و احترام، همه در حقيقت متأثر از شناسايي، تحقيق و ملاك گرايي شهيد بهشتي بوديم. ايشان با دقت عمل مي كرد و در موقع كنار گذاشتن افراد هم در عين حفظ احترام، لحظه اي ترديد نمي كرد. در قضيه كنار گذاشته شدن شهيد محمد منتظري از شوراي مركزي حزب، شهيد آيت در جلسه بركناري، از او دفاع كرد.
عده اي معتقدند كه شهيد محمد منتظري اساساً عضو حزب نبود و حتي كدورت هائي هم بين او و شهيد بهشتي پيش آمد كه بعدها رفع شد و شهيد محمد منتظري وارد حزب شد و در جريان هفتم تير همراه شهيد بهشتي به شهادت رسيد؟
محمد منتظري در ابتدا بنا به پيشنهاد شهيد آيت عضو شوراي مركزي حزب بود. ما با هم بوديم. او بعداً مجله اي را منتشر مي كرد كه به رغم اينكه عضو شوراي مركزي حزب جمهوري بود، در آن به سران حزب، خصوصاً شهيد بهشتي حمله مي كرد. افرادي مثل مقام معظم رهبري با محمد منتظري صحبت و از او سئوال كرده بودند كه آيا حزب را قبول داريد؟ گفته بود: بله. پرسيده بودند شوراي مركزي را چطور؟ پاسخ داده بود: بله. پرسيده بودند: پس چرا اين مطالب را نوشته اي؟ گفته بود: به نظرم شما از مسير حزب منحرف شده ايد.
يك بار نوشت يا چند بار؟
چند بار و تذكر هم به او داده شد.
اسم مجله چه بود؟
نمي دانم شهيد بود يا الشهيد. البته بعداً متوجه اشتباه خود شد و دو باره به حزب برگشت. عرض كردم در آن جلسه كه از شوراي مركزي حزب كنار گذاشته شد، شهيد آيت علاوه بر اينكه از او دفاع كرد، نقدهايي را هم به او وارد كرد. در آن جلسه با وجود تندهايي محمد منتظري، شهيد بهشتي با مهرباني و لبخند با او برخورد و آن قدر با او مهرباني كرد كه در آخر جلسه، محمد منتظري از آن حرارت اوليه عقب نشيني كرد. وقتي از شهيد بهشتي حرف مي زنيم، بايد بدانيم شاهكار ايشان كشف بود و شهيد آيت قطعاً از كشف هاي ايشان بود.
اشاره به وسعت ديد و نظر شهيد بهشتي كرديد و اينكه براي عضويت در حزب از افرادي مثل بازرگان و بني صدر هم دعوت كرده بود. شنيده شد كه حتي از مسعود رجوي هم دعوت كرده بود؟
بله، در جلسه حزب شهيد بهشتي اسم هم برد. آن جلسات متاسفانه ضبط نمي شد و فقط صورتجلسه نوشته مي شد.
شهيد آيت در مقابل اين تفكر شهيد بهشتي ايستاد و گفت: آقا! من بازرگان و بني صدر و پيمان را مي شناسم. اينها اگر بيايند در حزب، كار را از دست شما در مي آورند؟
ما هم مخالفت كرديم. اين باور در افرادي غير از آيت هم وجود داشت، ولي شهيد بهشتي گفتند من دعوت كردم كه البته بعضي هايشان مثل بني صدر يك جلسه هم آمد، ولي بعداً ديگر نيامد.
برخي هم نپذيرفتند؟
بازرگان نپذيرفت. رجوي هم آمد و خصوصي مذاكره كرد، منتهي گفته بود ما چنين و چنان هستيم. مرحوم بهشتي هر كسي را كه مارك اسلامي داشت، دعوت مي كرد.
براي شما قابل هضم بود؟
ما مخالف بوديم، اما عرض من اين است كه شما امروز داريد به اين قضيه نگاه مي كنيد. آن روز در گرماگرم حوادث قطعاً نظر ديگري داشتيم. مثلا من به حذف شهيد منتظري رأي ندادم، ولي رأي آورد.
نقش شهيد آيت را در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي چگونه مي بينيد؟
يك سرفصل جدا از تاريخ ايران مبحثي است كه او و آقاي منتظري در بحث ولايت فقيه در پيش گرفتند. شايد مرحوم منتظري فقط متوجه ابعاد فقهي آن بود. به عكس، آيت ابعاد تاريخي، سياسي و حقوقي آن را باز كرد. شما مي بينيد در بحث ولايت فقيه در مجلس خبرگان، آيت تنهاي تنهاست و استدلال مي كند و حسب استدلال اوست كه ديگران مي پذيرند. مجلسي كه به هرحال برخي از كساني كه آنجا نشسته بودند، بعداً مرجع شدند و از مجتهدين دوران بودند. بسياري نيز از منتقدين سياسي بودند. در مجلس خبرگان از همه تيره اي بود. از مقدم مراغه اي تا بسياري از جريانات رنگارنگ و نظراتشان را هم مي دادند. بني صدر هم بود. البته بني صدر در آن مجلس مخالف ولايت فقيه نبود.
به اذعان يكي از اعضاي خبرگان كه هم اكنون نيز زنده است، هنگام رأي گيري براي بحث ولايت فقيه، بني صدر از صحن مجلس خارج شده بود؟
به هر حال جزو مخالفين آشكار نبود.
ظاهراً ابراز مخالفت عملي و علني نكرده بود؟
با اينكه من يك كتاب مقاله در مخالفت با بني صدر نوشتم (با خنده)، در اين مورد من ترديد دارم. او آنجا مي نشست و موعظه مي كرد كه ولي فقيه بايد شصت و چند علم داشته باشد امام همه آنها را دارد و من هم 16 تاي آنها را دارم (با خنده)، بنابراين اين حرف را كه او مخالف بود، خيلي صحيح نمي دانم. حداقل آن موقع چيزي از خودش بروز نمي داد كه هيچ، از اين طرف، بيشتر با موافقين همراهي مي كرد. نمي شود اگر كسي را رد مي كنيم، همه چيزش منفي باشد يا همه چيزش مثبت. من جزو منتقدين صريح بني صدر بودم. هم حضوري از او انتقاد كردم و هم مقالات مفصل و تندي عليه او نوشتم كه بني صدر اينها را برداشت برد پيش امام و شهيد بهشتي و از نويسنده مقاله صريحاً گله و شكايت كرد. حتي يكي دو تا را آوردند در دفتر سياسي حزب و با حضور خود من و عليه من رسيدگي كردند و گفتند اين را چه كسي نوشته و گفتم من.
شما از آيت هم تندتر مي نوشتيد؟
آن موقع بله. بني صدر بيشتراز آنكه مواضعش او را دچار مشكل كند، جاه طلبي اش او را دچار مشكل كرد. اگر جاه طلب نبود و برخلاف كتابي كه در مورد كيش شخصيت نوشته بود، كيش شخصيتش ضعيف بود، قطعا در آن موضع واقع نمي شد. ممكن بود رئيس جمهور نشود،ولي مي توانست همواره شخصيت مورد احترامي باشد. به هرحال شناخت سياسي اش قابل ملاحظه بود، اما كيش شخصيتش اجازه نمي داد درست تصميم بگيرد.
بنابراين در خبرگان، ستاره ممتاز مباحث مربوط به ولايت فقيه، به گواهي مشروح مذاكرات، شهيد آيت است و هيچ جايي نيست كه ايشان در اين مورد حساسيت و واكنش نشان دهد و اصرار نكند. در اين زمينه از هيچ كوششي فروگذار نبود. ولايت فقيه يكي از اعتقادات سرشته شده در او بود و قطعاً از زماني كه امام كتاب ولايت فقيه را نوشته بودند، او همواره اين مبحث را به طور ضمني توصيه و دنبال كرده بود. بنابراين مي دانست چه مي گويد و بايد به كدام سمت برود. او با شخصيت هايي مثل بني صدر كه براي نزديك شدن به امام همراهي نشان مي دادند، تفاوت مي كرد و يا حتي با بعضي از روحانيون كه در اين باب از روي احترام به امام مطالبي مي گفتند. مرحوم آيت از روي علم، آگاهي، ايمان و دانش در اين مورد صحبت مي كرد و هيچ كس مثل او چنان با اعتقاد بحث نمي كرد.
براهيني كه شهيد آيت به كار مي برد، احتمالاً بيشتر از باب بنيان هاي سياسي و حقوقي بوده اند تا فقهي، چون در آن مجلس نزديك به 60 فقيه طراز اول و صاحب نظريه حضور داشتند كه قاعدتاً احتياجي به استدلال فقهي برايشان نبود.
نه اين طور نبود. نصف آن مجلس، از مجتهدان طراز اول و در عين حال مخالف اصل ولايت فقيه بودند .
يعني اين آقايان بر اساس براهين و استدلال هاي شهيد آيت ولايت فقيه را پذيرفتند؟
استدلال هاي شهيد آيت مؤثرترين و بران ترين شمشير اين جنگ است.
آقاي منتظري و شهيد بهشتي هم در اين سلك اند؟
آنها هم در دفاع از اين اصل استدلال مي كردند، اما هيچ كس به اندازه آيت و با زيبايي تمام، اين همه فصول را به هم وصل نكرد. براي اقناع فقط يك طرف موضوع كافي نيست، بلكه بايد همه ابعاد را در نظر گرفت. وقتي ايشان حرف مي زد، چون نماينده جريان دانشگاهي و سياسي بود، تاثير چشمگيري داشت. ايشان صرفاً صحبت نمي كرد، بلكه ايمانش را بيان مي كرد.
در مشروح مذاكرات تقريباً هيچ ايراد و ابهامي از آقايان علما وجود ندارد. تنها كسي كه مي گويد مخالف نيستم، ولي سئوال و ابهام دارم آقاي حجتي كرماني است.
در صحن علني، بعضي از مواقع، مخالف و موافق خيلي آشكار نيستند. اين طور كه شما مي گوئيد نيست. اگر نطق هاي پيش از دستور را ببينيد، تا حدي اين مخالفت ها منعكس است. از همه مهم تر كميسيون هاي تخصصي است. من اين مباحث را مستقيما و صريحاً به خاطر مباحث خودمان كه به كميسيون ها رفت و آمد مي كردم، مي شنيدم. تعجب مي كنم كه مي گوييد مشروح مذاكرات را خوانده ام. شهيد آيت از همان جلسه اول بسيار طوفاني شروع كرد. اگر مخالفتي وجود ندارد، چرا بايد بحثش را طوفاني شروع كند؟ حداقل 30 نفر در آنجا با اين بحث مخالف بودند. 30 تا كم نبود.
ولي در بين علما نبودند؟
در بين علما هم بودند. آقا. اصلاً بودن و نبودن، راي دادن يا ندادن در اينجا ملاك نيست. او ستاره درخشان اين بحث بود.
اين تعبير شما خيلي بلند و زيباست، ولي برخي مي گويند با وجود آياتي مثل منتظري، بهشتي، جوادي آملي، مكارم شيرازي، سبحاني و ... احتياجي نبود كه بيايند مثلاً استدلال هاي آن چناني بكنند. اين كار هر چند مأجور است، اما برخي از مخالفين، همين را پيراهن عثمان كرده اند كه تصويب اصل ولايت فقيه كار آيت بود و نه شخص ديگري تا اينكه منظور غلط خودشان را جا بيندازد؟
خيلي هم غلط نمي گويند. من كه گفتم، كار تنها آيت نبود. مرحوم منتظري در اين زمينه مباحث فقهي داشت و كسي نمي تواند منكر شود. شهيد بهشتي هم از موضع مديريت مجلس، خيلي سعي نمي كرد در مباحث جدي مستقيماً وارد شو.د، هر چند جزو معتقدين به اين بحث بود. خب ما نظراتشان را از نزديك مي ديديم و مي شنيديم، اما بالاخره يك كسي بايد پهلوان اين دعوا باشد. اينكه افرادي قائل به اين نظر بودند و علاقه داشتند كه كافي نيست. بايد ديد چه كسي در اين ميدان شمشيرزني مي كرد.
اما مخالفين نتيجه گيري ديگري مي كنند؟
اين چيزي كه مي گوئيد تازگي ندارد و همان موقع هم مي گفتند. اين را برمي گرداندند به جريان مظفر بقايي. من اينها را مي دانم.
خب شما همين را بگوئيد. آقاي عزت الله سحابي مصاحبه كرد و گفت آيت اين را از مظفر بقايي گرفته است؟
مظفر بقايي كه عليه ولايت فقيه بيانيه رسمي داد.
خب پس چرا آقاي سحابي يك چنين حرفي زد؟
آقاي سحابي اين حرف ها را از روي عدم اطلاع كافي زد. عرض كردم كه بقايي عليه ولايت فقيه بيانيه رسمي داد.
بقايي در يك سخنراني رسمي 2 ساعته كه مشهور به وصيت نامه سياسي اوست، گفته كه من ولايت فقيه و جمهوري اسلامي را قبول ندارم؟
من شايد نزديك به 20 جلسه پيش مظفر بقايي رفتم و نظراتش را ريز به ريز مي دانم. پيش مكّي هم رفتم. هر كسي را كه زنده بود، به خاطر يك كار پژوهشي به سراغش رفتم. آن قدر رفته ام كه نظراتشان را به صورت ريز مي دانم. قطعاً آقاي بقايي از ظهور يك جريان اسلامي خوشحال بود، اما خودش يك شخصيت لائيك بود و هرگز خودش را يك شخصيت اسلامي نمي دانست. تظاهر به نماز خواني و دينداري هم نمي كرد، ولي به شدت به آيت الله كاشاني علاقه داشت. حتي به اسلام و جريان اسلامي هم بي علاقه نبود. اگر كسي بخواهد منصفانه حرف بزند، بايد همه چيز را بگويد.
شما دليل رأي بسيار بالاي مردم تهران به شهيد آيت در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي را با وجود آن همه تبليغات منفي جريان بني صدر عليه او در چه مي دانيد؟
جلال الدين فارسي چندان پذيراي مسئوليت هاي سياسي نبود و در واقع منزوي بود و او را به خاطر علم شدن بني صدر در انتخابات رياست جمهوري به ميدان آوردند. شهيد آيت از بدو ورود با جريان بازرگان و جريان بني صدر مخالف بود. البته آيت اعتقاد ويژه اي به آيت الله كاشاني داشت و مخالف شديد مرحوم مصدق بود و معمولا مي گفت مصدق السلطنه. البته آن قدري هم كه او را مخالف افراطي مصدق نشان مي دادند، حرف ناروايي بود. مخالفت او با مصدق از اين جهت بود كه او را يك شخصيت ليبرال و علت شكست او را هم همين مي دانست. آيت معتقد بود كه اگر مصدق دور و بر خود را جمع مي كرد و اين همه به ديگران باج نمي داد و فقط به شخصيت هاي ليبرال ميدان نمي داد، اين طور نمي شد. از باب همين تحليل بود كه با بازرگان هم موافق نبود. ماها شايد در مخالفتمان با بازرگان و بني صدر از آيت هم تندتر بوديم. همان طور كه شخصيت بني صدر براي عده اي جاذبه داشت، شهيد آيت هم براي گروهي جذاب بود. نبايد تصور كرد كه جامعه ما يك قطبي نگاه مي كرد، چون همان مردمي كه به بني صدر رأي دادند، به مجلسي رأي دادند كه بيش از 200 نفر نمايندگان آن از حزب جمهوري اسلامي بود.
كانديداي حزب جمهوري اسلامي براي رياست جمهوري حسن حبيبي، كسي بود كه پيش نويس قانون اساسي را تدوين كرده بود، اما نتوانست بيش از 6 ميليون رأي بياورد، ولي همين حزب جمهوري اسلامي در مجلس غلبه دو سومي بر جريان مقابلش داشت. ما داريم در مورد حزب جمهوري اسلامي اي حرف مي زنيم كه از 1/2 ميليون تقاضايي كه براي عضويت جمع شده بود، بخش قابل ملاحظه اي از آن متعلق به تهران بود، بنابراين نمي توانستيد بگوئيد مردم تهران، شوراي مركزي حزب و شهيد آيت را نمي شناسند و چشمشان را مي بندند و رأي مي دهند. معناي رأي مردم اين بود كه مواضع حزب را مي شناسند و از آنها حمايت مي كنند. در عمل هم وقتي كار بني صدر بالا گرفت و او بيش از حد از خود كيش شخصيت نشان داد، اين قضيه معلوم شد.
البته بني صدر قرباني هيچ كس نبود. درست است كه حزب جمهوري اسلامي منتقد او بود، ولي بناي حزب جمهوري اسلامي و بناي شخصيت هايي مثل شهيد آيت، تحمل او تا پايان دوره رياست جمهوريش بود. از اين طرف دسته چيني نبود، بلكه دسته چيني مرتباً از طرف بني صدر بود. نوار درست مي كرد، در سخنراني هاي رسمي حمله مي كرد. در 14 اسفند 59 آن غائله را خود بني صدر درست كرد. در دور بازيگري افتاده بود تا رقبا را از گردونه حذف كند. يعني ايستاده بود كه يا حذف كند يا حذف بشود. رياست جمهوري را وقتي مطلوب مي دانست كه بتواند رقبا را حذف كند. آن قدر فشار آورد كه شهيد بهشتي آمد و استعفاي 12 صفحه اي اش را در حضور ما خواند. بني صدر مي خواست بدون رقيب رياست جمهوري و در واقع قدرت را قبضه و يكه تازي كند. مي دانست در مجلس اكثريت ندارد و مي خواست مجلس را مرعوب خودش كند. شخصيت هايي مثل آيت مجلس را تكان مي دادند. نقش او در مجلس اول، كمتر از مجلس خبرگان نيست. اين بار او در موضع پاسداري از ولايت فقيه بود نه در موضع قانون گذاري .
شما به برخي از دسيسه هاي بني صدر اشاره كرديد. برمي گرديم به قبل از انتخابات مجلس اول. وقتي بني صدر رئيس جمهور شد، به حزب جمهوري اسلامي گفت من با شما همكاري مي كنم، به شرط اينكه آيت در ليست شما نباشد.
بني صدر مشكلش فراتر از اينها بود. او در واقع به دنبال حذف كل مخالفين از بازرگان تا حزب جمهوري اسلامي بود.
يعني اگر مي توانست بازرگان و امثال او را هم مانند سران حزب جمهوري اسلامي ترور مي كرد؟
من هرگز اعتقاد ندارم كه بني صدر اگرچه با مجاهدين خلق رفاقت و شركت كرد، به ترورهايي كه مجاهدين انجام دادند اعتقادي داشت.
ولي بعد از اين ترورها با آنها در خارج از ايران و فرانسه همكاري كرد.
مگر كسي مي تواند چشم بر روي اينها ببندد؟ من گفتم به رغم حرف ها. ببينيد اين از همان ظرافت هايي است كه ما بايد بشناسيم. داشتن يك تاكتيك مشترك، لزوماً و همواره نمايانگر يك استراتژي مشترك نيست. در دفتر بني صدر كساني بودند كه براي حزب جمهوري اسلامي اطلاعات مي آوردند و ما در جريان ريز رفت و آمد و مذاكراتشان بوديم. حتي بعدها به واسطه حضورشان در دفتر بني صدر، آنها را گرفتند و زنداني كردند و ما رفتيم و گفتيم كه اينها براي ما كار مي كردند. قطعاً با اطلاع كامل به شما عرض مي كنم كه همكاري هاي آنان استراتژيك نبود. اگر بود كه به جدايي نمي كشيد. اولا دو آدم قدرت طلب، آن هم در اين حد، هرگز با هم نمي سازند. درست مثل دو پادشاه هستند كه در يك اقليم نمي گنجند. بازرگان كه هيچ وقت به مجاهدين روي خوش نشان نداد، براي همين آنها در صف مقدم زدن پنبه شوراي انقلاب و دولت موقت بودند. اينها از قديم روابطشان با هم تيره بود و بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد.
مي توان گفت اين اختلافات آن موقع بروز و ظهوري نداشته است؟
اصلاً جريان بازرگان وزني نداشت كه بروز بدهد.
پس مرحوم آيت وزن بسيار بالايي داشت كه بني صدر روي او تمركز كرد و هر روز نامش را در روزنامه ها مي آوردند؟
قطعاً همين طور است.
هيچ وقت نمي گفتند بازرگان كودتاگر، ولي مي گفتند آيت كودتاگر؟
منظورشان حزب جمهوري اسلامي و شهيد بهشتي بود، منتهي رويشان نمي شد صريح بگويند. آيت را سيبل گرفته بودند به خاطر اينكه خطوط مشترك با بازرگان پيدا كنند. اين نكته دقيقا هوشمندانه اختيار شده بود. از اين منظر كه جريانات مقابل حزب، همه را به نوعي يك كاسه قلمداد كنند. مي گفتند اين شخصيت ضد مصدق است و مي خواهد جرياني را كه اسم مصدق را يدك مي كشد، حذف كند، پس نهضت آزادي تو هم بهوش باش كه هدف هستي. البته به اين معنا نيست كه نهضتي ها هم همين تفكر را داشتند. آنها رقمي نبودند و وزني نداشتند، ولي ما حق نداريم بگوئيم به دليل اينكه ساكت بودند و چيزي نمي گفتند، پس با بني صدر بودند. اصلا ً بني صدر يكي از متلاشي كنندگان جريان نهضت آزادي و بازرگان بود. علت موافقت بني صدر با جريان لانه جاسوسي دقيقاً براي اين بود كه اين جريان را حذف كند.
موافقت بني صدر با جريان لانه جاسوسي كه مقطعي و سوء استفاده گرانه بود.
قطعاً همين طور است. او اصلاً اعتقادي به اين جريان نداشت و معتقد به يك جريان لائيك بود. به نظر من بازرگان مطلوب تر از بني صدر بود، چون بني صدر به رغم تماس هايي كه با امام داشت، هرگز نتوانست ارتباطش را با لائيسيته اي كه از اول به آن گراييده بود، قطع كند. از لحاظ پندار و برداشت سياسي كاملا لائيك بود و به جريان اسلامي تظاهر مي كرد.
موافقتش با بحث ولايت فقيه هم در مجلس خبرگان همين طور بود؟
دقيقا و كاملا تاكتيكي بود. استراتژي بني صدر چيز ديگري بود. براي همين مي گفتيم خطرناك است و عليه او مي نوشتيم.
در جلسه بررسي اعتبارنامه آيت كه يك جلسه جنجالي بود، مي بينيم كساني عليه آيت رأي دادند و صحبت كردند كه به نوعي وابسته به خط موسوم به خط امام بودند، كساني مثل آقاي حجتي كرماني، مرحوم خلخالي و ... نظر شما در اين مورد چيست؟
آقاي خلخالي كه اصلا زمينه نداشت، اما آقاي حجتي كرماني در اين مورد زمينه داشت. بعضي از كساني كه صحبت كردند و رأي دادند، الان نيستند كه بشود خيلي در موردشان صحبت كرد و عميق شد. فقط مي شود گفت برايشان متاسفيم.
كساني هم هستند كه هنوز هستند مثل آقاي خاتمي كه رأي مخالف داد؟
بله، بايد متأسف بود.
اينها همه تحت تاثير بودند؟
به هرحال طيفي كه معتقد بودند آيت در مخالفت با مصدق افراط مي كند، ممكن است با آيت مخالفت كرده باشند، ولي به هرحال براي همه كساني كه در آن جريان شناخته يا ناشناخته اقدام كردند، بايد متأسف بود.
مگر آقاي خاتمي طرفدار مصدق بود كه با مخالف مصدق مخالفت كرد؟
بحث طرفداري نيست.
شما مصدق را معيار قضاوت در اين جلسه قرار داديد؟
دقيقاً، به خاطر اينكه بعضي ها از اين موضع و اينكه آيت را تند تشخيص مي دادند، مخالفت كردند. چيزي كه شهرت پيدا كرد، همين موضوع بود. بنابراين بسياري موافقت ها و مخالفت ها حول اين موضوع بود. بهتر است جزئياتش را از خود افراد بپرسيد.
دفاع آيت را در آن جلسه چطور ديديد؟
نكته واضح و روشن اين است كه با يك مرد سياسي روبرو بوديم و از يك مرد سياسي، تأمل و در عين حال هجوم به بخش هايي دروغ و بيّن انتظار مي رود. من فكر مي كنم اين مبحثي كه شهيد آيت مطرح كرد، هم داغ بود و با بيان خاص و ويژه اي ايراد شد. شايد بتوان نامش را يك دفاع جانانه گذاشت.
بعد از حادثه هفتم تير و پس از كش و قوس هاي فراوان، مهندس ميرحسين موسوي به عنوان وزير امور خارجه به مجلس پيشنهاد شد و شهيد ايت سخت با او مخالفت كرد. با توجه به هم حزبي بودن آنها، علت اين مخالفت چه بود؟
اميدوارم اين حرف ها را به جريانات امروز يا پيش بيني و اين طور چيزها تعبير نكنيد. روشن است كه در آن مقطع اين صف بندي خيلي آشكار نبود. روزنامه جمهوري اسلامي جز يكي دو تا مطلب كه من در تمجيد از آيت الله كاشاني نوشتم و مفصل هم هست، عمدتاً در مسيري غير از اين واقعيت ها بود، يعني عموما موضعي غير از اين داشت. اين موضوع همواره مورد انتقاد شهيد آيت بود و چنين كشاكش و فاصله اي از قبل روي مواضع روزنامه جمهوري اسلامي وجود داشت. شهيد آيت منتقد بود و كمي هم دايره اش بيش از اينهايي بود كه گفتم. اين مسائل بارها در جلسات هم مطرح شده بود كه حداقل براي ما كه تازگي نداشت. چه بسا ممكن بود جاي دو طرف در اين قضيه عوض شود. من تصور نمي كنم شما بتوانيد در آن مقطع، دنبال علت خاصي يا بگرديد. به هرحال مرحوم آيت هر كسي را كه اين طور فكر مي كرد، براي تصدي امور سياسي داراي شم سياسي كافي نمي دانست.
از طرف ديگر خودش را متخصص امور سياسي مي دانست. بالطبع با آن تبصره اي كه در اول به شما گفتم، اين موضع بايد يك موضع كارشناسانه تلقي شود تا هر موضع ديگري. بارها بين شهيد آيت و مهندس موسوي و يا با دكتر شيباني بگومگو شد. اينها صورت جلسه شده است.
ما بالاخره متوجه نظر شما نشديم؟
مي خواهم بگويم جريانات آن روزها ربطي به مسائل امروز ندارند.
شما چه بخواهيد و نخواهيد اين موضوع 28 ساله پيش اتفاق افتاده است؟
بله و دليلش را هم گفتم.
آقاي موسوي مصدقي بود و شهيد آيت هم هر كسي را كه مصدقي بود براي نظام مفيد نمي دانست؟
لزوماً اين كلمه هر كسي قشنگ نيست. آقاي دكتر شايان فر كه در زمان آقاي هاشمي رفسنجاني مديركل روابط عمومي وزارت كشور بود، از اعضاي سابق جبهه ملي و شديداً هم مصدقي بود. يك روز در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، بحث شوراي انقلاب مطرح بود. تصدي گري آقاي هاشمي به عنوان سرپرست وزارت كشور تمام شد و بحث معرفي وزير براي كابينه پيش آمد. آقاي دكتر شيباني، دكتر شايان فر را پيشنهاد كرد و آقاي دكتر آيت هم دفاع كرد (با خنده). بعد همه حضار جلسه خنديدند، چون اين مواضع به قدري تكرار شده بود كه باعث شد همه بخندند. بعد آقاي هاشمي رفسنجاني گفت كه خوب شد روي موضوعي با هم به نقطه مشترك رسيديم و بعد ادامه داد: آقاي دكتر آيت! من با آقاي شايان فر كار كرده ام. ايشان همان اداره كل روابط عمومي را هم نمي توانست خوب بچرخاند. دكتر آيت گفت: آقاي هاشمي! اشتباه مي كنيد. نهنگي را انداخته ايد توي حوض و انتظار داريد شنا كند. جلسه كلاً دگرگون شد. اين شوخي را براي اينكه گفتيد هر كسي، گفتم. نه، مطلق نبود. من چون به هر دو نفر نزديك بودم، اين مطلب را عرض كردم. چيزي بيش از اين بين آنها نبود. شما كه شهيد آيت را نديده ايد. من از نزديك با او ارتباط داشتم. ايشان هيچ وقت چيزي غير از اين مطالبي كه برايتان گفتم، نمي گفت و من هم چيزي بيش از اين احساس نمي كردم. شايد به ديگران چيزي گفته باشد، ولي به من همين ها را مي گفت. دكتر آيت در مورد مهندس موسوي مي گفت او معمار است و بهتر است كار معماري اش را بكند،. نشنيدم كه چيز ديگري بگويد.
يعني فقط از لحاظ توانمندي هاي علمي و اجرايي وي را ناتوان مي دانست؟
من بيش از اين چيزي نشنيدم. چيزي را كه نشنيده ام كه نمي توانم بگويم. شهيد آيت قبل از اعلام مخالفتش به طور خصوصي با من صحبت كرد. من بيشتر از اين چيزي دستم نيامد كه به شما بگويم. ما رابطه نزديكي با هم داشتيم و راحت با هم حرف مي زديم، به هم بي اعتماد نبوديم كه مثلا مشورت نشود. ايشان حتي مرا هم تشويق به مخالفت كرد. اين ملاحظات كه افراد به هم چيزي نگويند، الان باب شده است.
اين راحتي و دوستي كه مي گوييد ناشي از چه بود؟
اول انقلاب بود و همه راحت در حضور هم صحبت مي كردند. اينكه مي گويم اول انقلاب به خاطر اين است كه منظر همه ما با امروز تفاوت داشت. اصولا شهيد آيت برداشت و ذائقه تاريخي داشت. برداشت هاي سياسي اش حتما نتيجه برداشت هاي تاريخي او بود. در اين مورد ترديد ندارم. ما چون با شهيد بهشتي رابطه خيلي صميمانه داشتيم، به ما توصيه مي شد كه برويم ايشان را در مورد مهندس موسوي توجيه كنيم. البته من همان موقع براي ايشان توضيح دادم.
يعني شما هم با آقاي موسوي مخالف بوديد؟
نه. من مخالف نبودم.
مثلا برويد به شهيد بهشتي چه بگوئيد؟
دكتر آيت در واقع مي خواست استدلال كند و من قانع شوم و بروم با شهيد بهشتي در مخالفت با مهندس موسوي صحبت كنم. من هم اول و هم بعداً به دفتر سياسي دعوت شدم، ولي بعد گفتم ديگر در اينجا كار نمي كنم. فقط به عنوان عضو جلسات، آن هم فقط در مقطعي، شركت مي كردم، بنابراين چون بعد از ظهر آن روز قرار بود در دفتر سياسي در اين مورد تصميم گيري شود و من هم عضو جمع تصميم گيرنده بودم، با من صحبت كرد.
مرحوم شهيد آيت تا لحظه شهادت دبير سياسي حزب بود؟
خير، رها كرده بود.
بعد از ايشان چه كسي بود؟
مهندس موسوي و بعد هم دكتر جاسبي
منش و روش اخلاقي شهيد آيت را چگونه ديديد؟
ايشان يك شخصيت جاذب، بسيار آرام و متين و صريح و شفاف بود. بني صدر و سلامتيان شخصيتي از آيت درست كردند كه عصباني و تند رو است و در نوار چنين مي گويد، چنان مي گويد. اينها همه اش داستان سازي بود. آيت با بني صدر و بازرگان مخالف بود، ولي اينها ربطي به شخصيت او ندارد. او شخصيتي كاملا متعادل و منعطف داشت. آدم مأخوذ به حيائي بود. مثلا ما مي گفتيم بعضي از افراد در دفتر سليمي نباشند تا دفتر رونق بگيرد، ايشان قبول مي كرد ولي نمي رفت به او بگويد مثلاً از فردا نيا. برخلاف تبليغاتي كه عليه اش مي كردند، چنين شخصيتي داشت. او فقط در جاهايي كه ايمان داشت به ميدان مي آمد و الاّ اصلاً اهل ستيز نبود. اگر تنِ صدايش را در خبرگان يا سخنراني هايش بشنويد، شايد بگوئيد عصبي است، ولي اصلاً اين طور نبود.
نظر شما